Transcendence نوشته: منظورتون دقیقا چیست آیا موارد زیر است.
شبکه ای از عوامل که وقوع نتایج خاصی رو غیر قابل اجتناب می کنه؟
یا مجموعه ای از قوانین که تاریخ و جامعه بشری را سمت و سو می دهد؟
قوانینی که نتیجه نحو خاصی از زیست آدمیان بوده و در صورت بازگشت به ده هزارسال قبل و انتخاب شیوه دیگری
از زیستن ،چنین قانون هایی دیگر نخواهد بود؟و نهایتا ما دوباره به اینجا نخواهیم رسید.
یا منظورتون انتخاب طبیعی هست؟
این پیک از چشم من دور افتاده بود.
من دربارهی لختیِ فرگشت فرهنگ و فندآوری نوشته بودم, بدین چم که روند پیشرفت یک روند رشتهسان انگیختار و انگیخته مند (cause & effect)
است. هنگامیکه پیشنیازهای یک نوبرسازی (invention process) فراهم آمده باشند, آن نوبرساخته (invention) خواه ناخواه بدست
یکی آفریده خواهید شد. نمونهای که حقیقت دارد و گاهی دستمایهی شوخی میشود: اگر برق را ادیسون اختراع نمیکرد چه میشد؟
که پاسخ آن روشن است, یکی دیگر اختراع میکرد. در واقع اگر به زمانهی ادیسون بازنگریم میبینیم که همزمان با او چند تن دیگر
نیز لامپ ساخته بودهاند و ادیسون تنها یکی ولی چنانکه میگویند, well-connectedترین آنان بوده که توانسته آنرا بهتر از همه جابیاندازد بفروشد.
پس اگر با چرخ زمان پیشرفت کنونی تکنولوژی را به زمانهی ادیسون بازگردانیم و ادیسون را از فاکتور بیرون بیاوریم, برایند کار با چند
سال اینور و آنور یکسان خواهد ماند و امروز گرچه همه چیز اندکی دگرسان, ولی همچنان در پایه یکسان میمانـَد. هر آینه این لختی
و گرایش به تکرار تا یک آستانهای اینجور است و اگر تا آنجا به گذشته برگردیم که همهی این پیشنیازها و انگیزهها از میان
بروند, آنگاه با ماشین زمان اگر به امروز برگردیم میتوانیم همچنان با زندگی دنباله یافتهی نخستینی روبرو بشویم.
Transcendence نوشته: یا مجموعه ای از قوانین که تاریخ و جامعه بشری را سمت و سو می دهد؟
آماج جهان
میتواند پیدایش هوشمندی باشد, ولی این یک گفتمان بسیار فلسفی و نگرهپردازی شده است. اگر به
روند فرگشت بنگریم, همچون یک غربال میماند که پیدایش یک شماری صفتها را شایند (possible) و شدنی میسازد و
هوشمندی یکی از آنهاست, زیرا جانداران هوشمندتر, بآسانی, بخت فرازیستن (survival) بالاتری دارند. هر آینه این دیدگاهها
همه نگرهپردازی میباشند که طبیعت چه میخواهد یا آماج جهان چیست, چراکه نمونهوار یک نیم نگاهی به سرنوشت دایناسورها
نشان میدهد که طبیعت میتواند میلیونها سال در یک زمینه بفرگرداند و سرانجام در یک چشم به هم زدن همهی آنرا نیست کند,
و ازینرو, این باور که هوشمندی و پیشرفت تکنولوژی خواست طبیعت است را نمیتوان نه خوشخیم و خواستنی یافت, چه که
فرداروز همین سرنوشت میتواند در چشمانداز ما آدمهای هوشمند باشد, و نه میتوان درست و منطقی دید, چرا که طبیعت هر چه
هست و نیست و میتواند باشد و نمیتواند باشد را میآزماید و فرگشت میدهد و روشن نیست چرا "هوشمندی"
باید خواست طبیعت و آماج جهان باشد هنگامیکه طبیعت این همه راه دیگر را پیشتر رفته
و نیز همزمان میرود, و سرانجام اینکه پوچشپذیر (refutable) نیست, و سرانجام اینکه طبیعت دوست هیچکس نیست
و هتّا اگر آماج جهان گسترش هوشمندی باشد, این هوشمندی آنگاه از دید طبیعت آسانتر بدست میاید اگر ما روباتها و
هوشوارههای هوشمند درست کنیم که ما را جایگزین و نیست نمایند, زیرا این هوشوارهها فرگشتی هزاران بار تندتر از ما خواهند داشت.