صندلی داغ - Ouroboros -
Russell - 02-20-2013
درود بر امیر عزیز :e303:
خوب
Ouroboros جان نوبت شماست.
بگمانم خوشامد گویی من اینجا چندان معنا نداشته باشد از آنجا که خودت میزبان هستی،پس یکراست میرویم سر اصل مطلب:
1. چه عنصری را در روابط اجتماعی از باقی مهمتر میدانید؟ توضیح بدهید.
2. در خطکش سیاسی خود را در کجا میبینید؟ راست، چپ، میانه یا...؟
3. در زندگی روزمره آیا مقید به اصول اخلاقی مشخصی هستید یا نخست به نتیجهبخشی اعمال خود توجه میکنید؟
4. آیا در زندگی شما نقطهی دگرگونی برجستهای وجود داشته؟ لحظهای، رخدادی، شخصی ... که زندگی شما به پس و پیش از آن تقسیم بشود؟ اگر بله، بدون ذکر جزئیات، حالات خود و چگونگی آن تغییرات را توصیف بکنید.
5. با استیصال چه میکنید؟ یعنی اگر تمام آنچه ممکن است را برای حل یک مشکل انجام دادهاید اما همچنان عاجز ماندهاید، برای کنار آمدن با عجز منتج چه طریقی را برمیگزینید؟
6. به باور شما کدامیک از شعارهای انقلاب فرانسه مهمتر است، و اگر وادار به گزینش یکی بشوید، کدامیک خواهد بود؟
7. موثرترین شخص در زندگی شما که بوده؟ بدون درج اطلاعات شخصی، کمی پیرامون چگونگی اثرگیری خود توضیح بدهید.
8. آیا تا بحال آرزوی مرگ کسی را کردهاید؟ اگر بله، توضیح بدهید.
9. به نظر شما آیا کیفیت زندگی بشر از منظر زمانی درحال صعود بوده یا سقوط؟
10. کدامیک از این دو را دستاورد مهمتری برای بشر تلقی میکنید: هنر، یا دانش؟
11. آیندهی نزدیک جهان و ایران را از منظری سیاسی، اجتماعی و فرهنگی چگونه میبینید؟
12. آیا حاضر هستید برای تحقق آرمانهای خود جانتان را به خطر بیاندازید؟
13. آیا حاضر هستید برای تحقق آرمانهای خود جان دیگران را به خطر بیاندازید؟
14. آیا مذهب و دانش را آشتیپذیر میدانید؟
15. آیا به وجود فضای سیاسی سالم باور دارید یا اساسا برای این عرصه از زندگی اجتماعی اعتباری قائل نیستید؟
16. آیا با نقوش سنتی زن و مرد در جامعه موافق هستید؟
17. کدام ورزش، غذا، سبک موسیقی و ژانر سینمایی را ترجیح میدهید؟
18. نظرتان پیرامون این سه ایدئولوژی چیست: فمینیسم، مارکسیسم، کنسرواتیسم.
19. اگر وادار به برگزیدن یکی از ادیان ابراهیمی بشوید کدام را انتخاب میکنید؟
20. اگر بنا بود در جزیرهای دورافتاده تنها بمانید، و حق انتخاب یک آلبوم موسیقی، یک فیلم و یک کتاب را داشتید، کدامها را برمیگزیدید؟
21. بدترین و بهترین ویژگی خود را چه میدانید؟
22. بدترین و بهترین ویژگی نوع بشر را چه میدانید؟
23. اگر میتوانستید سه چیز را در جهان تغییر بدهید، آن سه چیز چه میبودند؟
24. همنشینی با آدمهای مشابه خودتان را ترجیح میدهید یا با اشخاص متفاوت؟
25. انتظار و امید وجود چه پرسشی(ها) را در این مجموعه داشتید که آنرا نمیبینید، خودتان آن(ها) را مطرح بکنید و پاسخ بدهید.
یادآور میشوم که زمان پاسخ به پرسشهای استاندارد تا یک هفته (تا چهارشنبه بعدی) است و پس از پاسخ کامل به آنهاست که فرصت پرسش و پاسخ کاربران دیگر آغاز میشود.
صندلی داغ - Ouroboros -
محمد - 02-20-2013
چرا از اسلام جدا شدید؟؟؟
لطفن دلیل بیارید و مثل اقای داریوش مثال الکی نزنید!!!
صندلی داغ - Ouroboros -
Dariush - 02-20-2013
محمد نوشته: چرا از اسلام جدا شدید؟؟؟
لطفن دلیل بیارید و مثل اقای داریوش مثال الکی نزنید!!!
