08-09-2014, 09:54 PM
sonixax نوشته: کامپیوتر باید Dual CPU باشد آن هم دو تا Xeon با 64 گیگ رم مثل مال خودمهه هه، هر وقت یک مینفریم در اختیارت بود بعد بیا اینجا فخر بفروش...
کسشر هم تعاونی؟!
sonixax نوشته: کامپیوتر باید Dual CPU باشد آن هم دو تا Xeon با 64 گیگ رم مثل مال خودمهه هه، هر وقت یک مینفریم در اختیارت بود بعد بیا اینجا فخر بفروش...
Dariush نوشته: هه هه، هر وقت یک مینفریم در اختیارت بود بعد بیا اینجا فخر بفروش...
Ouroboros نوشته:Russell نوشته: من هم بد نیستم، ولی همچنان در برزخ ایران هستم دیگر، جایی که هیچ چیز در آن معلوم نیست.
هههه، این ایران را بنگرید، اقیانوسیست غنی از آدمهایی با ضریب هوشی اندک و طمع بیپایان، چشمانتظار سواری دادن به امید سوارکار شدن. هریک از شما، اگر تنها اراده بکند و هوش خود را از فلسفه و این چرندیات منحرف ِ این استعداد بیپایانی که در ایران وجود دارد بکند میتواند زندگی نه حالا ایدهآل، اما دستکم مرفهی داشته باشد.
Mehrbod نوشته: من اینجا را همیشه دورادور از سر کنجکاوی یک نیم نگاهی میاندازم و همان چند روز پیش دیدم امیر آمده و نوشته و بسی با خودم
کلنجار رفتم که اینجا بیایم چیزی بنویسم یا ننویسم, به هر روی ولی این را درخور یافتم در همنوایی با سخن امیر به زبان بیاورم:
Dariush نوشته: پست مفصل شما شایسته اندیشه و تدقیق در زمانی مقتضی است، اما شما پیشانگاشتانه یک چیز را نادیده گرفتهاید که البته من تصور میکنم از جهاتی به روحیاتِ شما وابسته است: شما از کجا میدانید تمامِ این فعالیتها یا بخشِ اعظمِ آنها برای «خودمان» نیست؟ من هرگز انکار نخواهم کرد که فعالیتِ من در اینجا و جاهای دیگر هرگز تماما در خدمتِ نجاتِ بشریت و .... نبوده و نیستند، بلکه این شاید تنها بخشی از آن را در برگیرد، بخش ِ دیگر آن بیشک درونی و شخصیست. من نمیدانم شما در زندگی شخصی خود چقدر خوششانس بودهاید، ولی من آنقدر خوششانس نبودهام که بتوانم اینطور که در اینجا هستم و با دوستان هماندیشی میکنم در بیرون هم دوستانی در همین سطح داشته باشم. آنجا زندگی برای من خلاصه میشود به همان بازیهایی که گفتید. برای من پول درآوردن، کار کردن، ارتقا پیدا کردن در آن، موفقت در تعاملات و سازوکارهای اجتماعی، خوشگذرانی، با دوستان بودن و ... همگی لذتبخش و گیرا هستند، اما «نوشتن»، «اندیشیدن» و «بحث کردن» یک خلائی را پر میکنند که آنهای دیگر نمیکنند. چند پست بالاتر من نتیج تحقیاتی را نقل کردم که در آن گفته شده مضراتِ تنهایی فکری کمتر از مضراتِ یک حملهی قلبی در ماه نیست! شما میاندیشید کسانی چون کانت و دیگران براستی برای نجاتِ بشریت و از آن هم کمتر هتا برای تاثیرگزاری حداقلی بر عالم و انسانها مینوشتند؟
Dariush نوشته: من روزها پس از آمدن از سر کار و پس از آنکه روزی پر مشغله همراه با سر و کله زدن با انواعِ آدمها(که البته الان با آدمهای متمدن و خوشقلبی در تعامل هستم آنجا) و تلاش برای ارتقا در شغل و کسب پول بیشتر برای رفاه ِ بیشتر در زندگی و پس از آنکه با دوستان گردشی در شهر زدم، به خانه که میرسم یک قهوه یا چای دم میکنم، کامپیوتر را روشن کرده و صفحاتِ مختلف ِ جوامعی که در آنها با دوستانِ مجازی خودم به گفتگو مینشینم را میگشایم و .... این در حالیست که من آن روز برنامهی دیگری برای انجام نداشته باشم. من کاملا صادقانه میپذیریم که آن بخش آخر از برنامهی روزانهی من بازهم تا حد زیادی (شاید حدود 80 درصد) در خدمتِ خودخواهی من هستند.
