نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گفتگوهایی پیرامون مدرنیته و سنت

اول آنکه مهربد جان اگر وقت داری لطف کن و این ویدیو را تماشا کن، تماشای آنرا به باقی دوستان علاقمند به بحث تکنولوژی و تمدن نیز توصیه می‌کنم، بسیار آموزنده است. این قسمت اول آنست و قسمت دوم را می‌توانید زیر ویدیو بیابید :

[video=youtube;4rzYhOOOw40]https://www.youtube.com/watch?v=4rzYhOOOw40[/video]


Mehrbod نوشته: دو, ارزش‌هایِ مدرن به این سخن که تکنولوژی ما را به سوی نابودی دارد میبرد پیوند آنچنانی ندارند و حاشیه میباشند.

ارزشها بالاترین اهمیت و اولویت را دارند نه فقط به این دلیل که نیروی جهت‌دهنده‌ی همه‌ی کنشهای انسانی، از جمله تکنولوژی هستند، بلکه همچنین به این دلیل که تحت ارزشهای درست مشکلات ظاهراً لاینحل ناگهان حل‌شدنی می‌شوند. همین معمای برای شما دشوار مهار تکنولوژی در وجود دولتی مطلق و جهان‌شمول، که همه‌ی جوانب زندگی اجتماعی و علمی انسان را در اختیار دارد حل خواهد شد. گنترل کامل دولتی که بقای آن به بقای جهان گره خورده بر همه‌ی ابزارهای پیشرفت در نظر شما نشدنی‌تر یا ناخواستنی‌تر از بازگشت به غارنشینی‌ست چون ارزشهایتان مشکل دارند، و «آزادی» هنوز برایتان الله اکبر است. برای درک بهتر ادامه‌ی پست را بخوانید --- >

Mehrbod نوشته: اینکه زن و مرد برابر باشند, یا کودکان کتک نخورند و ... اینها همگی خوب‌اند

نه خوب نیستند!

برابری شر متجسد است و برابری میان زن و مرد هم بخشی بسیار مخرب از آن. برابری‌طلبی وصال تمنای باطنی زن و مرد را غیرممکن می‌کند، نهادهای بسیار کارآمد مبتنی بر تقسیم وظایف(همچون خانواده)را تا مرز نابودی کامل تضعیف می‌کند، پس از مدتی به ورطه‌ی سری‌سازی مطلق و حذف عنصر استثنایی فرومی‌غلطد چراکه با انکار اصل نابرابری میان همه چیز و همه‌کس شروع شده و … حتی دو انسان کاملاً و از هر جهت یکسان صرفاً شبیه هستند، نه برابر. یک سلسله‌مراتب عاطفی، روانی، عقلانی و ارزشی در درون انسان وجود دارد، یکی میان انسان‌ها، یکی میان گروه‌های انسانی. همه‌ی این‌ها هر قدر محکم‌تر و انعطاف‌ناپذیرتر باشند تناسب، نظم و آرامش درونی و بیرونی بیشتر خواهد شد.

تنبیه بدنی هم بسیار خوب است اگر به جا و به اندازه و هدفمند باشد، و کتک زدن بچه‌ها افضل است به خوراندن ریتالین و ادرال و هزار قرص و داروی دیگر که جوامع مدرن مرتکب می‌شوند. یک سیلی و دو پسی کجا، از کار انداختن کبد و کلیه و قلب و غدد کجا. من همواره مخالف تمام این‌ها بودم یعنی می‌گفتم نه باید بچه‌ها را زد و نه باید ریتالین خوراند، اما اکنون می‌دانم که بخشی از طبع انسان از کودکی باید سرکوب بشود تا شماری از ارزشهای والا ارجحیت پیدا بکنند، و روش درست برای سرکوب همان سیلی و پسی‌ست نه داروهای شیمیایی.

این‌ها مناقشه در امثال نیست بلکه «اصل مطلب» است، ارزشهای کاذب اهداف نادرست پدید می‌آورند و ارزشهای نادرست به استفاده‌ی غلط از ابزارها منجر می‌شوند.

Mehrbod نوشته: ارزش‌هایِ سیستم تا به امروز با ارزش‌هایی که
شما "مدرن" بازمیشناسید سازگار بوده‌اند و از اینرو این ارزش‌ها فراگیر بوده‌اند,, فردا میتوانند ارزش‌هایِ دیگر
سردر بیاورند — شاید چندتا از همانها همینهایی باشند که شما میخواهید — و فردا روز هم آن ارزش‌ها فراگیر خواهند بود.
من کاری به بحث شما درباره‌ی اثرگذاری کنش خودم یا غیر ندارم(من اینجا بیشتر درباره‌ی ساختار جامعه سخن می‌گویم نه کنش فردی)، اما در همین پست شما به نظر می‌رسد که پی برده‌اید تکنولوژی سیستمی دارای «ارزشهای مستقل» است اما این ارزشها را تنظیم شده در جهت منافع و بقای حداکثری خود تکنولوژی تلقی می‌کنید. این به من می‌گوید که شما برخلاف آنچه در نظر اول دریافت می‌شود درک جامعی از تکنولوژی ندارید و آن را مثل همه چیزی «فرا-ارزشی» تلقی می‌کنید، پدیده‌ای که جوانب مختلفی دارد اما از ارزشها مستقل است در این معنی که از آن‌ها تأثیر نمی‌پذیرد(فقط به آنها تاثیر می‌گذارد). تکنولوژی مدرن در ذات و نمود خود محصول ارزشهای مدرن است و تلاشی برای به عینیت در آوردن آنها. مشکل هم تکنولوژی نیست تکنولوژی مدرن است.

Mehrbod نوشته: نمونه‌یِ روشن, امروزه دموکراسی فراگیر است, نه از اینرو که دموکراسی سیستمی بشردوستانه
بوده است, بساکه ازینرو که دموکراسی در برابر دیکتاتوری, یا فئودالیسم و یا شاهنشاهی سیستمی
کاراتر / more efficient بوده است; مهمترین سنجه‌یِ کارایی اینجا رشد اقتصادی باشد.

(گیر به مورد و مناقشه در مثل درپی می‌آید --->)رشد اقتصادی کشورهای دموکراتیک به دلیل سرمایه‌داری افسارگسیخته + تکنولوژی بوده نه دموکراسی. دموکراسی‌های فقیر در جهان بسیارند.

Mehrbod نوشته: چرا که تنها فاکتور سرنوشت ساز اینجا تکنولوژی است و رشد اقتصادی خود یکی از مهمترین پارامترهای وابسته به آن.
Mehrbod نوشته: لی در عمل, آن سیستمی بجا میماند که به تکنولوژی برتر بیانجامد.

