نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 11 رای - 4.91 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

پاتوق شب نشینی

sonixax نوشته: کامپیوتر باید Dual CPU باشد آن هم دو تا Xeon با 64 گیگ رم مثل مال خودم
هه هه، هر وقت یک مین‌فریم در اختیارت بود بعد بیا اینجا فخر بفروش...E415

کسشر هم تعاونی؟!
پاسخ

Dariush نوشته: هه هه، هر وقت یک مین‌فریم در اختیارت بود بعد بیا اینجا فخر بفروش...

مین فریم به چه دردم میخورد داریوش جان ؟ همینی که هست خوبه :دی زیر هزینه های همینش زائیده ایم :))))

خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری  
پاسخ

hah, این سخنگاه براستی سگ جونه.

من اینجا را همیشه دورادور از سر کنجکاوی یک نیم نگاهی میاندازم و همان چند روز پیش دیدم امیر آمده و نوشته و بسی با خودم
کلنجار رفتم که اینجا بیایم چیزی بنویسم یا ننویسم, به هر روی ولی این را درخور یافتم در همنوایی با سخن امیر به زبان بیاورم:

Ouroboros نوشته:
Russell نوشته: من هم بد نیستم، ولی همچنان در برزخ ایران هستم دیگر، جایی که هیچ چیز در آن معلوم نیست.

هه‌هه، این ایران را بنگرید، اقیانوسی‌ست غنی از آدمهایی با ضریب هوشی اندک و طمع بی‌پایان، چشم‌انتظار سواری دادن به امید سوارکار شدن. هریک از شما، اگر تنها اراده بکند و هوش خود را از فلسفه و این چرندیات منحرف ِ این استعداد بی‌پایانی که در ایران وجود دارد بکند می‌تواند زندگی نه حالا ایده‌آل، اما دستکم مرفهی داشته باشد.



همه‌یِ شما در این سخنگاه بروشنی هوشی بالاتر از میانگین دارید که اینجائید و براستی دل من میسوزد که هنوز, پس از
این همه سال به این مزخرفات و بیهوده‌هایِ دین و سیاست و ... دارید بها میدهید و پیرامون آنها میاندیشید و مینویسید.

من تا جاییکه توانستم تنها «گفتمانِ مهادین» و درخور نگرش که همبود فندین باشد را فرنودانه به میدان اندیش آوردم: هیچ¹ اُمیدی به آینده‌یِ بشریت نیست, چرا که ابرسازواره‌یِ فندین مهاردنی و راهکارپذیر نیست.

مردمسالاری² دروغی بزرگ است (نه از اینرو که کار نمیکند, کار میکند و درست هم میکند, ولی از بنیاد پیوندی به «آزادی» ندارد)
و فندآوری نیز دیوی نامهارپذیر که این دو, دست در دست همدیگر راه خودشان را دارند میروند و کوشش‌هایِ من و شما ره به جایی نبرده و نخواهند برد.

من هموندان این سخنگاه را آشنایانِ دیرینه‌ام میدانم — با اینکه هیچکدام را از نزدیک ندیده‌ام — و این را در جایگاه واپسین سخن ام و میتوان گفت, اندرز ام بایسته دیدم به زبان بیاورم,
همه‌یِ آنچه از این سخنگاه و گفتگو‌ها به شما میرسد (و به من میرسید) این است که خویشتنِ خویش (خویشمن) را برتر از دیگران میابید بی آنکه براستی به جایگاه "برتری" در جهان
راستین, آن جهانِ بیرون دست یافته باشید; این همان خودفریبی‌ای است که امیر میگوید, شما اینجا به کارهای اندیشیک میپردازید, زیرا بیرون از اینجا در بازی راستین, برنده نشده‌اید.


من این چندگاهه بیشتر پیوند‌هایِ اینترنتی و ... ام را بُریده‌ام و به "زندگی راستین" و "بازی‌های" آن پرداخته‌ام که تنها در همان بیرون اند و بس.


به شما میگویم هرگز نیز تا پیش از این این اندازه از زندگی‌ام خوشی نبرده‌ بوده‌ام; ولی افسوس... میتوانم از هماکنون ببینم که پس از این, باز دوباره یک
آنارشی‌ای آنجا پیدا میشود که با انرژی سوزاندن و اسلام‌ستیزی بیاندیشد دارد راهی در گامِ خردگرایی برمیدارد (که درسته, برمیدارد ولی به جایی نمیرسد و
نخواهد رسید {= دیرندگی ندارد}); بی گمان خردپذیرتر است که بازگردید به زندگی بیرون (اگر بازگشت بتوان نامید) و بپردازید به دوستی‌هایِ راستین اتان (نه این
"دوستی‌هایِ" کشکیِ fb و سخنگاه و ...) که همه‌یِ ما, زمان بس اندکی در این جهان داریم و بهتر است از هر دم این زندگی بیشترینه‌یِ شایند ِ بهره و خوشی را, ببریم.

شاید یکی بگوید خوشی ما در این سخنگاه است, ولی این دروغی‌ست آشکار. چیزیکه در این سخنگاه داریم هتّا دوستی نیست. چشمان اتان را بگشایید و خوب ببینید: مشتی نوشته است.