بله امیر گرامی یادتان باشد که مثل من مثال الکی نیاورید و دلایلی بیاورید که آنچنان تاثیرگذار باشند که ایشان با خواندنشان، همان دم کافر شود!
صندلی داغ - Ouroboros -
viviyan - 02-20-2013
درود.
چندسالتونه؟
صندلی داغ - Ouroboros -
Ouroboros - 02-21-2013
سپاس از راسل گرامی.
به نظرم «قانون» منع طرح پرسشهای کاربران در مدت سوالات استاندارد را از آنجاکه خیلیها به آن علاقهای ندارند برداریم بهتر است.
فقط ترتیب پاسخ دادن بماند تا بتوانیم به همهی پرسشها بپردازیم.
Russell نوشته: 1. چه عنصری را در روابط اجتماعی از باقی مهمتر میدانید؟ توضیح بدهید.
کنش اقتصادی را.
در جوامع بشری تاکنون شخص با حرفهی خود بازشناخته میشده، و مدرنیته نیز تنها به تشدید ِ تا سرحد رواننژندی این پدیده انجامیده. شما خیلی ساده، و بیکم و کاست، نمایندهی انسانی شغلتان هستید و همه جا با آن بازشناسی میشوید. آرمانها و آرزوها، علایق و سلایق، باورها و تمامی دیگر مشخصههای انسانیتان در مراودات روزمره تحت الشعاع این نگرش قرار میگیرند. ما نه فقط نیازمند تغییری بنیادین در نحوهی تولید، ساختار قدرت و مناسبات اجتماعی هستیم، بلکه به دگرگونی گستردهای در جهانبینی خودمان هم احتیاج داریم. نوع ارتباط خود شخص با حرفهاش، آن قاعدهی نانوشتهی کاپیتالیستی مبنی بر بیزاری و بیگانگی از پیشه، جایگاه اجتماعی شما و از همه مهمتر وابستگی میزان دسترسی شما به منابع ضروری جهت پیشرفت و رشد به سطح درآمدی که دارید و تناسب آن با مخارجی که لازم است و ... هر اقدامی جهت رسیدن به درکی انسانشناختی از زندگی کنونی ما بدون عنایت به کنش اقتصادی میسر نیست، خواه تحلیل مورد نظر پیرامون هنر، علم، صنعت، فرهنگ، دین و سیاست باشد، خواه پیرامون تفریح، جنسیت یا...
Russell نوشته: 2. در خطکش سیاسی خود را در کجا میبینید؟ راست، چپ، میانه یا...؟
منتهی الیه سمت چپ، اما عقاید «ارتجاعی» هم زیاد دارم. برای مثال کُل گفتمان فمینیستی را گیسخندآمیز و مضحک مییابم، با طرفداران محیط زیست و مروجان حقوق حیوانات و «سبزها» هیچ میانهی خوبی ندارم و آنچنان به مارکسیستها بدبینم که ایشان را اساسا بخشی از چپ مترقی باز نمیشناسم. جدای از این استثناها اما خواستار اشتراکی کردن ابزار تولید، برچیدن دولت و برپا کردن کمونهای اختیاری به جای همبودهای سنتی هستم.
Russell نوشته: 3. در زندگی روزمره آیا مقید به اصول اخلاقی مشخصی هستید یا نخست به نتیجهبخشی اعمال خود توجه میکنید؟
فارغ از نتیجه به اصول مطلقی پایبندم و سرپیچی از آنها بجز در مواردی فرضی که نتیجهی پایبندی بسیار مصیبتبار خواهد بود را مجاز نمیدانم. مثلا دروغ گفتن را عملی برآمده از ضعف و پستی میدانم و هرگز حاضر به انجام آن نیستم، مگر آنکه در آلمان نازی باشم و یک یهودی در پستوی خانه پنهان کرده باشم و افسر نازی از من بپرسد آیا یهودی در خانه داری و ... دلیل پایبندی من به این اصول نه باور به نتیجهبخشی آنها در زندگی روزمره، که هراس وسواسی و بیمارگون از تعلیق و نبودنشان است.
با وجود این در بسیاری موارد آنچنانکه میپسندم پایبند نیستم، و نتیجه این میشود که بر دیگران سختگیرترم تا بر خودم. اغلب راهی برای توجیه لغزشها و خطاپوشی برای خود مییابم، اما دیگران را زیر پتک سترگی از تحقیر و ریشخند خرد میکنم. آدمهای زندگی من همواره یک قدم تا «مردن برای همیشه» فاصله دارند و به نحو ظالمانهای اغلب آنها را وادار به بندبازی خطیری میکنم که خود هرگز حاضر به انجامش نیستم.