نه تنها سیستمی به جا می‌ماند که به شاخص زاد و ولد بسنده برای جایگزینی عناصر سازنده‌ی خود توانا باشد. عامل سرنوشت‌ساز تولید مثل است. در عمل تنها سیستمی(اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، مذهبی و تکنولوژیکی)بجا می‌ماند که نرخ زاد و ولد آن به اندازه‌ای هست که می‌تواند از زمان سبقت بگیرد، و جوامع هر قدر دارای پیشرفت تکنولوژیک، اقتصادی و «فرهنگی» بالاتری هستند، یعنی با ارزشهای اخلاقی مدرن هماهنگی بیشتری دارند، دارای نرخ زاد و ولد پائین‌تری هم هستند. این یک مشکل فرعی یا خطای جانبی نیست، ذات اجتناب‌ناپذیر نظام اخلاقی جهان مدرن است که در آن مرد مترقی ِ تحصیل‌کرده‌ی ِ خرافه‌ستیز ِ آزادمنش حاضر است به درد و شکنجه بمیرد اما کودکی را «محکوم» به زندگی در این جهان سرد و مرده نکند، و زن رهاشده از بند و برابر و مستقل و قوی‌شده ترجیح می‌دهد زنده‌زنده پوستش را بکنند اما از این مردان ضعیف‌النفس ِ وابسته‌ی بی‌اراده‌ی موس‌موس‌کن بچه نیاورند. پس جوامع «پیشرفته»(چه از منظر تکنولوژیک و چه از جهات دیگر)در ذات خود «واپسگرا» هستند چون در آن‌ها مذهبی پیشرفت‌ستیز ِ مرکزیت‌گرا بیشتر بچه‌دار می‌شود تا دانشمند سکولار پیشرفت‌دوست. دلیل توسعه طلبی مدرنیته هم همینست، دلیل اینکه به زور وارد جوامع دیگر می‌شود جستجو برای قربانی جدید است چون در خانه پیروانش دیگر بچه‌دار نمی‌شوند و برای زنده ماندن نیاز پراکنش مصنوعی‌ست.

اینکه چرا این روند تاکنون به تغییر کامل جهتگیری این جوامع منجر نشده بحث دیگری‌ست، اما من معتقدم که این صرفاً یک توقف موقت است، خیلی زودتر از آنچه ما می‌اندیشیم پاندول در جهت دیگر به حرکت درخواهد آمد. بر این اساس تکنولوژی تنها تا زمانی توان پیشرفت دارد که عامل انسانی برای پیشبرد آن موجود است، این عامل انسانی با سرعتی بی‌سابقه در تمام تاریخ کاهش می‌یابد. پس تکنولوژی هم مثل کیفیت زندگی و ... ثانویه است. \

Mehrbod نوشته: تکنولوژی ما را به سوی نابودی دارد میبرد

من و شما هر دو قائل به نظریه‌ی سقوط هستیم، اینکه وضع بشر در گذر زمان بد شده و بدتر می‌شود و به نقطه‌ای غیرقابل ادامه خواهد رسید. مشکل این است که شما در انتظار فاجعه‌ی احتمالی تکنولوژیک نشسته‌اید، در حالی که فاجعه‌ی فرهنگی، اخلاقی، سیاسی و اجتماعی قبلاً رخ داده و امروز ما تنها صدای تقه‌ی آنرا داریم می‌شنویم. ضمن اینکه اگرهم شما در این بحث محق باشید و واقعا کاری از ما برنیاید و نابودی تکنولوژیک ما اجتناب‌ناپذیر باشد، اصلاح سیستم اخلاقی و ارزشی جامعه اما ممکن است و اگر بناست یک روزی در آینده کُل گونه را به بیوتروریست‌ها یا ابر-ماشین‌های خودآگاه ببازیم، چه بهتر که همین امروز زندگی ارزشمند و فضیلتمندی داشته باشیم، چون اگر آنجا کاری از دستمان ساخته نیست اینجا می‌توانیم خیلی کارها بکنیم.

زنده باد زندگی!
پاسخ

Ouroboros نوشته: اول آنکه مهربد جان اگر وقت داری لطف کن و این ویدیو را تماشا کن، تماشای آنرا به باقی دوستان علاقمند به بحث تکنولوژی و تمدن نیز توصیه می‌کنم، بسیار آموزنده است. این قسمت اول آنست و قسمت دوم را می‌توانید زیر ویدیو بیابید :

[video=youtube;4rzYhOOOw40]https://www.youtube.com/watch?v=4rzYhOOOw40[/video]

متن طولانی تایپ کرده بودم که متاسفانه به دلیل مشکل اینترنتی از بین رفت اما به هر حال به
طور خلاصه :

البته من این ویدیو را ندیدم اما بد نیست نظر هایدگر را در این مورد بدانیم . همانطور که میدانید
هیدگر به "وجود" بسیار اهمیت قائل بود و جمله معروف او که باید به چیز ها اجازه ی وجود بدهیم
مثلا بر رودخانه سد نزنیم پل بزنیم اگر سد بزنیم در واقع جلوی ابراز وجود رودخانه شدیم ، آنچیزی
که ما از رودخانه می خواهیم نه چیزی که رودخانه "هست" .
هایدگر ریشه بحران کنونی را غفلت از همین وجود می داند ، غفلت از وجود را از سنت فکری غرب
از افلاطون تا امروز را سراشیبی نهیلیستی می داند که نیچه آن را مطرح کرد .
ثمره مدرنیته تکنولوژی و پارادایم ساینس است که چشم انداز آن تاریک است اما مثلا پوپر عصر
حاضر را بهترین عصر انسان می داند . هایدگر به طور اخص با مثلا موبایل و کامپیوتر مخالف نیست
با تفکر پشت تکنولوژی مخالف است که انسان را از عالم جدا می کند ( این را با عرفان مقایسه
بکنید که عالم در انسان است و انسان در عالم ، شاید یکی از دلایلی که در ایران از هایدگر
تفسیر عرفانی می کنند همین باشد ) .
پاسخ

دوستان بحث هایتان خیلی جالب است با این که به دقت نخواندم و باید چند بار دیگر بخوانم تا کامل متوجه شوم ولی با شما احساس همدردی می کنم چون از حدود دو سال پیش که با فمینیسم گند کاری های زن غربی و بلاهایی که سر مردان آورده اند آشنا شدم به این سو محافل روشن فکری در نظرم از اعتبار افتاده اند وحرفهایشان تبدیل به کلیشه های بی مزه ای شده است. به نظرم آنها که در دانشگاه نشسته اند هم یک مشت خنگ می آیند


برنامه فرهنگ هلاکویی روانشناس که لینکش را درپایین می گذارم را در پیوند با موضوع صحبت های شما می بینم از اول تا دقیقه 14:38 صحبت با شنونده اول برنامه : طرف می گوید سرشار از موفقیتم ولی احساس بی انگیزگی می کنم در حالی که افسردگی هم ندارم . هلاکویی در پاسخ می گوید چون مملکت پر از دروغ است معنا ومقصود و اینها از بین رفته است در پایان پیشنهاد می کند بچه دار شوید شاید حالتان خوب شد

Playing - Get Attorney
پاسخ

Russell نوشته: ببنید داریوش گرانقدر، شاید نگاه شخصی من به اسلام بعنوان دین این مرز و بوم
قدری کارکردگرایانه باشد ولی اصل آنچیزی که میگویم نه، بحث کارکرد اینجا مطرح است
چراکه معیار طرف مقابل است و من اگر از معنویت قرون وسطی در اروپا برای شما بگویم
متهم میشوم به اینکه از یکسری منابع اشرافی یکطرفه به قاضی رفته‌ام و ما از حال روزانه‌یِ
طبقات فرودست که خبر نداریم. اینست که باید برویم به سراغ قدرت نظامی و کلونیسم
و برده فروشی تا گوش طرف مقابل را داشته باشیم.