از همینرو, این اندازه میتوانم بگویم که من کوچکترین گرایشی به این چیزهای "مجازی" و پادهمبودین (i.e. anti-social) دیگر ندارم و
کوچکترین باوری نیز به سودمندی کوشش‌هایمان (این روزها کوشش‌هایِ شما) ندارم. از دیدگاه امیر و راسل و برخی دوستان اینجا شاید
آگاهاندن هتّا یک تن آن بیرون سودمند باشد, ولی از نگاه من نیست: اگر کَس میخواست, میرفت یک نسک میخواند و خودش را می‌آگاهاند.

از خویشکاری‌هایِ من و شما نیست بنشینیم از زمان اَبَر-گرانبهایمان بزنیم و برای ناشناسانی ناپیدا آنسوی جهان پیرامون فرایافت‌هایی
همچون "مفت‌خوری سرمایه‌داران" و "بهره‌کشی فمینیست‌ها" بنویسیم; درسته, اینها ارزشمند بودند اگر دیرندگی‌ای,
پایستگی‌ای در آنها میبود; هر آینه, همه‌یِ اینها در پرتویِ فندآوری و آینده‌یِ نزدیکنده‌ی‌یِ آن, کودکانه, بی‌ارزش و گذرا میباشند.


اندرز من همین است. از این زیستبوم‌هایِ "مجازی" بیرون زده, بر سر چیزهایی که دیرندگی ندارند (فمینیسم, کمونیسم, خردگرایی, etc.) زمان نسوزانید.




من این چند گاهه با اینکه از روی منش سرکش و فرمان‌گُریز ام گرفتاری‌هایِ گوناگونی بالا آورده‌‌‌ام (بویژه پولی), ولی در کنار اش و رویهمرفته, زندگی ام را بی اندازه خواستنی میبینم.

اگر آدم پیشین بودم شاید انگیزه‌ای برای نوشتن دستکم پیرامون برخی رویداد‌هایِ پیشآمده‌یِ زندگی ام این چند گاهه میداشتم, ولی نیک میگویم برای من کوچکترین ارزشی
ندارد کسی ناشناس چیزی از من دیگر بیاموزد یا نیاموزد. برای من زندگی تنها برای من است و نزدیکان من, کسانیکه آن بیرون میشناسم, میبینم و با آنان
پیوند دوستی و نزدیکی دارم: به دیگر زبان, جهان مجازی, دفترچه و .. برای من هتّا دیگر به اندازه‌یِ یک بازی پیش پا افتاده هم گیرا نبوده و سراسر تهی از هر ارزش بساویدنی‌ اند.

میدانم که یکی باز پیدا خواهد شد که نزد خود بیاندیشد مهربد به زندگی "هدونیستیک" روی آورده, ولی در فرهود اینجور نیست. شیوه‌یِ زندگی من
آنچنان ندگریسته, من همچون همیشه به تندرستی‌ ام بیشترین و نخستین بها را میدهم, از الکل و سیگار و ... دوری میکنم (گهگاه) و رویهمرفته روال
همیشگی‌ام را میگذرانم. تنها چیزیهاییکه پُر دگریسته‌اند, دوستان‌ام, سرگرمی‌هایم (هر دو رو به افزایش) و ساعت‌هایِ کار ام (رو به کاهش) به شمار بروند.

این روزها من بهایی به گفتمان فمینیسم هم دیگر نمیدهم و نیک میگویم, برای من چند تا از دوستان دخترم ارزشی ناشمردنی و جایگاهی ناجایگزین‌پذیر دارند.
مهر و دوستی‌ای که آنان به من دارند و من به آنان را چند هزار برگ گفتگو پیرامون بهره‌کشی زنان از مردان (گرچه تا اندازه‌هایی‌ای راست باشد) نمیتواند سست کند.

آری, شاید من از روی پرایستاری‌هایِ ویژه‌یِ زندگی‌ام, با رویِ تیره‌یِ دختران برخورد سختی نداشته‌ بوده باشم,
ولی اگر از من میشنوید, همه‌یِ اینها بسته به کسانی که در پیرامون اتان نگه میدارید و روزانه میبیند, دگرسانی پذیرند.

مغز فرگشتیک من و شما جهان را همان چیزی میابد که پیرامون اش میبیند. ولی اگر تنها یکبار, همچون من به کشوری دوردست رفته باشید,
نگاه و نگرش اتان به زندگی آنچُنان خواهد دگریست که سدها برگ سیاه کردن من اینجا نمیتواند به پای بازگوییِ هتّا یک دهم بزرگی ِآن برسد.


پس اگرچه جهان ما رو به پوسیدگی و مرگ میرود (با یک درسدی ناچیز بخت ِفرازیست), ولی خوشبختانه این فرایند روندی همگون و همدیس ندارد. هر چیزیکه در چهره‌یِ
کلان درست است, در چهره‌یِ ریز خود استثناء دارد. اگر دختران بسیاری بهره‌کش و تیغزن و سنگ‌دل‌اند, بجایش دختران بسرشت مهربان و دوست‌‌داشتنی‌ هم آن بیرون پیدا میشوند³.
اگر در جاهایی مردم سخت درگیر کار و گرفتاری‌ا ند, در جاهایی زندگی بآسانی‌ای ناباوردنی میگذرد. اگر در جایی مردم گرفتار داعش و طالبان‌ اند, در جایی در ناز و خوشی غلطه میخورند.