Russell نوشته: 4. آیا در زندگی شما نقطهی دگرگونی برجستهای وجود داشته؟ لحظهای، رخدادی، شخصی ... که زندگی شما به پس و پیش از آن تقسیم بشود؟ اگر بله، بدون ذکر جزئیات، حالات خود و چگونگی آن تغییرات را توصیف بکنید.
نه، با کمی توضیح. رخدادهای پرشماری بودهاند که من ارزش و اهمیتی بسیار سترگ برایشان قائل بودهام و تا مدتی گمان میکردهام که مهمترین نقاط چرخش در زندگیام محسوب میشوند، اما پس از سپری شدن مدتی و تغییر اهداف، روشها و یا نتایج برآمده از آن وقایع، اندکاندک جایگاه آنها از سوزن پرگار و نقطهی ثقل ِ کل ِ کیستی من بدل به یک برگ هرچند بخاطر ماندنی و تاثیرگذار اما نه آنقدرها تعیینکننده در زندگیام تنزل پیدا کرده. اینست که با اتفاقات مثبت و منفی امروز کمی با تامل و اندیشهی بیشتری برخورد میکنم، و میکوشم هر تغییری را پیچی ابدی که تا پایان عمر اثرات و تلالوی آن محسوس خواهد بود تلقی نکنم. هیچ واقعهای از بلندا آنقدرها مهم نیست.
Russell نوشته: 5. با استیصال چه میکنید؟ یعنی اگر تمام آنچه ممکن است را برای حل یک مشکل انجام دادهاید اما همچنان عاجز ماندهاید، برای کنار آمدن با عجز منتج چه طریقی را برمیگزینید؟
احتمالا انکار؟ نمیدانم چراکه آنقدر باهوش/خوششانس بودهام که تاکنون با چنان شرایطی روبرو نشدهام. اما اگر به راستی، روزی به مشکلی برخوردم که هیچ راهکار و چارهای برای آن نیافتم، و تمام راههای ممکن(از بازآزمایی تا بازنگری و توصیهجویی و پرسشگری و چرخیدن به دور مسئله و ...) به حل آن کمکی نکرد، اگر به راستی با آن معمای نهایی و حلناشدنی ِ آخر، چهره به چهره بشوم و از آن شکست بخورم، یقین دارم که اثری روانضربهای بر من خواهد داشت و کلیت شالودهی شخصیتی مرا برهم خواهد زد. شاید چنین رخدادی همانی باشد که سوال قبلی سراغ آنرا میگرفت؟ در این معنی که من پس از چنین واقعهای دیگر من نخواهم بود.
اما به وجود مشکلی این چنینی شدیدا مشکوکم، در زندگی غیرممکنی وجود ندارد، تنها برخی کارها بسیار بسیار دشوار هستند که خُب اگر همت انجام آنرا نداریم، میتوانیم خودخواسته آنرا رها بکنیم. این مایهی استیصال نیست، و با انتخاب آلترناتیوهای آسانتر قابل حل است.
Russell نوشته: 6. به باور شما کدامیک از شعارهای انقلاب فرانسه مهمتر است، و اگر وادار به گزینش یکی بشوید، کدامیک خواهد بود؟
پیشتر در اینباره صحبت کردهام که در زندگیام برای مدتی این موضوع ِ کلنجاری شخصی بوده، من تربیتی مبتنی بر عدالتخواهی و مساواتطلبی داشتم، بعدها اما از طریق زندگی کردن در جامعهای آزادتر از جامعهی ایران، آنهم در معنایی بسیار سطحی و ابتدایی(آزادتر در زندگی سیاسی و اجتماعی)به ارزش بسیار بالاتر(و نه «والاتر» )آزادی و رها بودن در قیاس با برابری پی بردم. یک تقدم عینی، چنانکه اگر بناست روزی به برابری برسیم، تنها راه رسیدن به آن از آزادی مطلق عبور میکند. با شعار برادری، یعنی تاکید به پیوندهای خونی، قومی، ملی، نژادی، خانوادگی و ... به کلی مخالف هستم.