نکته دیگر اینکه ما درباره‌یِ کارکرد بهتر و بدتر صحبت نمیکنیم بلکه داریم درباره‌یِ زندگی و
مرگ صحبت میکنیم، با این روند نوع بشر به سمت نابودی پیش میرود چراکه هیچ چیز
قابل کنترل نیست، از مصرف منابع گرفته تا زاد و ولد تا تکنولوژی. البته گزینه‌یِ دیگری هم
هست، آنهم اینکه خیلی ساده چراغ‌ها را خاموش کنیم و سرنوشت بشر را که از هم اکنون
به وسیله‌یِ خرد برای ما روشن شده را قدری جلو بیاندازیم. لازم هم نیست که به هیچ وجه
این رفتار دردناک باشد و حتی نیار به اتونازی باشد، فقط کافی‌ست تا تولید مثل را متوقف کنیم.
این راه حل نه «کارکردگرایانه» است و نه با توجه ما به درد و رنج بشر و خرد منافاتی دارد.
و من البته این سوال را هم میخواستم برای دوستام مطرح کنم که نگرانی برای نوع بشر
و نگرانی از عصر یخبندان برای چیست؟ اصلا بیایید اینجا رای بگیریم ببینیم آیا اینجا کسی
اصلا حاضر هست شخصا تولید مثل کند و کودکی را پس بیاندازد که بعد بخواهد نگران سرنوشت
سرمایه‌یِ ژنتیکی خود باشد، نگرانی برای بقای نسل بشر تا عصر یخبندان دیگر باشد برای بعد از آن.

نکته بسیار مهم دیگر که من در پست‌هایِ قبلی سعی در بیا آنرا داشتم اینست که برای
بکارگیری خرد نیاز است به اینکه پای شما روی زمین سفت باشد، در روی هوا از انسانیت
و حقوق بشر سخنراندن هیچ معنایی ندارد و اگر دین نماد کودکی انسان است اومانیسم
نماد بازگشت به دوران جنینی‌ست، نه بزرگ شدن آن کودک. من در پست‌هایِ ابتدایی من
با شما در این جستار سعی در توضیح همین را داشتم. اینکه خرد در بهترین شکل هم خود
قادر به حل تمام اختلافات نیست و اینکه اگر امروز حقوق بشر باد هواست، اگر دولت‌ها روز بروز
بزرگتر میشوند، و اگر پیمان‌هایِ بین المللی مثل عهدنامه‌یِ ژنو کاغذپاره‌ای بیشتر نیستند
و اگر امروز جنگ‌ها سرد و همیشگی هستند و وقتی گرم میشوند، میشوند جنگ تمامعیار. همه
و همه بخاطر همین تلاش عجولانه برای جایگزین کردن سنت با خرد است. این‌ها نه بخاطر
سوءاستفاده‌یِ یک عده و بخطا رفتن پروژه که دقیقا نتیجه‌یِ منطقی ساخت و ساز روی هواست.

ما روی زمین زندگی میکنیم و به قوانین این جهانی برای زیستن در آن نیازمندیم؛
ببینید شما (و امیر) مواردی را بصورت رگباری مطرح می‌کنید که پرداختن به همه‌ی
آنها یکجا و به صورت کلی ممکن نیست. من همیشه تا جایی که توانسته‌ام از پرداختن
به گزاره‌های اینچنینی که نام شان را میکروفکت قراداد کرده‌ام گریزان بوده‌ام
چرا که باعث هدر رفتن انرژی و به بیراهه رفتن ِ بحث ‌می‌شود (کاری که آرش
می‌کرد و می‌کند) ولی در اینجا گویا چاره‌ای جز این نیست.

مثلا اینجا:
نقل قول:اینکه خرد در بهترین شکل هم خود
قادر به حل تمام اختلافات نیست
کدام اختلاف‌ها راسل جان؟ اگر منظورت این است که خرد نمی‌تواند راه‌حلی نهایی برای مسائل ِ
گریبانگیرِ انسان‌ها ارائه کند، باید گفت که کی و کجا خرد چنین ادعایی داشته است؟ مسلم است
که برای به تفاهم رسیدن در مورد یک راه ِ حل شما به سادگی می‌توانید با حذف ِ تمامی ِ مخالفان
خیال ِ خودتان و همگی را راحت کنید؛ با اینحال مشکل زمانی آغاز می‌شود که شما بخواهید تفاهم
را با حداکثر میزان ممکن از «افراد» همراه ِ خود نگهداری کنید!

کدام معاهده‌ی بین‌المللی بوده که کاغذپاره‌ای بیش نبوده؟ معاهدات ِ میان ِ صلیبیون کاغذ پاره نبود؟
معاهدات ِ میان ساسانی‌ها و رومی‌ها چطور؟ موضوع این است که من گمان می‌کنم شما توجه
چندانی به تاریخ ندارید راسل گرامی، وگرنه شرارت ِ دولتی هیچ ارتباطی با مدرنیسم ندارد و علارغم
تغییر در فرمهایش، کماکان در ماهیت‌اش همان است که بوده.

در مورد نظرخواهی پیرامون بچه آوردن هم، من استقبال می‌کنم؛ شما را نمی‌دانم، ولی خودم
به فکر ازدواج و به دنیا آوردن حداقل چهار فرزند هستم؛ پدر من بی‌دین و من هم کافر مهدورالدم
هستم، اما خوب به خاطر دارم نگاه مغرورانه و اِفتخارآمیز پدرم به خودم را و وقتی الان آن را به خاطر
می‌آورم، می‌فهمم که آن زمان برای من چیزی ارزشمندتر از همان تحسین ضمنی پدر نبود و او هم
به همین ترتیب منظره‌ای برایش زیباتر از تماشای فرزند نیکی که تربیت کرده و به جامعه تحویل داده
نبوده. ایرادی که در شما هست این است که تصویری مسطح از زندگی و جهان می‌سازید و آنقدر
در رفتن به سوی کلیت افراط می‌روزید که بخش اعظم ِ سایه‌روشن‌ها از نظر شما پنهان می‌شوند،
چنانکه در نهایت بدیهیات نیز برای شما لازم‌الاثبات می‌شوند.