پس پرسش من این است:
شما میخواهید زندگی را برای دیگران بیاسانید, یا برای خودتان؟


اگر برای دیگران است, آنگاه آری, با انرژی سوزاندن و مایه گذاشتن از خود و زمان گرانبها میتوان به فرجامی دلخواه رسید — که یکبار دیگر, دیرندگی نداشته و
در پرتوی گفتمان همبود فندین گذراست — ولی آیا براستی میخواهید همه‌یِ جهان را جایی خوب برای زیستن بسازید, تا سپس بتوانید خودتان در آن بزیوید؟

اگر این, پس خوش باشید. من برایتان هتّا آرزوی کامیابی هم نمیکنم, چون آب در هاون کوبیدن را بروشنی, بیهوده و خردستیز میابم.

اگر نه این, پس سرمایه‌گذاری را روی خودتان و نزدیکان اتان ببرید, به پیوند‌هایِ دوستین و راستین بپردازید و دست از این بازی‌هایِ ریشخندآمیز و بیهوده‌‌یِ خردستیز خردگرایی بربدارید.
اندیشه‌‌هایِ "والای" به نگارش درآمده‌یِ شما در سخنگاهی ناشناس در گوشه‌ای از‌ اندرتار مایه‌یِ برتری شما در زندگی نیست. این اندیشه‌ها چنانکه گفتیم,
در پرتوی گفتمان همبود فندین هتّا ارزش راهکارین هم ندارند و به جلق زدن‌هایِ شکنجنده‌ای میمانند که اندام نامبرده بجای کُس و کیر, مغز میباشد.



نوشتن این پیک برای من تا اندازه‌ای دلزننده بود, ولی آنرا نوشتم تا دستکم سرنوشت منش مهربد برای کسانیکه وی را میشناسند و به سرنوشت او کنجکاو, روشن
باشد. برای خود من, منش مهربد دیرزمانی‌ست کمابیش مرده و او را بیشتر خودفریبی میبینم که زمانی دراز را برای آماج‌های بیهوده‌ای هرز داده است.
کمتر چیزی از منش مهربد برای من خواستنی مانده, بجز زبان شیوای پارسیک او که این روزها همراه همیشگی من در زندگی‌‌ست; میتوانم در
هیاهوی زندگی, گاهی از میان زبان‌هایم به پارسیگ ِناب, این زبان جادوئین بیاندیشم و مرغ پندار و اندیشیدار ام را به پرواز, در بیاورم.









¹ کمی بیشتر از صفر.


² ساده شده: در کشوری سراسر مردمسالار, ارزش و توان شما در راستادهی به زندگی اتان برابر است با n:1≈, که n در آن شما مردم میباشد.
در کشوری که ١٠٠ میلیون شهروند رای دهنده دارد, توان شما در راستادهی به سرنوشت اتان چیزی بیشتر از یک در ١٠٠ میلیون نیست.


³ من اینجا "بازی" را نمی‌نکوهم و برای رسیدن به آنان نباید از بازی رویگردان بود, ولی نباید هم بازیِ دختربازی
را چیز ویژه‌ای انگاشت. من به خودم رنج خواندن جُستارهای بازی دفترچه را نداده‌ام, ولی بازی برای من در سه چیز میکوتاهد:
١- خویش بودن (نبود وانمود در کار).
٢- پُررو بودن (همراه با کمی دروغ اینجا و اینجا, بویژه برای "آغازیدن" دوستی و سپس روراستی ِبیشتر و بیشتر {کمتر خویش در آغاز, بیشتر خویش در پایان}).
٣- پُرتاب بودن (هیچکس همیشه نمیبرد, باخت بخشی از بازی است).

این سه بروشنی تنها به دختربازی نمیکوتاهند و از همینرو نیز من دختربازی را گونه‌‌ای فراتر از بازی‌ای که در پیوند با دختر است, نمیبینم.







پ.ن.
اگر هنوز نمیدانید گفتمان همبود فندین چیست: پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا می‌رویم؟ - برگ 5




پارسیگر

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ

به به، ببن کی اومده E032

خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری  
پاسخ

درود به مهربد اندیشمند، کاش از اسپاگتی چیز دیگری خواسته بودیمE415. من به شخصه از خواندنِ نوشته‌ی لذت بردم و علاوه بر توصیه‌های نابِ دوستی که جهان را بسیار بیشتر از من دیده و شناخته، برایم یادآور آن روزهایی بود که به زحمت پست‌هایتان می‌خواندم ولی هرگز از خواندن‌شان خسته نمی‌شدم از بس که از آن زبان لذت می‌بردم.