انواع دیگری از نگاه به این موضوع هم هست که هنوز چنانکه بایسته است زمان، انرژی، انگیزه و علاقهی بسنده برای اندیشیدن به آنها پیدا نکردهام. یکی فروتر رفتن از این شعارها و رسیدن به درکی که در آن با دلزدگی مشغول حداقلی کردن مصائب و بدبختیها هستیم و از دنبال کردن آرمانها و آرزوهای بلند دست برداشتهایم. دیگری فراتر رفتن از اینها و دنبال کردن توامان چنانکه انقلابیون آرمانگرای فرانسوی گمان میکردند میسر است و یافتن راهی برای آشتی دادن آنها..
Russell نوشته: 7. موثرترین شخص در زندگی شما که بوده؟ بدون درج اطلاعات شخصی، کمی پیرامون چگونگی اثرگیری خود توضیح بدهید.
پدرم. تمام زندگی من صرف فاصله گرفتن از او، تلاش برای مثل او شدن، نه به خواستهها و عقاید او گفتن و تبدیل به مردی شدن که او نمیخواسته من باشم شده. همهی کسی که من هستم به رغم او و به خاطر اوست. رابطهای بسیار پرتنش و پرتناقض داشتهایم/داریم، و قطعا موثرترین شخص در زندگی من است، زیرا با آنکه تمام زندگی برای نه گفتن به توقعات او کوشیدهام، آنقدر شبیه او هستم که حتی خودم این شباهت را با انزجار و شگفتی پذیرفتهام.
Russell نوشته: 8. آیا تا بحال آرزوی مرگ کسی را کردهاید؟ اگر بله، توضیح بدهید.
بله. ناظمی در دوران تحصیل در مدارس ایران که موجودی بسیار نفرتانگیز و اسلامزده بود. من چند ماه بیشتر در آن مدرسه نماندم زیرا عجیب از همان اندک دگراندیشی که در من خردسال بدلیل تربیت متفاوت خانوادگی وجود داشت بیزار و هراسان بود و رفتاری بسیار زننده با من داشت، هرچند دانشآموز بسیار خوبی بودم برای او «اخلاق مهمتر از درس بود». یکبار مرا بدلیل بلند بودن موهای سرم جلوی کل مدرسه تحقیر کرد. هربار به یاد او میافتم آرزوی مرگ و چه بسی شکنجهی او را میکنم، و اگر روزی در خیابان او را ببینم قطعا انتقام جسمانی سختی از او خواهم گرفت.
صندلی داغ - Ouroboros -
Russell - 02-21-2013
Ouroboros نوشته: سپاس از راسل گرامی.
به نظرم «قانون» منع طرح پرسشهای کاربران در مدت سوالات استاندارد را از آنجاکه خیلیها به آن علاقهای ندارند برداریم بهتر است.
فقط ترتیب پاسخ دادن بماند تا بتوانیم به همهی پرسشها بپردازیم.
ابتدا من میخواستم اینجور پستها را منتقل کنم به زبالهدانی ولی بعدش پشیمان شدم،آری من هم بگمان کنم باید بجایش قوانین را تغییر دهیم
صندلی داغ - Ouroboros -
Ouroboros - 02-21-2013
Russell نوشته: 9. به نظر شما آیا کیفیت زندگی بشر از منظر زمانی درحال صعود بوده یا سقوط؟
صعود، اما با دشواریهای بسیار و دستاندازهای بیشمار.
تمامی پیشرفتهای تکنولوژیک، به برآمدن مشکلات جدید یاری رساندهاند، و به نوعی با برداشتن یک بار، بارهای دیگری بر دوش بشریت گذاشتهاند. دلیل اصلی این موضوع غیرعلمی بودن علم است. دانش به شدت نتیجهگرا شده و دیگر هدف اصلی آن گسترش دامنههای شناخت انسان از عینیت نیست، حداکثری کردن سود اقتصادی در بدترین نمونهها، و پیشرفت تکنولوژیک در بهترین نمونهها، هدف امروزین «علم واقعا موجود» است. اما با وجود تمام این دشواریها زندگی به مراتب آسانتر و دلپذیرتر از دورانهای گذشته به نظر میرسد. چنانکه علاقهای ندارم در دورانی بجز امروز به دنیا میآمدم.
Russell نوشته: 10. کدامیک از این دو را دستاورد مهمتری برای بشر تلقی میکنید: هنر، یا دانش؟
دانش را بزرگترین دستاورد بشر میدانم، اما گمان نمیکنم بدون وجود هنر میسر میبود.
Russell نوشته: 11. آیندهی نزدیک جهان و ایران را از منظری سیاسی، اجتماعی و فرهنگی چگونه میبینید؟
بسیار هیجانانگیز.
