Dariush نوشته: تا آنجا که من فهمیدم بحثِ شما با امیر گرامی حولِ این میگردد که شما میگویید هدفِ غائی باید «لذتِ خردمندانه» یا خردمندانه لذت بردن باشد، امیر اما میگویند که لذت به خودیِ خود هم میتواند معنا داشته باشد، فقط کافیست با خردمان ستیز نداشته باشد. خب راستاش من گمان میکنم از این جهت حق با امیر باشد، چرا که «یقین» بسیار پیشتر از این بحثها رسوا شده؛ پس از این بحث بر روی خودِ ماهیتِ لذت است؛ من گمان میکنم شما تعاریفی متفاوت از لذت دارید و به آن از زوایایی متفاوت نگاه میکنید. امیر احتمالا لذت را همان «اجساسِ خوب»ی میبینند که پیشتر بدان اشاره کردند ولی شما وقتی از لذت سخن میگوئید، بازهم گوئی از امری والا حرف میزنید مثلِ لذت بردن از «اندیشیدن» و... در حالیکه امیر هر لذتِ ساده و پست و هتا حیوانی را هم میتوانند اصیل و جذاب بشمارند. خب در اینجا شما دچار یک مخمصهی جدی خواهید شد: امیر از شما خواهند پرسید که چرا وقتی که یک امرِ لذتبخش هیچ علت و معنایی جز خودِ لذت ندارد، باید از آن پرهیز کنم؟ پاسخ شما چیست؟
من از "لذت" به عنوان مفهومی مستقل و ماورای آنچه در اموری روزمره نیز ممکن است برایمان احساس شود سخن نمی گویم.
تاکید من بر خردمندانه بودن لذت، تفاوتِ حاصل در کمیت و کیفیت آن است. بحث از یقینی بودن ارزش لذت ها هم نیست.
اینکه لذت های ما در گرو خردمان انتخاب می شوند، موجب افزایش احتمال برای تجربه لذت هایی با گستره زمانی بیشتر و کیفیتی بهتر است.
برای اینکه ساده تر مقصودم را از لذت خردگرایانه دریابید در مورد همان نیروی جنسی مثالی بیان می نمایم:
به عنوان یک مرد عادی ممکن است در مواجهه با یک دختر زیبا و جذاب، به واسطه غریزه جنسیمان به وی دلبسته شویم و چنین می پنداریم
بهترین لذت دنیا و زندگیمان در او معنا می یابد؛ به سمت او کشیده می شویم و بردگی جنسی او را می کنیم.
در خردگرایی اما هدف تجربه همان لذت جنسی/عاطفی اما در ترازی دیگر است. در خردگرایی همه ی فرهودهای(آنچه فربود می پنداریم) مرتبط به
این مساله را می سنجیم و سپس طوری نیروی جنسی و در پی آن رفتار با جنس مخالف را دگرگون می کنیم تا بتوانیم به بیشترین لذتِ حاصل از نیروی جنسی برسیم.
از این رو چنین رویکردی معنا می یابد که ما برای رسیدن به لذتی بیشتر، از لذتی کوتاه تر پرهیز کنیم.
از آنجاییکه بیشینه آگاهی های ما نیز تجربی،ابطال پذیر و اعتباری هستند؛ در خردگرایی نیز ارزش های یقینی و جزمی وجود ندارد
ولی همچنان به خاطر شناسایی و سنجش خردمندانه آن در ارزیابی لذت ها، گرایند بیشینه برای تجربه ی بهترین و بیشترین لذت ها را دارا می باشد.
نقل قول:دوم آنکه، با همهی توضیحاتی که دادید بازهم خردگرایی شما بیشتر به نوعی از «خردباوری» میگراید و هنوز به این نرسیدهاید که خردباوری ِ رادیکال ِ مُتِسَری در همهی امور خودش در واقع ضدخرد است. خردگرایی وقتی اثربخشی و معنا دارد که شما آن را جایی که کثرتی دارای حداقلی از باور به خردگرایی وجود دارد استفاده بکنید وگرنه خیلی ساده خودِ خردگرایی تبدیل به ضدخردگرایی خواهد شد! پس در نهایت میرسیم به اینکه واقعا چیزی هست که میتواند نه خردگرایانه باشد و نه ناخردگرایانه. اگر شما چنین گزارهای را معتبر میشمارید، پس دیگر بحثی نمیماند و گره گشوده شده ولی اگر آن را نامعتبر میشمارید، پس به جمع متحجرهای سدهی 1800 خوش پیوستید!
اینجا به روشنی مقصودتان را درنیافتم! اما اگر مقصودتان جزمیت داشتن احتمالی باور من نسبت به خردگرایی و آرمان های آن باشد، پس باید پرسید دلیلم برای به نقد گذاشتن آن چیست؟
نقل قول:سوم: برای آنکه قدری ابعاد و دامنهی خردگراییتان روشن شود، به این پرسش پاسخ دهید: فرض بکنید که ما موجودی را پیدا کردهایم که خرد کل است و از همه چیز با خبر است؛ فرض کنید در خرد و هوشِ کامل و جامع ِ او شکی نداریم و مطمئن هستیم که هر حکمی که میدهد تماما بر پایهی خرد است. یک روز او اعلام میکند که بر اساس آنچه او اندیشیده، انسانها باید بطور کامل از بین بروند. نظر شما چیست؟ آیا عمل به یک حکمِ خردگرایانه همیشه خردگرایانه است؟
اگر ما براستی به چنین جزمیتی(برابر با جزمیت حاصل از خودآگاهی مان) در مورد درستی و مطلق بودن حکم او رسیده باشیم؛ بله باید از بین بروند.
لطفا دقت داشته باشید که من چگونه "خرد" را تعریف کردم.