پست مفصل شما شایسته اندیشه و تدقیق در زمانی مقتضی است، اما شما پیش‌انگاشتانه یک چیز را نادیده گرفته‌اید که البته من تصور می‌کنم از جهاتی به روحیاتِ شما وابسته است: شما از کجا می‌دانید تمامِ این فعالیت‌ها یا بخشِ اعظمِ آنها برای «خودمان» نیست؟ من هرگز انکار نخواهم کرد که فعالیتِ من در اینجا و جاهای دیگر هرگز تماما در خدمتِ نجاتِ بشریت و .... نبوده و نیستند، بلکه این شاید تنها بخشی از آن را در برگیرد، بخش ِ دیگر آن بی‌شک درونی و شخصی‌ست. من نمی‌دانم شما در زندگی شخصی خود چقدر خوش‌شانس بوده‌اید، ولی من آنقدر خوش‌شانس نبوده‌ام که بتوانم اینطور که در اینجا هستم و با دوستان هم‌اندیشی می‌کنم در بیرون هم دوستانی در همین سطح داشته باشم. آنجا زندگی برای من خلاصه می‌شود به همان بازیهایی که گفتید. برای من پول درآوردن، کار کردن، ارتقا پیدا کردن در آن، موفقت در تعاملات و سازوکارهای اجتماعی، خوش‌گذرانی، با دوستان بودن و ... همگی لذت‌بخش و گیرا هستند، اما «نوشتن»، «اندیشیدن» و «بحث کردن» یک خلائی را پر می‌کنند که آنهای دیگر نمی‌کنند. چند پست بالاتر من نتیج تحقیاتی را نقل کردم که در آن گفته شده مضراتِ تنهایی فکری کمتر از مضراتِ یک حمله‌ی قلبی در ماه نیست! شما می‌اندیشید کسانی چون کانت و دیگران براستی برای نجاتِ بشریت و از آن هم کمتر هتا برای تاثیرگزاری حداقلی بر عالم و انسان‌ها می‌نوشتند؟

من روزها پس از آمدن از سر کار و پس از آنکه روزی پر مشغله همراه با سر و کله زدن با انواعِ آدمها(که البته الان با آدمهای متمدن و خوش‌قلبی در تعامل هستم آنجا) و تلاش برای ارتقا در شغل و کسب پول بیشتر برای رفاه ِ بیشتر در زندگی و پس از آنکه با دوستان گردشی در شهر زدم، به خانه که می‌رسم یک قهوه یا چای دم می‌کنم، کامپیوتر را روشن کرده و صفحاتِ مختلف ِ جوامعی که در آنها با دوستانِ مجازی خودم به گفتگو می‌نشینم را می‌گشایم و .... این در حالی‌ست که من آن روز برنامه‌ی دیگری برای انجام نداشته باشم. من کاملا صادقانه می‌پذیریم که آن بخش آخر از برنامه‌ی روزانه‌ی من بازهم تا حد زیادی (شاید حدود 80 درصد) در خدمتِ خودخواهی من هستند.

پس شما یا خیلی برون‌گرا هستید که هرگونه بازی مجازی برایتان کمترین بها و معنایی ندارد (که این را به شخصه بعید می‌دانم، چرا که یادم هست شما برای شخصیتِ مجازی‌تان اینجا ارزش قائل بودید و حاضر نبودید لجن‌مال بشود) و آنقدر آن بیرون دور و برتان شلوغ است که بودن و نبودن‌تان در اینجا کمترین اهمیتی برایتان ندارد و یا آنکه همانطور که گفتم آنقدر خوش‌شانس هستید که دوستانی دارید که می‌توانید با آنها بنشینید ساعت‌ها گفتگوی جدی بکنید و یا هر دو (در هر حال خوش به حال‌تان!)، اینک ما به اندازه‌ی شما اگر خوش‌شانس یا برون گرا نیستیم چه باید بکنیم؟

کسشر هم تعاونی؟!
پاسخ

Mehrbod نوشته: من اینجا را همیشه دورادور از سر کنجکاوی یک نیم نگاهی میاندازم و همان چند روز پیش دیدم امیر آمده و نوشته و بسی با خودم
کلنجار رفتم که اینجا بیایم چیزی بنویسم یا ننویسم, به هر روی ولی این را درخور یافتم در همنوایی با سخن امیر به زبان بیاورم:

من شخصاً از طرف خودم صحبت می‌کنم وقتی می‌گویم از آغاز به این کارکرد ِ «خودارضایی روانی» گفتگوی اینترنتی آگاه بودم و اصلاً دلیل حضورم در اینجا فراموش کردن موجود به نظرم مبتذل و ناپسندی بود که جهان بیرونی مرا به بودنش وامی‌داشت. شما اما ایمان داشته‌اید به رسالت رهایی‌بخش نویسندگی در اینترنت و مثل هر مؤمن دیگری، وقتی دریافته‌اید که «خدایی نیست» و رسالت رهایی‌بخش کشک چیست دلزده و بیزار و گریزان شده‌اید. این صحبت‌ها که می‌کنید حرف کسی نیست که پی برده بحث اینترنتی بی‌فایده است، حرف کسی‌ست که فکر می‌کرده فایده‌ای در کارست. تغییر عقیده‌ی مردم عارضه‌ی حضور شما در اینجاست نه هدف آن، هدف آنست که هر از چندگاهی خودتان را بفریبد که آنقدرها هم سخیف و سطحی و بی‌مایه نیستید که جهان بیرونی شما را به چنان بودن واداشته.


هر چیزی در زندگی انسان نقشی دارد، اولویت اول شما باید فراغت مالی باشد، اولویت دوم باید فراغت جنسی باشد، اولویت سوم باید فراغت عاطفی و رفیق‌بازی باشد، اولویت سوم باید خانواده‌تان باشد، اولویت چهارم باید سرگرمی‌هایتان باشند، اولویت پنجم باید فراغت عاطفی و رفیق‌بازی باشد، اولویت ششم باید مراقبت از خویشتن باشد... اولویت بیستم و سی‌ام اما می‌تواند و شاید حتی می‌باید چیزی مثل دفترچه باشد، چون زندگی کردن درست برای آدم‌های خیال‌پردازی مثل ما هزینه‌ی روانی مشخصی دارد که باید از طریقی آنرا برون‌فکنی کرد.

