02-10-2013, 07:36 PM
iranbanoo نوشته: امیر گرامی امیدوار بودم سخنان مرا دریافته باشیدنه میگویم جنسیت به کلی موضوعیست نامربوط به بحث، هرزگی، زیادهخواهی، مسئولیتناپذیری، منفعتطلبی و عدم پایبندی به اخلاقیات باعث میشود برخی زنان فریبکاری پیشه بکنند و صحبت از نقش جامعه تنها ردگمکنیست. برایتان مثالی میزنم: مردی که دربارهی داشتهها، اهداف و عواطف خود برای رسیدن به سکس دروغ میگوید نیز موجودیست رذل و شایستهی سرزنش و نفرت، ولو آنکه جامعه او را وادار به دروغگویی کرده باشد، چنانکه کرده(نقش فرهنگ مستقر در واداشتن مردان به دروغگویی برای رسیدن به سکس بسیار پُررنگتر است از نقش همان فرهنگ در تشویق و تحمیل دروغگویی در زنان جهت رسیدن به ازدواج. تمام مردان از آغاز بلوغ بطور سیستماتیک به فریبکاری تشویق میشوند).
اولا ه من خود اغاز گر انتقاد به رفتارهایی چنین از سمت زنان بودم و هستم.
اما حقیقتیست که رفتارهای جمعی خود متاثر از کمبود های جامعه است.یعنی میفرمایید این حرکت از سمت زنان ذاتا به زن بودن انها نسبت داده میشود؟
پاسخ من خیر است.مسلما که جامعه در تعیین رفتار انان نقش دارد وگرنه قریب به اکثریت این زنان چه مشکلی خواهند داشت در ابراز شجاعانه ی اعمال خود؟
این یک معادله ی مشخص است.جامعه برای خوب و بد زنان معیارهایی دلبخواه و دوراز انصاف تعیین میکند.زنان هم با انجام یکسری رفتارها سی بر تطبیق خود با این معیار ها دارد..
در هر دو مورد هم شخص دروغگو به یک اندازه «قربانی»ست، اما قربانی بودن او (باز در هر دو مورد) به یک اندازه فاقد موضوعیت است زیرا قربانی حقیقی کسیست که فریب خورده، ساز و کار اجتماعی نیز باید در حمایت از او پیریخته بشود نه اصلاح آن به سود زنان، تا دیگر وادار به دروغ گفتن نباشند(هماکنون هم نیستند و برای رسیدن به گزینههای بهتر= مردان تعهدپذیر سنتی دروغ میگویند).. جامعه برای خوب و بد بودن مردان معیارهای بسیار سختگیرانهتر و ناعادلانهتری دارد و چنانکه کوشیدهام در اینجا نشان بدهم، برپایهی سنت «مرد خوب» بودن بسیار سختتر از «زن خوب» بودن است و مدرنیته تنها به سختتر شدن نقش مردان انجامیده.
iranbanoo نوشته: رفتارها منزجر کننده اند اما مشکل اصلی جامعه است ...
ببینید بانوی گرامی، اگر خاطرتان باشد در پیام نخست من به ابراز امیدواری از وجود شما، در مقام زنی که جرئت و دلیری به نقد کشیدن رفتار زنان دیگر را دارد پرداختم و گفتم وجود کسانی مانند شما مایهی امیدواری به آینده جهان است. آنچه ناگهان مایهی دلسردی من شد، وجه انتقاد شما به نظم حاکم بود: خودانکاری زنان. مشکل شما با زنان ِ پرهیزگارنما، در اینست که آنها خود ِ خویشتن ِ خود را انکار میکنند و منشی اتخاذ میکنند که در پایان روز، به بیگانگی ایشان از خودشان میانجامد، اینکه مردی هست فریب خورده، که شرافت، انسانیت و کیستی او یکسر به بازی گرفته شده برایتان چندان مهم نیست که حتی اشارهای به آن بکنید(محور گرفتن آن هیچ)، تنها از «آشکاربودگی» دروغها ابراز تعجب میکنید و از اینکه «شعور مردان فریبخورده» آنچنان پائین تصور شده ابراز شگفتی. همانطورکه پیشتر هم گفتم، انتقاد شما چنانست که در آن مرد اگر اعتماد نکند، میشود فاقد اعتماد به نفس و مالیخولیایی و متوهم، اگر اعتماد بکند میشود بیشعور و ابله و زودباور. چرا؟ چون انتقاد شما به ذات ِ انتظاریست که مرد از زن دارد، یعنی پرهیزگارنمایی را رد میکنید زیرا با پرهیزگاری مخالفید، خود نفس پاکدامنی را به شمار و دفعات و نوع سکسهایی که طرف داشته وابسته نمیدانید و ... درست میگویم؟ خُب منهم همینطور، من نیز مشوق و طرفدار سکس بیتعهد میان زن و مرد هستم و روزی پنج بار به درگاه اسپاگتی برای «رها شدن» تمامی زنان دعا میکنم.
اما مردی هست که اینگونه نیست، خود را با یکسری معیارهای سنتی برای مرد خوب سنتی هماهنگ کرده و نیز متقابلا توقع برقرار کردن پیوندی سنتی با آدمی مبتنی بر معیارهای سنتی خوب را دارد. شما برای وجود او کمترین اعتبار و ارزشی قائل نیستید، و در آن «اعتراض» کذایی که پرداختید تنها جایگاهی که برای او باقی میماند جایگاه ِ موجودیست خشکاندیش، بدوی و سلطهجو که با توقعات نابجای خود زن بیچاره را به انکار کیستی عینی خود واداشته، و اگر دروغ میشنود و فریب میخورد بدلیل داشتن معیارهای غیرعقلانی و فاقد انطباق با عینیت است. اسم این حرفها را گذاشتهاند دفاع از حقوق زنان!
زنده باد زندگی!