11-03-2012, 04:36 PM
mamad1 نوشته: روز اولی که وارد تهران شدم
منم مسخ شدم از دیدن امکانات و نمیدونم ساختمون های بلند مرتبه و چه و چه
از اون روز به بعد با وجود لذت ها و سرگرمی های فراوونی که توی تهران وجود داره هیچوقت بیشتر از 15 روز نمیتونم بمونم
نفسم تنگ میشه
احساس خفگی میکنم
ترافیک هاش ادمو جرواجر میکنه
آب و هوا زیاد برام اهمیت نداره، برای من آرامش خیال بیشتر مهمه. تو همین دانشگاه کوفتیِ ما تنها چیزی که اهمیت نداره آرامش خاطر و سرزندگیِ دانشجوئه. من همیشه دختر شادی بودم ولی این دانشگاه نفرت انگیز داره منو به یه آدم افسرده و معترض و نق نقو تبدیل میکنه. مهرماه که میومدم این شهر آشغال برای اولین بار تو عمرم عزا گرفته بودم، اصلا برای من سابقه نداشت همین چیزی...
همه برامون شاخ و شونه میکشن، از استادا و فاطی کماندوهای دانشگاه بگیر تا سرپرست و سرایدار خوابگاه، همه طلبکارن، باید از همه بترسیم.
Ouroboros نوشته: تهران بالاترین سطحیست که هر نقطهی جغرافیایی در ایران از نظر پیشرفت فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به آن رسیده و همه مدل «در و دهات»، از چند دهه تا چند قرن از آن عقب هستند. من در دو شهر بزرگ و بیهوده خوشنام دیگر در ایران چند وقتی زندگی کردهام، پشم یک سگ مردهی تهرانی میارزد به کل باقی ایران. البته در قیاس با «اروپای غربی»(ولو دهاتهای آن)بدیهیست که تهران و باقی شهرهای خاورمیانه ول معطل هستند.
پ.ن: به خصوص شیراز که زبالهدانی نفرتانگیزیست انباشته از مزدور و حزباللهی ِ کثیف. ضمن احترام به دوستان شیرازی، اما بمب اتم را برای چنین جاهایی درست کردهاند..
همدان و اصفهان رو ندیدی پس...
در کل باهات خیلی موافقم امیرجان.
تهرانیا بافرهنگ ترین مردم ایرانن.