من گمان میکنم ما در آستانهی تغییرات بزرگی قرار داریم، هم در جهان و نیز هم در ایران. ساختارهای قدیمی از همه سو به چالش کشیده شدهاند و دفاع از شرایط موجود هر روز سختتر میشود. جهان در سردرگمی سیاسی بسر میبرد که اصلا قابل دوام به نظر میرسد، و ما میبینیم که چطور لیبرالیسم ناتوان از برطرف کردن مشکلات و دشواریهای اخیرا پیشآمده است. یا چطور سران جمهوری اسلامی به جان هم افتادهاند و بحران در راس هرم قدرت هر روز خود را عریانتر میکند، یا چطور مخالفتها از مکانهایی که پیشتر هرگز گمان آن نمیرفت برمیخیزند و ... پس از نظر سیاسی طی یک دههی آینده ما قطعا شاهد تغییراتی بیسابقه خواهیم بود که به نحوی سرنوشتساز آیندهی جهان را دگرگون میکنند.
مهمترین بازیگر عرصهی اجتماعی قطعا علم باقی خواهد ماند، اما مثبت یا منفی بودن وقایعی که در شرف رخ دادن هستند به نظر قابل ارزیابی نمیرسد. پیشرفتهایی هست که در آستانهی رسیدن به آنها قرار داریم و پیامدهایی که خواهند داشت هنوز بر ما هویدا نیست، خطراتی نیز هست که امیدواریها را به چالش میکشند، برای مثال احتمال ناپایداری ژنومیک، پیدایش ابزار آلات کنترل جدید از طریق نانوتکنولوژی و یا هول دادن ویروسها به سوی مطلقا غیرقابل درمان شدن از طریق آزمایشات برآمده از تئوری «
خطای فاجعهآمیز» و ... بدبختی اینجاست که تا دگرگونیهای سیاسی و بیرونانداختن جنون از عرصهی سیاست پرداختنی جدی به این مسائل میسر نخواهد بود، و تا وقتی سقط جنین و ازدواج همنجسگرایان موضوعات مهمتری از گرمایش زمین و زیستاخلاقشناسی محسوب میشوند امیدی به پیشرفت ِ منهای آسیب نوعی رویاپردازی به نظر میرسد. و قرار گرفتن در پیشگاه چنین خطرات آخرالزمانی، یا چیزی که آنتونی گیدنز زندگی در «جامعهی ریسک» نامیده بود باعث میشود نوع نگاه ما به زندگی و طریقهی برخوردمان با محیط پیرامون تحت تاثیر عناصری قرار بگیرند که پیشتر جز برای اقلیتی بسیار کوچک از شهروندان فاقد موضوعیت محسوب میشدند. این به احیای مجدد حوزههایی از حیات اجتماعی که پیشتر مرده یا نامربوط اعلام شده بودند خواهد انجامید، همچون فلسفه، که پس از صد سال سخنرانی پیرامون الزام «عبور از فلسفه» و «گذر از فلسفیدن» بیش از هر زمان دیگری مربوط به نظر میآید.
برای ایران تغییرات فرهنگی بسیار وسیعی را پیشبینی میکنم، و باور دارم در آستانهی «رنسانس ایرانی» هستیم و به آیندهی ملک بلازده بسیار خوشبینم. برپایهی تجربیات، مشاهدات و مطالعات شخصی به این باور رسیدهام که در صورت فروپاشیدن سد ِ جمهوری اسلامی از برابر مردم، شاهد علنی شدن تغییراتی در جامعه خواهیم بود که طی سه دههی گذشته آرامآرام جای خود را گشودهاند و اقبال فراوانی میان ایرانیان یافتهاند، چنانکه گویی راهی هزار ساله را در یک شب خواهیم پیمود. بطورکلی مردم ایران را بسیار پیشتر از منطقه جغرافیایی که در آن زندگی میکنند مییابم و گمان میکنم ایرانیان هنوز فرصت نکردهاند این پیشتازی اجتماعی را در عرصههای سیاسی علنی بکنند اگرنه امروز به کلی چیزی متفاوت میبودیم. ایران را همچون این تخممرغهای شکلاتی میدانم که با شکافتن پوست رویی(جمهوری اسلامی)، چیزی یکسره متفاوت درون آن خواهیم یافت:
[ATTACH=CONFIG]1422[/ATTACH]
در اروپا دستکم شاهد یک تصمیمگیری فرهنگی مهم خواهیم بود، و آن تکلیف اسلام در آن قاره است. شرایط کنونی هرگز بیش از یکی دو دهه قابل ادامه نیست و همین حالا هم در آستانهی فروپاشی کامل قرار دارد. باید دید آیا فاشیستهای نژادپرست تنها صدای منطق در میهمانی جنونآمیز مالتیکالچریسم خواهند ماند یا چپی نوظهور به دور از این ریاکاریهای ابلهانه و سخیف به «مشکل» مسلمانان در اروپا خواهد پرداخت.