من همانطور که گفتم سنت بخشی از تجربه‌ی تاریخی حیات بشری بوده و مدرنیسم هم؛ هر دو در تلاشی
مداوم و به قولی، هگلی به سوی هرچه بیشتر شدن عقلانیت در جنبه‌های مختلف. به همین خاطر است
که مدرنیسم آسیب‌های خود را، از جمله رپرهای گوش‌خراش(!)، به عنوان بخشی از خود می‌شناسد و
در تکاپو برای یافتن راه حلی می‌شود؛ نه همچون سنت به دنبال به زباله انداختن ِ آنها و پاک کردنِ صورت
مساله نمی‌رود.اگر تجربه‌ی تاریخی سنت این اندازه که شما می‌گویید موفق بوده، از درون‌اش مدرنیسم
زاده نمی‌شد، بنابراین برای من چندان نجات بشریت از «نابودی» اهمیت ندارد وقتی که پای تکرار در میان
باشد. من بعید می‌دانم شما هم چندان بطور معتقد باشید که راه حل ِ نهایی در بازگشت به سنت باشد
و سنت قرار است و می‌تواند بشریت را از نابودی نجات دهد، شواهدش هم مکرر در نوشته‌های خودتان
یافت می‌شود:
نقل قول:
مساله کارایی نیست. کارایی در همه‌یِ ایدئولوژی‌هایِ مدرن هست. بله در نازیسم علم
و تکنولوژی شدیدا وجود دارشته ولی وجه تمایز آن است که مهم است. چیزی که آنرا شر
متجسد کرده در حالی که بولشویسم با صدها میلیون کشته شده اشتباه کوچکی در تاریخ !!
تمام این شاخصه‌ها در لیبرالیسم و وجود دارد آنقدر که کسی مثل گولدبرگ آن‌ها
را یکجا جمع کرده، در کتابی بنام Liberal Fascism.
E10c

کسشر هم تعاونی؟!
پاسخ

Ouroboros نوشته: پاسخ به این «چالش» نیازمند ارتکاب یکی دیگر از گناهان کبیره‌ی مذهب مدرنیته، یعنی پذیرش عینیت زیست‌شناختی مفهوم نژاد است.

نخست آنکه ما تا پیش از این به تصریح شیخ مطهری گمان می‌کردیم
که علم به سبب عینیت بخشیدن به ذهنیت‌های مذهبی است که
ارزشمند شده و نه بر عکس، چطور شد اینجا ناگهان این گناه هم
به پای مدرنیته نوشته شد؟!

شما مطالب پرشماری را به مفصل‌ترین شکل ممکن مطرح کرده‌اید
که پرداختن به همه‌ی آنها نه ضرورتی دارد و نه در حوصله‌ی این بحث و
زمان ما است. بنابراین من به چند مورد از موارد اساسی می‌پردازم.

اینجا شما بی‌نیازی انسان آسیایی به دین را به شکلی جالب به سایز کیر
و رنگ پوست‌اش مرتبط کردید؛ با اینکه مساله‌ی بزرگی چون تمدن کهن
مصر و فنقیه و سومر در سرزمین‌های آفریقایی و آسیای میانه، که شکوه و عظمت‌شان
همچنان پس از هزاره‌ها در نظرها جلوه‌گری می‌کند، که اولین مخترعان ِ زبان
و اولین به کارگیرندگان ریاضیات و اولین بهره‌گیرندگان از علم پزشکی بوده‌اند
در این پاسخ ِ شما حل می‌شوند، از شما می‌پرسم که نظرتان در مورد جامعه‌ی
کردهای خاورمیانه چیست؟ چه چیزی آنها را اینچنین به هم پیوند زده است که
پس از سدها سال ستیز دولت‌های تا دندان مسلح همچنان به حیات فرهنگی
خویش ادامه می‌دهند؟ آیا آن عنصر دین است؟ اگر پاسخ‌تان دین است
پس شناخت‌تان از جامعه‌ی کردها ناقص است. کردها سکولارترین
جامعه در خاورمیانه هستند.

نظر من در این مورد، پیوندهای قومی و خانوادگی است. و ما در کمال ِ
شگفتی دیدیم که همین پیوندهای قومی و خانوادگی که در ظاهر بسیار
ساده می‌نماید، به بهترین شکل در برابر وحشی‌های داعش، که به قول
دوستان شپش به تنبان ِ تکنولوژی‌های تسحیلاتی غرب کرده بودند، باعث ایستادگی و
پایداری انها شد، چنان که داعش پس از ماه‌ها مبارزه و محاصره باز نتوانست کوبانی را
تصرف کند که هیچ، به کردستان عراق هم نتوانست نزدیک شود.

این مثالی‌ست از مدلی که من آن را پیش‌تر مطرح کردم و آن اخلاقیات بر پایه‌ی
طبیعت بشری است. ما برای اخلاق‌ورزی نیازی به فروفرستاده شدن کتاب از آسمان‌ها
نداریم، چنانکه اخلاقیات ِ دینی نیز در واقع صحه‌ گذاشتن بر همین اخلاقیاتی بوده که پیش از
آن به طور طبیعی در بشر بوده است.

من در این مورد جلوتر توضیح خواهم داد...

کسشر هم تعاونی؟!
پاسخ

Dariush نوشته: ما روی زمین زندگی میکنیم و به قوانین این جهانی برای زیستن در آن نیازمندیم؛
ببینید شما (و امیر) مواردی را بصورت رگباری مطرح می‌کنید که پرداختن به همه‌ی
آنها یکجا و به صورت کلی ممکن نیست. من همیشه تا جایی که توانسته‌ام از پرداختن
به گزاره‌های اینچنینی که نام شان را میکروفکت قراداد کرده‌ام گریزان بوده‌ام
چرا که باعث هدر رفتن انرژی و به بیراهه رفتن ِ بحث ‌می‌شود (کاری که آرش
می‌کرد و می‌کند) ولی در اینجا گویا چاره‌ای جز این نیست.

داریوش جان اساس نحوه‌یِ گفتمان چپی با سنت متفاوت است. ولی
بهترین نحوه‌یِ بیانی که من میابم همینگونه است. سبک نوشتاری
شوالیه به علت هدف و منش اخلاقی اوست و هیچ ربطی با بحث کردن
ندارد. آنچه من میگویم چیزی بکل متفاوت است، چون مفهوم به شما
منتقل نمیشود شما چنین گمان‌هایی میکنید، ایراد کار هم در نبود
چهارچوب برای بحث است. بنظر من تنها راه حل این است که هر دو پیشفرض
را در بودن معنا در سخن طرف مقابل بگذاریم و بدنبال یافتن آن باشیم.