شما خودفریبی از طریق فروم‌نویسی را بر خودتان حرام بکنید و به نبرد با عینیت نامطلوب زندگی خود بپردازید، و تنها زمانی که به نحوی بسنده و شایسته پیروز شدید، یا دستکم به «پیروزی‌هایی» رسیدید، در مقام پاداش به خودتان به اینجا برگردید. شما را نمی‌دانم اما من نیاز دارم خودم را بفریبم که امیر فقط مجموعه‌ای از دخترهای که می‌کند و مردانی که می‌تیغد و … کارهایی که آن بیرونی در جهان واقعی می‌کند نیست. به چیزهای مهمتری هم می‌پردازد. کمی فراتر از آنست...

بعد یک نکته‌ی کوچک دیگر در کمک به کیس شما برپاد فروم‌نویسی: ما اینجا نیستیم چون بازنده هستیم، ما بازنده هستیم چون اینجا هستیم و رانه‌ی غلبه بر دیگر مردان و تثبیت برتری خودمان را از طریق «بحث» و این چرندیات ارضاء کرده‌ایم.

پس دوستان همین کاری که مهربد می‌گوید را بکنید، فروم‌نویسی را قطع بکنید و مغز خود را متوجه تغییر زندگی خودتان بکنید نه اوهام تغییر دنیا، و اگر می‌توانید برای میل به خودنمایی فکری که میلی‌ست ذاتی در مردان جایگزینی پیدا بکنید حتماً چنان بکنید، اما اگر موفق به یافتن آلترناتیو نشدید، سالی دو سه ماه خودفریبی اینترنتی و درگیری ذهنی با مسائل «والاتر» هیچ آسیبی به زندگی شما نمی‌رساند، بلکه آنرا پربارتر و آرام‌تر می‌کند. این درگیری وسواسی با عینیت و تلاش برای «انهدام همه‌ی انواع خودفریبی» هدانیسم نیست، نیهیلیسم است، اصلاً ما خودفریبی می‌کنیم چراکه لذتبخش است و بسیار آسانتر از روبرو شدن با واقعیات تلخ.

خلاصه: سر و سامانی شایسته به زندگی شخصی خود بدهید، ثروت معقول، سکس مداوم با دختران زیبا، دوستانی که شما را می‌ستایند و برایتان فداکاری می‌کنند و چشم به راهنمایی شما دارند، خانواده‌ای که شما را دوست می‌دارد و برایتان ارزش قائل است، بدنی که از تماشای آن در آینه لذت می‌برید... حرکتی مداوم به سمت پیشرفت مادی و معنوی در جهتی که می‌پسندید، من اینها را می‌پسندم...! سپس، بکوشید یک تناسبی میان واقع‌گرایی و آرمان‌گرایی، بین واقعیت و مجاز برقرار بکنید. اصلا چه قانونی بهتر از سه به یک؟ سه ماه زندگی در واقعیت، یکی در مجاز و واقعیت!

زنده باد زندگی!
پاسخ

من دیشب خیلی خسته بودم به همون خوش آمد گویی به مهربد بسنده کردم :دی

به نظر من مشکل اصلی مهربد اینه که فکر میکنه دفترچه و محیط هایی مانند دفترچه وسیله ایست برای رسیدن به هدف! هدف چیست ؟ پاک کردن دنیا از تمام بدی ها و زشتی و ها پلیدی ها و ساختن یک دنیای زیبا و مدینه فاضله!

برای همین وقتی میبیند این وسیله در راه رسیدن به هدف ناکارآمد هستش دلزده میشه، افسرگی شدید میگیره و نهایتن اون غم نامه ی بالا رو مینویسه.
دیری نخواهد پایید همین نگرش را نسبت به زبان پارسی و پارسی نویسی پیدا خواهد کرد!

در صورتی که دفترچه یا FB یا هر جای دیگری از این دست تنها یک ابزار چند صد دلاریست برای وقت گذرانی و نه بیشتر. شخصن هرگز دچار این توهم نشده ام که با یک نرم افزار 250 دلاری و یک اینترنت 40 دلاری به جنگ چند میلیارد انسان روی زمین، تفکراتشان، ثروتشان، دولتهایشان و ارتشهایشان رفته ایم و بد تر از آن اینکه امید پیروزی هم داشته باشم!!! نه این طوری نیست.

اینجا فقط محیطیست که وقتهای خالیت که نمیدانی باید با آنها چه کنی را با آن پر میکنی، از نوشته های دیگران می آموزی و به نظر من این شیوه وقت گذارنی بهتر از ولگردی در خیابانهای خلوت اروپا یا ول گشتن در خیابانهای پر از جرم تهران یا روی آوردن به الکل و سیگار برای گذر زمان هستش.

امیر میگوید اولویت 20 ام یا 30 ام باید اینجا باشد! من میگویم اینجا اصلن نباید در فهرست اولویتها باشد!!! اولویت برای مسایل مهم زندگی است با هر شماره یا جایگاهی که داره.

