02-24-2013, 10:33 AM
Alice نوشته: * آیا ترک ِ سیگار برایتان ساده و آسان بود یا به سختی از آن جدا شدید ؟ جدا از زیانمندیاش ،
در آن دوران سُهش ِ شرمندگی و یا هرگونه حس ِ بدی به خودتان داشتید ؟
نه آنرا به آسانی کنار گذاشتم، اطرافیان هم اغلب متحیر بودند زیرا من سیگاریترین سیگاری بودم که میشناختند.
راستش تماما از یک پرسش شروع شد، کسی از من پرسید چرا سیگار میکشی، و منهم در جواب گفتم زیرا از آن لذت میبرم، او دوباره پرسید اگر به راستی فقط بخاطر لذت است چرا وقتی سیگار برند خودت را نداری هر آشغالی که پیدا بکنی را آتش میکنی؟ من پاسخی برای این نداشتم، و همان دم با واقعیت اعتیادم آشنا شدم. هنگامی که به یقین فهمیدم سیگار چیزی فراتر از یک اعتیاد جسمانی نیست راستش دیگر میلی به سیگاری ماندن نداشتم.
Alice نوشته: * تراز خنگی و حماقت مردان بیشتر است یا زنان ؟
بطور متوسط زنان. اما نه بخاطر جنسیتشان، بیشتر بدلیل کارکردهای اجتماعی که باهوش بودن برای ایشان را ارزش که هیچ، حتی یک ضدارزش تلقی کرده. در غرب که حصر اجتماعی برای رشد و تحصیل زنان را برداشتهاند شعور عمومی یک زن متوسط به گمان من خیلی بالاتر از همان ِ یک مرد متوسط ایرانیست.
Alice نوشته: * به چهره و خوشرویی ِ نگاره زیرین از 1 تا 10 نمره بدهید ! (تنها به زیبایی)7.5
منصفانه نیست این پرسش، شما از این نمره نتیجهگیریهای بسیاری خواهید کرد که احتمالا درست نخواهند بود.
Alice نوشته: * دختران کدام مرز و بوم از همه زیباترند ؟
روسیه.
Alice نوشته: * به احترام و ارج گذاری ِ بزرگتر از خود و ریشسپیدان باورمندید ؟ رویهم ، چه افرادی را در زندگیتان
شایستهی ارج و ارزش ِ خود میدانید ؟
هرگز، شدیدا هم با گرایش متاخر فرهنگی در غرب جهت جلب احترام برای گروههای اجتماعی فقط بدلیل برخورداری از یکسری ویژگیهای انتزاعی مخالفم. «به زنان احترام بگذارید»، «همجنسگرایان محترم هستند» و ... احترام در قالبهای سنتی و تعاریف کهن روشیست برای تحمیل سلسلهمراتب اجتماعی، که من برای آن ذرهای اعتبار و «احترام» قائل نیستم. اما اگرهم میبودم، تنها کسی را شایستهی برخورداری از آن میدانستم که با رساندن خدمتی برجسته به من، جامعهای که در آن زندگی میکند یا چیزی شبیه به آن، استحقاق مورد احترام قرار گرفتن را بدست آورده باشد.
بزرگترها اغلب آدمهای احمق و خرفتی هستند شدیدا در بند اندیشههای خشک و پوک خودشان، یا مفتخر به تعداد زیاد اشتباهاتی که مرتکب شدهاند.
Alice نوشته: * اگر دختر بودید ، چگونه پسری را «لاشی» خطاب میکردید ؟
مردی که همخوابه ها/دلبران بسیاری میداشت به باورتان لاشی و فرومایه بود و در
جایگاه دوستی (یا همبستر شدن) برایش کمترین بها و ارزشی قائل نمیشدید ؟ :)
بله. میل به برخورداری از شرکای جنسی متعدد در مردان بیشک ریشههای فرگشتیک دارد، همانطور اشتیاق زنان به مهار و کنترل آن میل. این تردیدهای اخیر دربارهی نقوش طبیعی نر/ماده مایهی بیزاری بینهایتی در منست زیرا بجای گمانهزنی دانشیک از درستنمایی سیاسی برآمده و بیست سال دیگر مایهی ریشخند امروزیان خواهد بود.