Dariush نوشته: کدام اختلاف‌ها راسل جان؟ اگر منظورت این است که خرد نمی‌تواند راه‌حلی نهایی برای مسائل ِ
گریبانگیرِ انسان‌ها ارائه کند، باید گفت که کی و کجا خرد چنین ادعایی داشته است؟ مسلم است
که برای به تفاهم رسیدن در مورد یک راه ِ حل شما به سادگی می‌توانید با حذف ِ تمامی ِ مخالفان
خیال ِ خودتان و همگی را راحت کنید؛ با اینحال مشکل زمانی آغاز می‌شود که شما بخواهید تفاهم
را با حداکثر میزان ممکن از «افراد» همراه ِ خود نگهداری کنید!

نه داریوش جان حذف مخالفان هم نیاز به درک سیاسی داد که حتی آنهم از خردگرایی بر
نمیآید چنانچه امروز دنیا بدلایل دیگری میچرخد که درست بودن تحلیل خردگرایان از انسان
و جامعه‌یِ انسانی آن دلیل نیست.
و البته خرد چنین ادعایی دارد، مساله فقط ادعا و مکتوب کردن روی کاغذ نیست
مساله خرد است بعنوان محور مدرنیته، بعنوان خدا. منظور دیدن انسان بصورت حیوانی
خردگراست. منظور همان سخن فردوسی‌ست که شما در امضایتان گذاشته‌اید.
(یک مساله‌ای که در تفکر دوستان هست، ارجحیت دادن شما به خنجر نهان
است به شمشیر از رو بسته شده است. اسلام مرتکب گناه کبیره شده که مکتوب
شده و با پرچم بالا به میدان آمده. ولی خرد از آنجا که ایمان خود را مکتوب نکرده
و منکر آن‌ست از نظر شما برتر و بهتر است و تبرئه می‌شود.)



Dariush نوشته: کدام معاهده‌ی بین‌المللی بوده که کاغذپاره‌ای بیش نبوده؟ معاهدات ِ میان ِ صلیبیون کاغذ پاره نبود؟
معاهدات ِ میان ساسانی‌ها و رومی‌ها چطور؟ موضوع این است که من گمان می‌کنم شما توجه
چندانی به تاریخ ندارید راسل گرامی، وگرنه شرارت ِ دولتی هیچ ارتباطی با مدرنیسم ندارد و علارغم
تغییر در فرمهایش، کماکان در ماهیت‌اش همان است که بوده.

همانهایی که مدتهای مدید برقرار مانده. در قدیم رسم بود که به کتاب مقدس
یا به شرافتشان قسم بخورند. من گمان میکنم تنها مرجعی که در تاریخ
پشتیبان قرارداد‌ها بوده همین شرافت و غیرت بوده. در مرگ خدا بنظر میرسد
تنها چیزی که بعنوان جایگزین مطرح شده همانا کریپتوگرافی‌ست.
من گمان میکنم شما بیشتر از اینکه منظورت توجه من به تاریخ باشد، این آگاهی
و سواد من در زمینه‌یِ تاریخ و البته دیگر موضوعات برای شما محل سوال است.
که البته به این تردید ناخودآگاه شما هم حق میدهم ولی اینرا به این خاطر مطرح میکنم
چراکه احساس میکنم مشکل اصلی بحث ماست. بله من نه تاریخ پژوه هستم و نه به
اندازه‌یِ شما آگاهی تاریخی دارم و شما حق‌داری انتظار سطح مشخصی را برای گفتگو
داشته باشی(هر چه باشد من برابری طلب نیستم). بنظرم اگر شما همین بحث را با امیر
گرامی ادامه دهید میتواند بجلو برود. بنظرم میرسد توضیح نمونه‌هایِ زوال تعهد و اعتماد
در دنیای معاصر بیشتر از این بیهوده باشد، وقتی تنها بیان مورد مطرح میشود و از الگو
دیده نمیشود راه حلی بنظر من نمیرسد.




Dariush نوشته: در مورد نظرخواهی پیرامون بچه آوردن هم، من استقبال می‌کنم؛ شما را نمی‌دانم، ولی خودم
به فکر ازدواج و به دنیا آوردن حداقل چهار فرزند هستم؛ پدر من بی‌دین و من هم کافر مهدورالدم
هستم، اما خوب به خاطر دارم نگاه مغرورانه و اِفتخارآمیز پدرم به خودم را و وقتی الان آن را به خاطر
می‌آورم، می‌فهمم که آن زمان برای من چیزی ارزشمندتر از همان تحسین ضمنی پدر نبود و او هم
به همین ترتیب منظره‌ای برایش زیباتر از تماشای فرزند نیکی که تربیت کرده و به جامعه تحویل داده
نبوده. ایرادی که در شما هست این است که تصویری مسطح از زندگی و جهان می‌سازید و آنقدر
در رفتن به سوی کلیت افراط می‌روزید که بخش اعظم ِ سایه‌روشن‌ها از نظر شما پنهان می‌شوند،
چنانکه در نهایت بدیهیات نیز برای شما لازم‌الاثبات می‌شوند.

جسارتا داریوش جان، اگر زمان قدیم بود ما همگی 4 تا بچه نقدا داشتیم
و در مورد مسائل خیالی گفتگو نمیکردیم. منظور من شک در صداقت شما
نیست، ولی آنکس که در آب پریده نترسیدنش از آب مشخص شده. آنکه
هنوز نپریده ولی حرف و حدیث بسیار دارد.
نکته بعدی اینکه منظور من همین بود که نشان دهم که شمای خردگرای
شکاک هم اینجا مجبور به قاچاق موضوعات نسنجیده و اثبات نشده
خواهی شد. من «شکاک» نیستم. از آن نوع شک نوینی که ما را به اینجا
رسانده. من تلاش خودم را در برابرش کردم (در حد خودم) و آنرا کنار گذاشتم.
ولی بد نیست شما هم وقتی پتک خرد را بر سر سنت میکوبی نظری به
همین بحث ما داشته باشی.




Dariush نوشته: من همانطور که گفتم سنت بخشی از تجربه‌ی تاریخی حیات بشری بوده و مدرنیسم هم؛ هر دو در تلاشی
مداوم و به قولی، هگلی به سوی هرچه بیشتر شدن عقلانیت در جنبه‌های مختلف. به همین خاطر است
که مدرنیسم آسیب‌های خود را، از جمله رپرهای گوش‌خراش(!)، به عنوان بخشی از خود می‌شناسد و
در تکاپو برای یافتن راه حلی می‌شود؛ نه همچون سنت به دنبال به زباله انداختن ِ آنها و پاک کردنِ صورت
مساله نمی‌رود.اگر تجربه‌ی تاریخی سنت این اندازه که شما می‌گویید موفق بوده، از درون‌اش مدرنیسم
زاده نمی‌شد، بنابراین برای من چندان نجات بشریت از «نابودی» اهمیت ندارد وقتی که پای تکرار در میان
باشد. من بعید می‌دانم شما هم چندان بطور معتقد باشید که راه حل ِ نهایی در بازگشت به سنت باشد
و سنت قرار است و می‌تواند بشریت را از نابودی نجات دهد، شواهدش هم مکرر در نوشته‌های خودتان
یافت می‌شود:
اصول سنت تنها راه حل‌های شناخته شده هستند، حداقل برای من.
جالب است که جایی دیدم عبارت راه حل نهایی را نخستین بار یهودیان
درباره‌یِ بازگشت به اسرائیل خودشان مطرح کرده‌اند، این لغت بنظرم نماد
خوبی از اختلافات و کج فهمی‌هایِ دوطرف باشد.