من از همین اینترنت گردی ها نه تنها تا کنون بسیار آموخته ام بلکه هزاران یورو پول ازش ساخته ام، پولی که نه اینجا بلکه در زندگی واقعی خودم خرج شد و کیفیت زندگیم را بالاتر برد.

پس این توهمِ تغییر جهان و تفکر آدمیان یک مشکل و دشواری درونی شخص است و این خود شخص (در اینجا مهربد) هستش که باید به این مساله پی ببره که با 300 دلار یا اصلن 300 هزار دلار یا اصلن 300 میلیون دلار یا حتا 300 میلیارد دلار نمیشه بشریت، طرز فکر افراد و باورهای عمومی رو تغییر داد که اگر میشد آمریکا به جای سالی 700 میلیارد دلار صرف کردن برای هزینه های دفاعی! چند صد میلیارد دلار صرف گسترش خردگرایی و روشن کردن مردم و آگاهاندنشان در مورد پوچ بودن عقاید دینی و اسلامی و ... میکرد ، انقدر هم بدنام نمیشد. نیازی هم به بمب اتمی و F35 و ... نداشت چون خردگرایی یا اصلن مغز شویی لابد موثر تر میبوده دیگر!!!

در صورتی که این طور نیست.

خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری  
پاسخ

Dariush نوشته: پست مفصل شما شایسته اندیشه و تدقیق در زمانی مقتضی است، اما شما پیش‌انگاشتانه یک چیز را نادیده گرفته‌اید که البته من تصور می‌کنم از جهاتی به روحیاتِ شما وابسته است: شما از کجا می‌دانید تمامِ این فعالیت‌ها یا بخشِ اعظمِ آنها برای «خودمان» نیست؟ من هرگز انکار نخواهم کرد که فعالیتِ من در اینجا و جاهای دیگر هرگز تماما در خدمتِ نجاتِ بشریت و .... نبوده و نیستند، بلکه این شاید تنها بخشی از آن را در برگیرد، بخش ِ دیگر آن بی‌شک درونی و شخصی‌ست. من نمی‌دانم شما در زندگی شخصی خود چقدر خوش‌شانس بوده‌اید، ولی من آنقدر خوش‌شانس نبوده‌ام که بتوانم اینطور که در اینجا هستم و با دوستان هم‌اندیشی می‌کنم در بیرون هم دوستانی در همین سطح داشته باشم. آنجا زندگی برای من خلاصه می‌شود به همان بازیهایی که گفتید. برای من پول درآوردن، کار کردن، ارتقا پیدا کردن در آن، موفقت در تعاملات و سازوکارهای اجتماعی، خوش‌گذرانی، با دوستان بودن و ... همگی لذت‌بخش و گیرا هستند، اما «نوشتن»، «اندیشیدن» و «بحث کردن» یک خلائی را پر می‌کنند که آنهای دیگر نمی‌کنند. چند پست بالاتر من نتیج تحقیاتی را نقل کردم که در آن گفته شده مضراتِ تنهایی فکری کمتر از مضراتِ یک حمله‌ی قلبی در ماه نیست! شما می‌اندیشید کسانی چون کانت و دیگران براستی برای نجاتِ بشریت و از آن هم کمتر هتا برای تاثیرگزاری حداقلی بر عالم و انسان‌ها می‌نوشتند؟

من هم چیز دیگری برنداشتم. روشنه کسیکه برای "بهکرد بشریت" انرژی میگسارد
هم در سرانجام کار برای خوشیِ و پاداش خودش دارد این کار را میکند.



Dariush نوشته: من روزها پس از آمدن از سر کار و پس از آنکه روزی پر مشغله همراه با سر و کله زدن با انواعِ آدمها(که البته الان با آدمهای متمدن و خوش‌قلبی در تعامل هستم آنجا) و تلاش برای ارتقا در شغل و کسب پول بیشتر برای رفاه ِ بیشتر در زندگی و پس از آنکه با دوستان گردشی در شهر زدم، به خانه که می‌رسم یک قهوه یا چای دم می‌کنم، کامپیوتر را روشن کرده و صفحاتِ مختلف ِ جوامعی که در آنها با دوستانِ مجازی خودم به گفتگو می‌نشینم را می‌گشایم و .... این در حالی‌ست که من آن روز برنامه‌ی دیگری برای انجام نداشته باشم. من کاملا صادقانه می‌پذیریم که آن بخش آخر از برنامه‌ی روزانه‌ی من بازهم تا حد زیادی (شاید حدود 80 درصد) در خدمتِ خودخواهی من هستند.

همچنان, انگاشت من از زندگی شما جز این نبود.

به هر روی, من یکبار دیگر میکوشم سخن را شسته رفته بگویم:
انگیزه —> کنش


اینکه شما در جایگاه یک آدم زنده این نیاز و انگیزه را دارید که به "کارهای اندیشیک" بپردازید برآمده‌یِ بدرستی همان "احساس خلائی"
است که گفتید. من هم از شما خواستم به این بیاندیشید که همچو نیازی بسرشت در آدمی نیست. زندگی بیرون شما تنشزا
است (چرا؟) و روی زندگی و سرنوشت خودتان کنترلی ندارید (چرا؟) که در این باره, من از شما هم کمتر کنترل دارم, چون در کشور "پیشرفته‌تری" میزیوم.

