12-13-2012, 05:47 PM
ای بی وفا راز دل بشنو از خموشی من این سكوت مرا نا شنیده مگیر
ای آشنا چشم دل بگشا حال من بنگر سوز و ساز دلم را ندیده مگیر
امشب كه تو در كنار منی غمگسار منی سایه ات از سر من تا سپیده مگیر
ای اشك من خیز و پرده مشو پیش چشم ترم وقت دیدن او راه دیده مگیر
دل دیوانه ی من به غیر از محبت گاهی ندارد خدا داند
شده چون مرع طوفان كه جز بی پناهی پناهی ندارد خدا داند
منم آن عطر وحشی كه در هر بیابان به تلخی سرشكی بیفشاند
به جز این اشك سوزان دل نا امیدم گواهی ندارد خدا داند
.
.
.
راز دل/علیرضا قربانی
ای آشنا چشم دل بگشا حال من بنگر سوز و ساز دلم را ندیده مگیر
امشب كه تو در كنار منی غمگسار منی سایه ات از سر من تا سپیده مگیر
ای اشك من خیز و پرده مشو پیش چشم ترم وقت دیدن او راه دیده مگیر
دل دیوانه ی من به غیر از محبت گاهی ندارد خدا داند
شده چون مرع طوفان كه جز بی پناهی پناهی ندارد خدا داند
منم آن عطر وحشی كه در هر بیابان به تلخی سرشكی بیفشاند
به جز این اشك سوزان دل نا امیدم گواهی ندارد خدا داند
.
.
.
راز دل/علیرضا قربانی