درباره‌یِ نوشتار من هم متوجه نمیشوم تعحب شما از چیست. بنظرم
شما اگر نگاهی به کتابی که گفته‌ام بیاندازید بد نباشد. بگمانم آن کتاب
شما را هم در تشخیص تفاوت بین فاشیسم و دیگر «تجربیات» قرن بیستم
به دشواری خواهد انداخت.

"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" Ezra Pound

پاسخ

Ouroboros نوشته: من که از آغاز بحث در تلاش بودم از «داوری اخلاقی» دوری بجویم و کمی این اصل «باورنکردنی و آن‌جهانی» را به شما یادآور بشوم که عینیت نیازی به توجیه اخلاقی خود ندارد و اینها نیازهای عاطفی شماست.

من ذیل همین جمله‌‌ی شما چند مورد را توضیح می‌دهم تا بعد.

1- اخلاق تهی و منفک از عینیت نیست. پیش از هر چیز من نوشته‌ای از
آرتور شوپنهاور را نقل می‌کنم:

نقل قول:اخلاق بدون تعمق و تفکر، یعنی رفتار اخلاقی محض، نمی‌‌تواند اثری داشته باشد،
زیرا ایجاد انگیزه نمی‌کند. اما اخلاقی که ایجادِ انگیزه می‌کند، تنها به واسطه‌ی
عمل بر اساس خوددوستی می‌تواند چنین کند. پس آنچه از این نتیجه می‌شود
هیچگونه ارزش اخلاقی ندارد. نتیجه این که هیچ فضیلت ِ حقیقی‌ای نمی‌تواند به
واسطه‌ی اخلاق و شناخت مجرد حاصل شود، بلکه چنین شناختی باید از شناخت
شهودی‌ای برآید که در فردیت دیگری نیز همجون در فردیت خود همان ماهیت درونی
را بازمیشناسد.

زیرا در واقع، فضیلت از شناخت نتیجه می‌شود، اما نه از شناخت انتزاعی که از طریق
الفاظ قابل انتقال است. اگر اینگونه بود فضیلت می‌توانست آموزانده شود، و ما نیز در اینجا
می‌توانستیم با ابزار ِ انتزاعیِ ماهیت حقیقی ِ آن و شناختی در که در بنیادش موجود است،
کسی را که این امر را درک میکند، به لحاظ اخلاقی ارتقاء دهیم. اما به هیچ رو چنین نیست
، ما همانقدر می‌توانیم با خطابه و موعظه‌ی اخلاقی یک شخص با فضیلت بسازیم که
تمام ِ نظامهای زیبایی شناسی ِ پس از ارسطو توانستند یک شاعر خلق کنند. زیرا
مفهوم برای ماهیت درونی واقعی فضیلت، همچون برای هنر، بی‌ثمر است؛ و تنها در
جایگاهی کاملا فرعی می‌تواند همچون وسیله‌ای به پرداخت و حفظ آنچه به طرق دیگر
معلوم و استنباط شده‌اند کمک کنند. به واقع، باورهای انتزاعی تاثیری بر فضیلت
، یعنی نیک‌خویی، ندارند؛ عقاید نادرست آن را آشفته نمی‌سازند و باورهای درست
به زحمت پشتوانه‌ی آن می‌شوند. در واقع بسیار بد می‌شد اگر امر اصلی در زندگی انسان،
یعنی ارزش اخلاقی ِ او که به لحاظ ِ ابدی بودن اهمیت دارد، به چیزی وابسته می‌بود که حصولِ
آن، همچون باورها، تعالیم مذهبی و مباحث ِ فلسفی، چنین تابع تصادف بود. زیرا باورهای اخلاقی
صرفا از این جهت داراری ارزش‌اند که شخصی که به واسطه‌ی نوعی دیگر از شناخت، با فضیلت است،
در آنها الگو یا قاعده‌ای دارد. بر این اساس، وی بابت اعمال غیرخودخواهانه‌اش، که قوه‌ی تعقل‌اش،
و به عبارت دیگر خود او، ماهیت آنها را درک نمی‌کند، دلیل ارائه می‌کند، که اغلب دلیلی صرفا واهی است.

اساس نقد نیچه به تئوریسین‌های فلسفه‌ی اخلاق به همین جا باز می‌گردد، بطور خلاصه
او می‌گفت برای آنچه که پیشاپیش وجود دارد، نیازی به این شعبده‌بازی‌ها نیست.
بنابراین من باور دارم که همه‌ی ما درکی شهودی از اخلاق داریم و از آنجا که این شهود
نمی‌تواند غریزی نباشد، پس ریشه‌ی آن به طبیعت خودمان بازمی‌گردد. و اصل ِ اساسی اخلاقی‌ای
که می‌توانیم بر روی آن بحث کنیم: بر دیگران همان را روا بدار که می‌پسندی دیگران در مورد تو
روا داشته باشند. در نبود تمام اینها، باید به راهی دگر رفت، چگونه؟ اینگونه:

Ouroboros نوشته: وانگهی ما نه می‌توانیم و نه می‌باید که به عواطف دیگران بیشتر از حقیقت اهمیت بدهیم، اگر منهم بگویم شما با رفتاری که دارید و عقایدی که مطرح می‌کنید دل مرا شکسته‌اید و بیایید از این کارها دست بردارید اشتباه است و من باید مشکلم را با حقیقت حل بکنم نه شما!



گریه را با خنده نمی‌توان نوشت؛ به همین خاطر است که تاریخ‌نگاران ِ اسلامی که خود از جمله
مسلمانان ِ محافظه‌کار و رادیکال بودند، زمانی که به جنایات ِ محمد می‌رسند، با وحشت و شگفتی
ضمنی آنها را مکتوب می‌‌کنند. نهج‌البلاغه را بخوانید تا ببینید علی چگونه دست و پا می‌زند که برادرکشی
خود و «مومنان» را توجیه بکند.