وانگهی اگر دختر بودم یکی دو کار را ترک میکرد، نخست دست رد به سینهی مردان زدن است که شوربختانه زنان آنرا به بدترین روش ممکن انجام میدهند(چه در غرب و چه در شرق)و توانستهاند فقط بدلیل زن بودن با این وحشیبازیها قسر در بروند. هیچ دلیلی نیست که نتوانید مثل یک انسان محترم و آدمیزاد رفتار بکنید و اگر کسی برای ابراز علاقه به سمتتان آمد مثل سگ زنجیردریده به پاچهی او دندان نگیرید، خصوصا که از توجه هر اندازه هم ناخواسته باشد زیانی به شما نمیرسد. جرئت جلو آمدن و پیشنهاد دوستی دادن برای بسیاری پسرها کار دشواریست و تنها به این دلیل که شما از قیافه و تیپ او خوشتان نمیآید دلیل کافی نیست که او را «عوضی» و «آشغال» و «کثافت» و Creep و ... بنامید.
یکی دیگر هم که ترک میکردم تلاش مداوم برای کنترل پارتنرم بود. جوامع مدرن همین ویژگی در مردان را تحت عنوان «مردسالاری» و «زنستیزی» و «خرغیرتی» و «بدوی بودن» و «خشکاندیشی» و ... محدود کردهاند و کار درستی هم بوده، هیچ انسانی حق کنترل زندگی خصوصی دیگری را ندارد، فارغ از اینکه چه اندازه او را دوست میدارید. اما طبق معمول به زنان اجازهی گریز از زیر تیغ نقد داده شده و بیشینهی دختران کنترل ِ مداوم همهی جنبههای زندگی یک مرد را(مثل تمام امتیازات دیگری که دارند)حق طبیعی خودشان تلقی میکنند. جدا از دشواریهای اخلاقی که گفتم، این تلاش مذبوحانه بهترین راه ممکن برای راندن هر مردی از یک رابطهی عاطفیست، و بطور ناخودآگاه این سیگنال را ارسال میکند که «من فتح شدهام، تماما متعلق به تو هستم، و دیگر چیزی برای کشف کردن و دریافتن و کاویدن و شیفتگی در خود ندارم». من به راستی نمیدانم این چه خورهایست که به جان دختران میافتد و نمیتوانند از دستکاری موبایل طرف یا بدل شدن به پلیس ِ نگاههای او خودداری بکنند؟ کمتر چیزی تا این حد غیرسکسیست!
Alice نوشته: * دیدگاهتان پیرامون «اصغر فرهادی» ؟
بخش قابل تاملی از فرهنگ شرقیست، که در عین ادعای برتری و سرآمدی بر تمام دیگر انواع موجود، به نحوی بیمارگونه مستحق و نیازمند تائید بیگانگان است و در صورت گرفتن مهر تائید دچار ذوقزدگی ترحمبرانگیز و شگفتیآوری میشود. در غرب اندکاندک این ویژگی ملل مسلمان را کشف میکنند و پشت هر تحریم و تهدید و تحقیری که به سوی «دولتهای» خاورمیانه میفرستند یک «ملت بزرگ» و «تاریخ پرشکوه» و «دستاوردهای سترگ برای بشریت» میچسبانند.
نقل قول: پارسی سَره و پالوده توانمندتر است یا فارسی ِ آغشته به تازیکنمیدانم زیرا با اولی چندان که شایستهی داوری باشد آشنایی ندارم. اما به کلی با سره نویسی مخالف هستم، پیشتر هم گفتهام و افزون بر تهی کردن یک زبان از حافظهی تاریخی آن محسوب میشود، دشواریهای انتقال معنا را هم دارد و به مثابهی آموختن یک زبان جدید برای ایرانیان خواهد بود. فارسی کنونی که من آنرا استعمال میکنم گسترهی بزرگتری از مخاطب را پوشش میدهد و زبان هم در پایان روز چیزی فراتر از توانایی انتقال معنا نیست.
من از یک جنبه نیز طرفدار سرهنویسی هستم چراکه واژگان مترادف در زبانمان را افزایش خواهد داد و ما به نوعی نیازمند آنها هستیم.
Alice نوشته: * و سرانجام چکیدهی نگاهتان به زندگی تنها در «یک واژه» ؛
عشرت.
(در معنای تحتالفظی آن).
زنده باد زندگی!