اینکه اینجا میایید و با نوشتن و فلسفیدن احساس خوبی میابید همان کارکرد "افیون" را دارد و اگر میاندیشید زندگی بایست با افیون و همراه تریاک باشد,
خب بکشید و بگذرانید. از دیدگاه من که برآمده‌یِ خرد است, «باید» نیاز راستین را شناخت و به آن پرداخت, نه اینکه با افیون و خودفریبی آنرا لاپوشانید.

نیاز راستین انگیزنده‌یِ ما اینجا نیز همان است که بیرون نداریم: کنترل روی سرنوشت و زندگی امان (چرایی آن بازمیگردد به شهرمندی و گفتمان همبود فندین).

این را میتوانید زمختانه همان Wille zur Macht بیانگارید.






Dariush نوشته: پس شما یا خیلی برون‌گرا هستید که هرگونه بازی مجازی برایتان کمترین بها و معنایی ندارد (که این را به شخصه بعید می‌دانم، چرا که یادم هست شما برای شخصیتِ مجازی‌تان اینجا ارزش قائل بودید و حاضر نبودید لجن‌مال بشود) و آنقدر آن بیرون دور و برتان شلوغ است که بودن و نبودن‌تان در اینجا کمترین اهمیتی برایتان ندارد و یا آنکه همانطور که گفتم آنقدر خوش‌شانس هستید که دوستانی دارید که می‌توانید با آنها بنشینید ساعت‌ها گفتگوی جدی بکنید و یا هر دو (در هر حال خوش به حال‌تان!)، اینک ما به اندازه‌ی شما اگر خوش‌شانس یا برون گرا نیستیم چه باید بکنیم؟

من از بیخ همچو نیازی ندارم با کسی بنشینم درباره‌یِ اندیشه‌هایم سخن بگویم و دوستان اندیشمند اینچنینی هم
ندارم. شما هم این نیاز را ندارید, چراکه این نیاز سرشتین نیست و تنها لایه‌ای‌ست که روی نیاز(های) راستین شما کشیده است.


پارسیگر

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ

Ouroboros نوشته: من شخصاً از طرف خودم صحبت می‌کنم وقتی می‌گویم از آغاز به این کارکرد ِ «خودارضایی روانی» گفتگوی اینترنتی آگاه بودم و اصلاً دلیل حضورم در اینجا فراموش کردن موجود به نظرم مبتذل و ناپسندی بود که جهان بیرونی مرا به بودنش وامی‌داشت. شما اما ایمان داشته‌اید به رسالت رهایی‌بخش نویسندگی در اینترنت و مثل هر مؤمن دیگری، وقتی دریافته‌اید که «خدایی نیست» و رسالت رهایی‌بخش کشک چیست دلزده و بیزار و گریزان شده‌اید. این صحبت‌ها که می‌کنید حرف کسی نیست که پی برده بحث اینترنتی بی‌فایده است، حرف کسی‌ست که فکر می‌کرده فایده‌ای در کارست. تغییر عقیده‌ی مردم عارضه‌ی حضور شما در اینجاست نه هدف آن، هدف آنست که هر از چندگاهی خودتان را بفریبد که آنقدرها هم سخیف و سطحی و بی‌مایه نیستید که جهان بیرونی شما را به چنان بودن واداشته.


هر چیزی در زندگی انسان نقشی دارد، اولویت اول شما باید فراغت مالی باشد، اولویت دوم باید فراغت جنسی باشد، اولویت سوم باید فراغت عاطفی و رفیق‌بازی باشد، اولویت سوم باید خانواده‌تان باشد، اولویت چهارم باید سرگرمی‌هایتان باشند، اولویت پنجم باید فراغت عاطفی و رفیق‌بازی باشد، اولویت ششم باید مراقبت از خویشتن باشد... اولویت بیستم و سی‌ام اما می‌تواند و شاید حتی می‌باید چیزی مثل دفترچه باشد، چون زندگی کردن درست برای آدم‌های خیال‌پردازی مثل ما هزینه‌ی روانی مشخصی دارد که باید از طریقی آنرا برون‌فکنی کرد.

شما خودفریبی از طریق فروم‌نویسی را بر خودتان حرام بکنید و به نبرد با عینیت نامطلوب زندگی خود بپردازید، و تنها زمانی که به نحوی بسنده و شایسته پیروز شدید، یا دستکم به «پیروزی‌هایی» رسیدید، در مقام پاداش به خودتان به اینجا برگردید. شما را نمی‌دانم اما من نیاز دارم خودم را بفریبم که امیر فقط مجموعه‌ای از دخترهای که می‌کند و مردانی که می‌تیغد و … کارهایی که آن بیرونی در جهان واقعی می‌کند نیست. به چیزهای مهمتری هم می‌پردازد. کمی فراتر از آنست...

بعد یک نکته‌ی کوچک دیگر در کمک به کیس شما برپاد فروم‌نویسی: ما اینجا نیستیم چون بازنده هستیم، ما بازنده هستیم چون اینجا هستیم و رانه‌ی غلبه بر دیگر مردان و تثبیت برتری خودمان را از طریق «بحث» و این چرندیات ارضاء کرده‌ایم.