بنابراین من باور دارم که هرگونه سیستم اخلاقی باید مبتنی بر طبیعت بشری باشد؛ چرا که
تجربه‌ی تاریخیِ موفق ِ آن بسیار دیرپاتر از سنت و مدرنیته است و صدها هزار سال انسان بر مبنای
آن توانست بقای خویش را حفظ کند؛ سنت اخلاقی‌ای که در آن شما نهایت فداکاری خود را برای
اعضای خانواده‌ی خویش، سپس برای حلقه‌ی نزدیک‌ترین افراد ِ خویش، سپس برای سرزمین ِ
خود و در نهایت همنوع خود خرج می‌کنید.

این مدلی‌ست مبتنی بر سیستم قبیله‌ای بدوی که آنقدر نهادینه و ذاتی است که در پی
هزاره‌ها همچنان پابرجاست.

موضوع دیگری که در اینجا بر آن بسیار تاکید می‌شود، تضاد فردیت و جمع‌گرایی است.
این یک مصادره به مطلوب در میان سیل ِ مصادرات به مطلوب دوستان است؛ فردیت الزاما
در تضاد با جمع نیست؛ فردی که به سلامت فیزیکی و روانی خویش اهمیت می‌دهد
می‌کوشد به شکل‌های مختلف آنها را سالم نگاه دارد، به احتمال قوی فردی‌ست که
برای جامعه‌ی خویش مفید است. همچنین چنین فردی اگر برای سلامت روح
و جسم خویش اهمیت و ارزش قائل است، تقریبا محال است که برای دیگران
نیز چنین چیزی نخواهد و بکوشد دیگران را از چنین موهباتی محروم کند.

پس دوباره بازمی‌گردیم به همان مدل اخلاقی طبیعی؛ مدلی که مبتنی است بر
تعلقات ِ طبیعی انسان. در این مدل است که شخص نخست خود را متعلق به اعضای
خانواده‌ی خویش می‌بیند؛ و از آنجا که خانواده نهادی‌ست زیربنایی برای جامعه، سلامت
و حفظ ِ آن، فضیلتی‌ست که در نهایت به نفع جامعه خواهد (و نه فقط تک تک ِ افراد)؛ گسترش
حلقه‌ی خانواده نیز با پیوندهای میان ِ خانواده‌ها ممکن می‌شود و این سیستم به این طریق
به بقای خویش ادامه می‌دهد، چنانکه تا کنون بوده.

توجه کنید که من نمی‌گویم الان دقیقا چنین است، بلکه می‌گویم چنین می‌تواند باشد. من
نمی‌توانم همچون دوستان با اطمینان در مورد شرایط حاضر سخن بگویم و مطمئن نیستم که
درکم از آن کامل است، اما حلقه‌های مفقوده‌ی پرشماری هست در میان نوشته‌های سنت‌محور
دوستان، از جمله اینکه «چرا اندیشه‌های رازآلود و اسطوره‌ای، شرط لازم و کافی برای بقای
تمدن انسانی است»، که من تصور می‌کنم در این مدل «بدوی» وجود ندارند.

کسشر هم تعاونی؟!
پاسخ

Ouroboros نوشته: اول: مقصود من سوگواری یا توجیه شب‌نشینی نبود، بیشتر سعی کردم بگویم «اشتیاق» یا نوستالژی ضمنی برخی دوستان برای آنچه در این انجمن از دست دادیم قابل درک است. نیاز به عضویت در جامعه‌ای همگن و همدل که اعضای آن «خودی» تلقی می‌شوند عمیق‌ترین، مهمترین و موجه‌ترین نیاز انسانی‌ست. در جهان حقیقی جوامع انسانی با آفت ِ چپ‌گرایی به ذرات میکروسکوپی تقسیم می‌شوند و این نیاز هرگز ملاقات نمی‌شود، اینست که گروه‌هایی اینچنینی به طور خودانگیخته شکل می‌گیرند و پیرامون موضوعاتی بسیار تخصصی و مضحک با هم متحد می‌شوند تا آن تجربه‌ی اصیل و ژرف را برای خودشان شبیه‌سازی بکنند. کارکرد شکی نیست که خودفریبی‌ست، اما در فقدان حقیقت، معنی و باور محوری، یا آنچه چپ «فریب جمعی» نام داده و بر پاد اعلام جنگ کرده، فریب انفرادی و نه چندان موثر و مجازی تنها گزینه‌ی باقیمانده برای رسیدن به همان آرامش روانی در مقیاسی کوچکتر و شدتی کمتر است.

دوم: تخم نابودی را این گلدان از آغاز در خود داشت، جامعه‌ای که اینجا آفریده شد محکوم به نابودی بود چون:
۱. فاقد سلسله‌مراتب علنی، بیرونی و محکم بود(نبود رهبر، هادی، سرباز پیاده و ..)
۲. همگرا بود به جای ناهمگرا(«چطور دیگران را جذب کنیم» به جای «چطور دیگران را بیرون نگه داریم»)
۳. هزینه‌ای برای عضویت بر اعضای خود تحمیل نمی‌کرد.
۴. فاقد محوریت عقیدتی «سنتی»، یعنی اصولی که در برابر تغییر مقاومت می‌کنند بود.
۵. به جای آریستوکراسی(ترجیح صاحب انجمن و اراده‌ی او)نوعی مریتوکراسی(ترجیح کاربران «مفید» و اراده‌ی جمعی)در آن حاکم بود.
۶. از اساس پیرامون دروغی عمیقا ناکارآمد شکل گرفته بود. شکل دادن و حفظ یک جامعه با یک دروغ ایرادی ندارد مادامی که آن دروغ اصل وجود جامعه را تهدید نمی‌کند، اینکه نهادهای مستقر باعث بدبختی ما هستند نگرشی ویرانگر و فاسد است که دیر یا زود بر ضد نهادی که این نگرش از آن منتشر شده نیز وارد عمل خواهد شد.
و ...

ما باید از تجربه‌ی اینجا بیاموزیم که:
۱. سلسله‌مراتب عینی و طبیعی میان انسان‌ها همواره باید به طور رسمی تثبیت و تشدید بشود.
۲. باید همواره به دیگری، غریبه و تازه‌وارد بدبین بود، مانع از ورود او شد.
۳. بهای ورودی هر گروه را باید تا سرحد امکان افزایش داد، زیرا میزان تعهد هر فرد به جمع وابستگی مستقیم دارد به میزان سرمایه‌گذاری او در آن و هزینه‌ای که برای عضو شدن و عضو ماندن در آن پرداخت کرده/می‌کند.
۴. به جای تشویق به تکثر باید توبیخ تکثر کرد، ذات تفکر انتقادی در نقطه‌ی مقابل تمدن است.
۵. پاداش مبتنی بر شایستگی ارجح است بر برابری و پاداش مبتنی بر طبع، ذات، جایگاه و نهاد برتر از پاداش مبتنی بر شایستگی.
۶. کارآمدی یا ناکارآمدی «باور جمعی» یا «روح‌ زمان» یا «حقیقت والا»ی هر جامعه‌ای بسیار مهمتر است از دروغ یا راست بودنش، و زمانی که این باور هم دروغ باشد و هم ناکارآمد هیچ چیزی بدست نخواهد آمد.
و ....