صندلی داغ - Ouroboros -
Ouroboros - 02-21-2013
Russell نوشته: 12. آیا حاضر هستید برای تحقق آرمانهای خود جانتان را به خطر بیاندازید؟
جانم را نه، اما زندگیام را بله. پیش هم آمده. حاضر نیستم بخاطر هیچ چیز جانم را به خطر بیاندازم، اساسا چیزی ارزشمندتر از جان شخص برای او در این جهان وجود ندارد و هر باوری که این اصل را نقض بکند از دید من به خودیخود از اعتبار ساقط خواهد شد!
Russell نوشته: 13. آیا حاضر هستید برای تحقق آرمانهای خود جان دیگران را به خطر بیاندازید؟
بستگی به نفع و زیان آن دارد، اما کلا میان کشتن کسان با به کشتن دادن آنها تفاوت عینی قائلم.
Russell نوشته: 14. آیا مذهب و دانش را آشتیپذیر میدانید؟
بصورت تئوریک بله، چنانکه اصحاب دین اقدام به شرح و تعدیل مهملات دینی بورزند و به شرطی که این آشتی با فداکاری و ازخودگذشتگی مذهب همراه باشد نه دانش. اما چنین چشماندازی بیشتر یک رویاست، مذهبیون حاضر به پا پس کشیدن نیستند و هر وجب از میدان نبرد را به معنای واقعی کلمه به قیمت خون و جان انسانهای بیگناه واگذار میکنند. کلیسای کاتولیک هنوز پیرامون معصیت کاندوم در قارهای متلاشی شده با ایدز مهمل بافی میکند و فلان ملای کثیف اسلامگرا در مصر حکم روا بودن تجاوز جنسی به زنان را میدهد.. پس بعید میدانم در آیندهینزدیک، دستکم تا پیدا نشدن شکست قطعی در چشمانداز دینفروشان آشتی میان ایندو میسر باشد.
Russell نوشته: 15. آیا به وجود فضای سیاسی سالم باور دارید یا اساسا برای این عرصه از زندگی اجتماعی اعتباری قائل نیستید؟
هرگز هیچ احترام و اعتبار و اعتمادی به سیاست و سیاسیون نداشتهام و نخواهم داشت، تحت هیچ شرایطی. سیاست فضاییست برای دروغبافی، فریبکاری و سرکوب. در همه جای دنیا سیاستمداران در میان رذلترین آدمهای جامعه هستند و رگههایی از
جنونپیشگی دارند. بدبینی سنتی در ایران به سیاست بجا و در میان بهترین خصوصیات مردم ماست.
Russell نوشته: 16. آیا با نقوش سنتی زن و مرد در جامعه موافق هستید؟
در اینباره اخیرا بسیار گفتهام، پس بصورت خلاصه پاسخ میدهم: به هیچ عنوان، آنها را نسبت به حقوق انسانی زن و مرد به شدت ناعادلانه مییابم. در حق زنان ناعادلانه زیرا فعالیت اجتماعی آنها را بیهیچ دلیل درستی بسیار محدود میکند و اجازهی رشد و تطور به مثابهی انسانی بالغ و عاقل به آنها را نمیدهد. شمار بسیار زیادی از فعالیتهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، تفریحی و شخصی برای زنان ممنوع یا دستکم تابو هستند در حالی که دیگر مدتهاست نیازی به مراقبت از زنان دربرابر خطرات احتمالی فعالیت در آن عرصهها از میان رفته.. در حق مردان هم ناعادلانه است زیرا تمام بار بسیار سنگین مسئولیت ادارهی اقتصادی و اجتماعی خانواده را بر دوش آنها قرار میدهد و همه(از جامعه تا خانواده)از ایشان طلبکار هستند. نقوش سنتی تنها یک هدف داشتند : بقا. و در رسیدن به آن هدف موفق هم بودند اگرنه ما امروز اینجا نبودیم. امروز که دیگر برای بقا نیازی به آنها نداریم تحملشان چه برای زنان، و چه برای مردان حتی به مدت یک روز ابلهانه و سخیف است. وضع مردان اما امروز بسیار وخیمتر است، زیرا فمینیسم طی یک قرن اخیر نقش سنتی زن را از همه طرف به چالش کشیده و آنرا نقد کرده، اما نقش سنتی مرد هرگز نقد که نشده هیچ، توسط همین فمینیستها به عنوان موضعی که از قدرت خاصی برخوردار بوده و در کمال آسایش و رهایی و اختیار زندگی میکرده جعل شده. پس بر ماست که به آنها یاد بدهیم تمام حقارتها، سرکوفتها، خستگیها و عذابهایی را که متحمل شدهایم و همچنان میشویم، فقط به این دلیل که مرد به دنیا آمدهایم، و ترس «بزدل» و «مظلومنما» و «نُنُر» خطاب شدن را به جان بخریم.