پس دوستان همین کاری که مهربد می‌گوید را بکنید، فروم‌نویسی را قطع بکنید و مغز خود را متوجه تغییر زندگی خودتان بکنید نه اوهام تغییر دنیا، و اگر می‌توانید برای میل به خودنمایی فکری که میلی‌ست ذاتی در مردان جایگزینی پیدا بکنید حتماً چنان بکنید، اما اگر موفق به یافتن آلترناتیو نشدید، سالی دو سه ماه خودفریبی اینترنتی و درگیری ذهنی با مسائل «والاتر» هیچ آسیبی به زندگی شما نمی‌رساند، بلکه آنرا پربارتر و آرام‌تر می‌کند. این درگیری وسواسی با عینیت و تلاش برای «انهدام همه‌ی انواع خودفریبی» هدانیسم نیست، نیهیلیسم است، اصلاً ما خودفریبی می‌کنیم چراکه لذتبخش است و بسیار آسانتر از روبرو شدن با واقعیات تلخ.

خلاصه: سر و سامانی شایسته به زندگی شخصی خود بدهید، ثروت معقول، سکس مداوم با دختران زیبا، دوستانی که شما را می‌ستایند و برایتان فداکاری می‌کنند و چشم به راهنمایی شما دارند، خانواده‌ای که شما را دوست می‌دارد و برایتان ارزش قائل است، بدنی که از تماشای آن در آینه لذت می‌برید... حرکتی مداوم به سمت پیشرفت مادی و معنوی در جهتی که می‌پسندید، من اینها را می‌پسندم...! سپس، بکوشید یک تناسبی میان واقع‌گرایی و آرمان‌گرایی، بین واقعیت و مجاز برقرار بکنید. اصلا چه قانونی بهتر از سه به یک؟ سه ماه زندگی در واقعیت، یکی در مجاز و واقعیت!


خب همینکه این نیاز را در خودت میبینی بیایی اینجا و به گفتگو بپردازی نشان میدهد رویکرد در پیش گرفته ات کارآمد و فرزام نیست.

من هم با خودفریبی کوچکترین سر سازگاری‌ای ندارم و جُدای اینها, این گفتگو‌ها و پیوندها را بیهوده و بساکه کودنانه میابم.
نه من نه شما هتّا همدیگر را یکبار هم ندیده‌ام و تنها از راه یک مشت الکترون درباره‌یِ چیزهاییکه به هیچ کار و دردی نمیایند
سخن گفته‌ایم, آنهم از راه ابزاری بسیار ناکارآمد و بیخود, چرا که چند رج نوشته نمیتواند هرگز جایگزین گفتگویی رودررو باشد.

این چیزیکه اینجا ما داشته‌ایم هم پیوند دوستی نبوده و نگرش ام در اینجا تنها به دفترچه نیست. من دیرزمانی‌ست از همه‌یِ شبکه‌هایِ
همبودین (در فرهود, پادهمبودین) کناره گرفته‌ام و تا جاییکه میتوانم هتّا از sms و موبایل هم دوری میکنم. برای من امروز پیوند (هر پیوند و
رابطه‌ای) همانی‌ست که برای نیاکانم برای هزاران و بساکه میلیون‌ها سال بوده است: کسیکه او را میبینم و در زندگی ام نقشی یکراست و بساویدنی دارد.

سخن دراز است و انگیزه‌یِ من اندک. شاید همینکه من اینجا دارم درباره‌یِ اینکه چرا اینجا نباید باشم مینویسم خود گونه‌ای پارادوکس باشد.
ولی, چه بخواهم چه نه, اینجا بخشی از زندگی ام بوده و این را در جایگاه "آری من این لغزش را کردم و اکنون به آن پی برده و به آگاهی شما دارم میرسانم" از من بپذیرید.








پارسیگر

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ

Mehrbod نوشته: من هم با خودفریبی کوچکترین سر سازگاری‌ای ندارم و جُدای[٣] اینها, این گفتگو‌ها و پیوندها را بیهوده[٤] و بساکه[٥] کودنانه میابم.
نه من نه شما هتّا همدیگر را یکبار هم ندیده‌ام و تنها از راه یک مشت الکترون درباره‌یِ چیزهاییکه به هیچ کار و دردی نمیایند
سخن گفته‌ایم, آنهم از راه ابزاری بسیار ناکارآمد[١] و بیخود, چرا که چند رج[٦] نوشته نمیتواند هرگز جایگزین گفتگویی رودررو باشد.

خب پس می‌خواهید از وابستگی خود به تکنولوژی بکاهیید. همینرا بگویید و فهم ماجرا را آسان بکنید.
به نظر من کمی کمیک است، ولی از آنجاکه برای عزم راسخ و پایمردی در باورها در این وانفسای بی‌در و پیکر به خودی خود ارزش قائلم، و از آنجاکه فرستنده‌ی الکترون‌های بلااسفتاده از پشت آی‌دی مهربد را دوست دارم، برایتان آرزوی موفقیت می‌کنم. من خطرات تکنولوژی را می‌شناسم، در جهانی که کار یدی اتوماتیزه شده باشد تنها کار فکری ارزشمند است و در جهانی که کار فکری اتوماتیزه شده باشد انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت. اما خب معتقدم خیلی قبل از اینکه بخواهیم به «آخرالزمان تکنولوژیک» برسیم آخرالزمان غیرتکنولوژیک تمدن را چند قرنی به عقب رانده.

زنده باد زندگی!
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع / نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 12 مهمان