پیشنهاد من وانگهی آنست که به جای خوردن حسرت آنچه از دست رفته، از تجربه‌ی ناموفق اینجا برای تشکیل اجتماعی موفق بیرون از اینجا استفاده بکنید! امروز تنها راه موثر ما برای تجربه‌ی مداوم زندگی اجتماعی موفق آنست که گروهی را بر مبنی ارزشهای والا و اصول بنیادین تشکیل بدهید و در آن تجربه‌ای عینی و اصیل داشته باشید. شدت و عمق «عیش» منتج از تجربه‌ی عینی رهبری جمعی از مردان مومن به رسالت شما، که حاضر هستند بهایی بس گران برای برآوردنش بپردازند حتی انسان مبتذل و فاسد را به تعالی می‌رساند. هر کدام از شما، آنقدر حقیقت دارید که بتوانید گروهی مردان را به مرحله‌ی بعدی از تکامل روحانی و روانی‌شان راهنمایی کنید. اگر چنین بکنید آنوقت اینجا را هم دقیقا به مثابه‌ی آنچه که باید باشد(و بوده)به رسمیت خواهید شناخت، کافه‌ای مجازی برای شب‌نشینی و گردگیری و تدقیق باورهایی که قرار است آن بیرون شما را به عظمت و بزرگی برسانند. آنچه نباید بکنید:

راست‌اش از تو چه پنهان امیر جان، من آن اوائل و تا همین اواخر این فکر ِ منحرف
و مسخره به سرم زده بود که اینجا جایی‌ست که کاربران میل به باندبازی‌ها و گروه‌بازی‌ها
و جنا‌ح‌بندی‌های خویش را در بیرون از اینجا ارضاء کرده‌ و می‌کنند و در اینجا می‌توان
بی‌طرفانه و بی‌غرض به بحث پرداخت؛ خب تقصیر من چیست که نمونه‌های موفق ِ
همین مدل دفترچه را به تعداد زیاد در فروم‌های خارجی دیده بودم و فکر می‌کردم
اینجا هم بی‌آنکه به دنبال یارگیری و محفل‌سازی باشیم می‌توان به گفتگو نشست؟! Sad

راست‌اش آن اوائل تقریبا همینطور هم بود...
بگذریم.

نقل قول:پیشنهاد من وانگهی آنست که به جای خوردن حسرت آنچه از دست رفته، از تجربه‌ی ناموفق اینجا برای تشکیل اجتماعی موفق بیرون از اینجا استفاده بکنید! امروز تنها راه موثر ما برای تجربه‌ی مداوم زندگی اجتماعی موفق آنست که گروهی را بر مبنی ارزشهای والا و اصول بنیادین تشکیل بدهید و در آن تجربه‌ای عینی و اصیل داشته باشید. شدت و عمق «عیش» منتج از تجربه‌ی عینی رهبری جمعی از مردان مومن به رسالت شما، که حاضر هستند بهایی بس گران برای برآوردنش بپردازند حتی انسان مبتذل و فاسد را به تعالی می‌رساند. هر کدام از شما، آنقدر حقیقت دارید که بتوانید گروهی مردان را به مرحله‌ی بعدی از تکامل روحانی و روانی‌شان راهنمایی کنید. اگر چنین بکنید آنوقت اینجا را هم دقیقا به مثابه‌ی آنچه که باید باشد(و بوده)به رسمیت خواهید شناخت، کافه‌ای مجازی برای شب‌نشینی و گردگیری و تدقیق باورهایی که قرار است آن بیرون شما را به عظمت و بزرگی برسانند. آنچه نباید بکنید:
این چطور است؟
Aum Shinrikyo - WiKi


[ATTACH=CONFIG]4729[/ATTACH]


راست‌‌اش من بی‌علاقه به پیروی از یک مراد ژاپنی نیستم، باید جالب باشد،حداقل کمیاب است!

Ouroboros نوشته: E40f
E402


فایل‌های پیوست
.jpg aum01-300x225.jpg اندازه 15.97 KB  تعداد دانلود: 63

کسشر هم تعاونی؟!
پاسخ

Ouroboros نوشته: هرچند اولین بار آنجا بود که بیش از لطیفه‌هایی سخیف جدی گرفته شدند
خودتان چرا این ایده‌های خودتان را این اندازه جدی گرفته‌اید؟!:
Ouroboros نوشته: یک جمعی درست کرده‌ام که در آن اعضا موظف به آمادگی برای فداکاری جانشان برای یکدیگر در صورت لزوم هستند


Ouroboros نوشته: ضمن اینکه شما نمی‌توانید به مبلغ دین انگ ریاکاری بزنید زمانی که دینی زندگی کردن را تبدیل به جرم فرهنگی کرده‌اند و در همه‌ی عرصه‌های اجتماعی با آن به ستیز برخاسته‌اند.

Ouroboros نوشته: صد سال بعد است و از اسلام در جامعه حتی نامی هم باقی نمانده

منظورتان چیست که نامی هم از اسلام در کشور نمانده و مومن اسلامی شدن تبدیل به جرم شده؟!

بعد یک پرسش دیگر:
چرا فکر می‌کنید چرا در جوامع مدرن، انسان‌ها توانایی تشکیل نهادهایی درون ِخود را ندارند
که در آنها عضویت دیگران، مستلزم ِ صرف هزینه، ماندن در آن مستلزم نشان دادن ِ شایستگی
و ترقی در آنها نیاز به جهد اعظم داشته باشند؟

من این پرسش‌ها را به این خاطر می‌پرسم که خب برای فهم موضع شما حیاتی هستند، مثلا
من تلاش شما برای دستیابی به مکانیزمی که ضامن تجدید نسل و تولید مثل باشد را می‌بینم
و از طرفی هم نقد شما به مصرف افسارگسیخته را که نتیجه‌ی افزایش بی‌مهار ِجمعیت
است را؛ آیا سنت تولید مثل ِ کنترل‌شده دارد؟ یا آنکه مصرف کنترل‌شده؟

کسشر هم تعاونی؟!
پاسخ

Ouroboros نوشته: اسلام خوب نیست چون آدم نمی‌کشد، خوب است چون حرکت هدفمند و جهت‌دار به سوی تداوم انسان و جامعه‌ و تمدن انسانی‌ست.

من مدت هاست پست های بلند دوستان رو نمیخونم و معمولا تیتروار و سرسری بهشون نگاه میکنم چون به طور کلی این بحث های کلامی و نظری رو بیهوده میدونم . اما امیر جان این جمله رو اتفاقی دیدم و نظرم رو جلب کرد . خب امیر جان حالا جز بحث نظری ، نمونه واقعی و عینی هم از این تاثیر اسلام میتونی بیاری ؟
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع / نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 18 مهمان