Russell نوشته: 17. کدام ورزش، غذا، سبک موسیقی و ژانر سینمایی را ترجیح میدهید؟
فوتبال را دوست دارم و لیگ انگلستان را همیشه دنبال کردهام، در اروپا طرفدار چلسی هستم زیرا از همهی آنهای دیگر بیزارم، در خود انگلستان اما تاتنهام را همیشه دوست داشتهام.. هیچ غذایی را دوست ندارم و خوردن همواره برایم کاری نفرتانگیز و یکی از دشوارترین بخشهای زندگی روزمرهام بوده. اگر قرار به انتخاب تنها یک سبک باشد راک را انتخاب میکنم، آنقدر قطعات زیبا و ناشنیده در آن هست که هر علاقمند موسیقی را سالها مشغول بکند. ژانر سینمایی هم که از طرفداران قدیمی سینمای ناب هنری هستم.
Russell نوشته: 18. نظرتان پیرامون این سه ایدئولوژی چیست: فمینیسم، مارکسیسم، کنسرواتیسم.
فمینیسم: جعل تاریخ و ارائهی درکی ذاتا مردستیز از هستی انسانی اشتباهیست نابخشودنی که راه را بر هرگونه آشتی میبندد.
مارکسیسم: خود مارکس شاید برجستهترین متفکر تاریخ سیاست و اقتصاد باشد. نقد او از سرمایهداری بیشتر به شعبدهای متشکل از هوشمندی و دانشمندی و نقادی میماند و هرگز مشابهی در تاریخ بشر نداشته. مطالعهی مارکس هرچند کاریست بسیار خطرناک، به «همه» پیشنهاد میشود. مارکسیسم اما چیزی فراتر از یک مذهب جدید با تمام ایراداتی که به دیگر ادیان وارد میشود نیست.
کنسرواتیسم: آنرا بسیار جالب و شایستهی مطالعهی گستردهای تلقی میکنم. اینکه چرا بخش بسیار بزرگی از مردم در جهان غرب بصورت اختیاری فکر نکردن را برگزیدهاند و پیرامون تمامی مسائل کشورشان احمقانهترین مواضع ممکن را گرفتهاند برایم بسیار جالب است.
Russell نوشته: 19. اگر وادار به برگزیدن یکی از ادیان ابراهیمی بشوید کدام را انتخاب میکنید؟
مسیحیت. توضیح خاصی هم ندارم، با فاصلهای هزار فرسخی بهتر از آن دوتای دیگر است، دستکم در آموزههای عیسی دستور کشتار و تجاوز و سنگسار و ختنه نیست.
Russell نوشته: 20. اگر بنا بود در جزیرهای دورافتاده تنها بمانید، و حق انتخاب یک آلبوم موسیقی، یک فیلم و یک کتاب را داشتید، کدامها را برمیگزیدید؟
آلبوم موسیقی : Rolling Stones - Exile on Main St
فیلم: مهر هفتم - اینگمار برگمان
کتاب: سفر به انتهای شب - فردینان سلین
کتابها و آلبومها و فیلمهای بهتری هم هست، اما اینها را میتوان سالها پیدرپی شنید، تماشا کرد و خواند اما با آنها باقی ماند و ازشان خسته نشد.
