12-13-2012, 10:46 AM
بگذارید خواب دیشب مادرم رو براتون تعریف كنم:
خواب دیده كه طبق معمول به مراسم روضه خوانی حسین رفته دربدو ورود به حیاط خانه درخت اناری روبرویش دیده كه قبلا انجا نبوده وپس از گفتن السلام علیك یا اباعبدالله درخت شروع میكند به تكیدن انارهایش بعد مادرم دستش را به علامت استاپ روبروی درخت میگیرد و به ناگاه دیگر ریختن انار متوقف میشود
پدرم گفت:عجب جادوگر هم كه شدی:)))
مادرم ادامه میدهد كه بعد از این كار صاحب مجلس سك ای طلا به او میدهد
پدرم گفت:خب یكی هم برای من می اوردی تو این گرانی و اینها :))))
وباز مادرم طبق معمول میگه: اخرین باره كه خوابهامو برای شما دوتا كافر تعریف میكنم:)))))
خواب دیده كه طبق معمول به مراسم روضه خوانی حسین رفته دربدو ورود به حیاط خانه درخت اناری روبرویش دیده كه قبلا انجا نبوده وپس از گفتن السلام علیك یا اباعبدالله درخت شروع میكند به تكیدن انارهایش بعد مادرم دستش را به علامت استاپ روبروی درخت میگیرد و به ناگاه دیگر ریختن انار متوقف میشود
پدرم گفت:عجب جادوگر هم كه شدی:)))
مادرم ادامه میدهد كه بعد از این كار صاحب مجلس سك ای طلا به او میدهد
پدرم گفت:خب یكی هم برای من می اوردی تو این گرانی و اینها :))))
وباز مادرم طبق معمول میگه: اخرین باره كه خوابهامو برای شما دوتا كافر تعریف میكنم:)))))