Dariush نوشته: پس شما یا خیلی برونگرا هستید که هرگونه بازی مجازی برایتان کمترین بها و معنایی ندارد (که این را به شخصه بعید میدانم، چرا که یادم هست شما برای شخصیتِ مجازیتان اینجا ارزش قائل بودید و حاضر نبودید لجنمال بشود) و آنقدر آن بیرون دور و برتان شلوغ است که بودن و نبودنتان در اینجا کمترین اهمیتی برایتان ندارد و یا آنکه همانطور که گفتم آنقدر خوششانس هستید که دوستانی دارید که میتوانید با آنها بنشینید ساعتها گفتگوی جدی بکنید و یا هر دو (در هر حال خوش به حالتان!)، اینک ما به اندازهی شما اگر خوششانس یا برون گرا نیستیم چه باید بکنیم؟
Ouroboros نوشته: من شخصاً از طرف خودم صحبت میکنم وقتی میگویم از آغاز به این کارکرد ِ «خودارضایی روانی» گفتگوی اینترنتی آگاه بودم و اصلاً دلیل حضورم در اینجا فراموش کردن موجود به نظرم مبتذل و ناپسندی بود که جهان بیرونی مرا به بودنش وامیداشت. شما اما ایمان داشتهاید به رسالت رهاییبخش نویسندگی در اینترنت و مثل هر مؤمن دیگری، وقتی دریافتهاید که «خدایی نیست» و رسالت رهاییبخش کشک چیست دلزده و بیزار و گریزان شدهاید. این صحبتها که میکنید حرف کسی نیست که پی برده بحث اینترنتی بیفایده است، حرف کسیست که فکر میکرده فایدهای در کارست. تغییر عقیدهی مردم عارضهی حضور شما در اینجاست نه هدف آن، هدف آنست که هر از چندگاهی خودتان را بفریبد که آنقدرها هم سخیف و سطحی و بیمایه نیستید که جهان بیرونی شما را به چنان بودن واداشته.
هر چیزی در زندگی انسان نقشی دارد، اولویت اول شما باید فراغت مالی باشد، اولویت دوم باید فراغت جنسی باشد، اولویت سوم باید فراغت عاطفی و رفیقبازی باشد، اولویت سوم باید خانوادهتان باشد، اولویت چهارم باید سرگرمیهایتان باشند، اولویت پنجم باید فراغت عاطفی و رفیقبازی باشد، اولویت ششم باید مراقبت از خویشتن باشد... اولویت بیستم و سیام اما میتواند و شاید حتی میباید چیزی مثل دفترچه باشد، چون زندگی کردن درست برای آدمهای خیالپردازی مثل ما هزینهی روانی مشخصی دارد که باید از طریقی آنرا برونفکنی کرد.
شما خودفریبی از طریق فرومنویسی را بر خودتان حرام بکنید و به نبرد با عینیت نامطلوب زندگی خود بپردازید، و تنها زمانی که به نحوی بسنده و شایسته پیروز شدید، یا دستکم به «پیروزیهایی» رسیدید، در مقام پاداش به خودتان به اینجا برگردید. شما را نمیدانم اما من نیاز دارم خودم را بفریبم که امیر فقط مجموعهای از دخترهای که میکند و مردانی که میتیغد و … کارهایی که آن بیرونی در جهان واقعی میکند نیست. به چیزهای مهمتری هم میپردازد. کمی فراتر از آنست...
بعد یک نکتهی کوچک دیگر در کمک به کیس شما برپاد فرومنویسی: ما اینجا نیستیم چون بازنده هستیم، ما بازنده هستیم چون اینجا هستیم و رانهی غلبه بر دیگر مردان و تثبیت برتری خودمان را از طریق «بحث» و این چرندیات ارضاء کردهایم.
پس دوستان همین کاری که مهربد میگوید را بکنید، فرومنویسی را قطع بکنید و مغز خود را متوجه تغییر زندگی خودتان بکنید نه اوهام تغییر دنیا، و اگر میتوانید برای میل به خودنمایی فکری که میلیست ذاتی در مردان جایگزینی پیدا بکنید حتماً چنان بکنید، اما اگر موفق به یافتن آلترناتیو نشدید، سالی دو سه ماه خودفریبی اینترنتی و درگیری ذهنی با مسائل «والاتر» هیچ آسیبی به زندگی شما نمیرساند، بلکه آنرا پربارتر و آرامتر میکند. این درگیری وسواسی با عینیت و تلاش برای «انهدام همهی انواع خودفریبی» هدانیسم نیست، نیهیلیسم است، اصلاً ما خودفریبی میکنیم چراکه لذتبخش است و بسیار آسانتر از روبرو شدن با واقعیات تلخ.
خلاصه: سر و سامانی شایسته به زندگی شخصی خود بدهید، ثروت معقول، سکس مداوم با دختران زیبا، دوستانی که شما را میستایند و برایتان فداکاری میکنند و چشم به راهنمایی شما دارند، خانوادهای که شما را دوست میدارد و برایتان ارزش قائل است، بدنی که از تماشای آن در آینه لذت میبرید... حرکتی مداوم به سمت پیشرفت مادی و معنوی در جهتی که میپسندید، من اینها را میپسندم...! سپس، بکوشید یک تناسبی میان واقعگرایی و آرمانگرایی، بین واقعیت و مجاز برقرار بکنید. اصلا چه قانونی بهتر از سه به یک؟ سه ماه زندگی در واقعیت، یکی در مجاز و واقعیت!
Mehrbod نوشته: من هم با خودفریبی کوچکترین سر سازگاریای ندارم و جُدای[٣] اینها, این گفتگوها و پیوندها را بیهوده[٤] و بساکه[٥] کودنانه میابم.
نه من نه شما هتّا همدیگر را یکبار هم ندیدهام و تنها از راه یک مشت الکترون دربارهیِ چیزهاییکه به هیچ کار و دردی نمیایند
سخن گفتهایم, آنهم از راه ابزاری بسیار ناکارآمد[١] و بیخود, چرا که چند رج[٦] نوشته نمیتواند هرگز جایگزین گفتگویی رودررو باشد.