صندلی داغ - Ouroboros -
Ouroboros - 02-21-2013
Russell نوشته: 21. بدترین و بهترین ویژگی خود را چه میدانید؟
بدترین و بهترین ویژگیها در من به نوعی با یکدیگر مرتبط هستند، بدترین آنها زوال نفس و بهترینشان هوشمندیست، و من احساس میکنم آنها عمیقا بهم وابسته هستند. چنانکه اگر بهرهی هوشی بالایی نداشتم و برای تعالی و سعادتمندی کمی زحمت میکشیدم و همه چیز توسط طبیعت و شانس از قبل برایم فراهم نمیشد امروز همت خیلی بیشتری میداشتم و قادر به انجام کارهای بزرگتری میبودم. اینکه در زندگی برای هیچ چیز تلاش نکردهام و هر چیز که خواستهام را بسیار آسان بدست آوردهام به نوعی باعث فاسد شدنم گردیده.
Russell نوشته: 22. بدترین و بهترین ویژگی نوع بشر را چه میدانید؟
بدترین ویژگی نوع بشر قطعا پیشداوریست، که کارکرد فرگشتیک مشخصی داشته اما امروز یکسره بیجا و مخرب است. اینکه گروهی از انسانها به دلیلی بجز آنکه هستند مورد سریسازی و بستهبندی قرار میگیرند و پیرامون کیستی آنها(با استناد به چیزی غیر از کیستی آنها)داوری میشود، «یهودیها فلان جور هستند»، «زنان اینطوری رفتار میکنند»، «همجنسگرایان بهمان خالات را دارند»، «مسلمانان آدمهای بیساری هستند» و ...
بهترین خصیصهی ما نیز اشتیاق به دانستن است، مرد غارنشینی که مشتاق به فهمیدن آتش بود بیشتر عمر کرد و ژنهای خود را بیشتر پراکند تا آنکه از آن روی بازگرداند و بیتفاوت از کنارش گذشت.
Russell نوشته: 23. اگر میتوانستید سه چیز را در جهان تغییر بدهید، آن سه چیز چه میبودند؟
1. سرمایه داری و تمام مصائبی که با آن میآید را با سیستمی مبتنی بر انتخاب متقابل و آزادی در کنشگری عوض میکردم.
2. تمام بیماریها، از جمله پیری و میرایی را از میان برمیداشتم.
3. مرزها را برمیداشتم و دولتها را ساقط میکردم.
Russell نوشته: 24. همنشینی با آدمهای مشابه خودتان را ترجیح میدهید یا با اشخاص متفاوت؟
آدم شبیه و در حد و اندازههای من وجود خارجی ندارد، اگر داشته باشد خیلی مایلم او را ملاقات بکنم.
اما از شوخی گذشته به همنشینی با آدمهای ( از نظر فکری و علمی ) بالاتر از خودم علاقه و اشتیاق زیادی نشان میدهم و دوست دارم آنها را با پرسشگری دائم به چالش بکشم و با ایشان گفتگوهای جدی داشته باشم، همیشه از این عادت بهره و لذت بردهام. از همنشینی با آدمهای شبیه خودم که بتوانم با آنها شترنگی بزنم و «گپ و گفتی» داشته باشم (مشابه آنچه در این فروم داریم) هم اصلا بدم نمیآید. اما از بخش بسیار بزرگی از آدمهای متفاوت با خودم بیزارم و تحملشان را ندارم، بخش باقی مانده را هم(راهبهای بودایی را مثلا)اصلا نمیفهمم و طبیعتا توانایی مراوده با آنها را نخواهم داشت.
Russell نوشته: 25. انتظار و امید وجود چه پرسشی(ها) را در این مجموعه داشتید که آنرا نمیبینید، خودتان آن(ها) را مطرح بکنید و پاسخ بدهید.
از آنجاکه خودم طراح این سوالها بودهام، بدیهیست که هیچی.
صندلی داغ - Ouroboros -
Ouroboros - 02-21-2013
محمد نوشته: چرا از اسلام جدا شدید؟؟؟
لطفن دلیل بیارید و مثل اقای داریوش مثال الکی نزنید!!!
جای دیگری باید ترول بکنید محمد جان، من هیچگاه از اسلام «جدا» نشدم چراکه هرگز به آن باور نداشتم. والدینم هر دو کمونیست بودند و با قاطعیت یقین حاصل کردند بچههایشان از هجمهی دستگاه شستشوی مغزی ِ نظام اسلامی در امان است و به جای اراجیف دینی ما را با آموزههای علمی و ادبیات و روحانیت شرقی(ذن و مراقبه و یوگا)بزرگ کردند.
برای آدمی که اندکی بیرون از فضای اسلامزدگی بار آمده استدلالات مومنان برای ترویج کفار به دینشان شبیه جوکهای قومیتیست: تهوعبرانگیز، انحرافآلوده، توهینآمیز و در عین حال خندهدار.