04-17-2014, 06:19 PM
[FONT="]ببینید دوستان نمیخوام برگردم سر این قضیه که در قرآن سوره ای بنام جن وجود داره یا آیات زیادی درباره جن گفته شده و اینجا دوستان الان می گویند خرافاته و همانطور که خیلی ها این را گفته اند از کسروی بگیر تا هدایت و خیلی های دیگر...[/FONT]
[FONT="]اما داستان از این قراره:[/FONT]
[FONT="]برای تعطیلات نوروز وقتی برای دید و بازدید آشنایان به همدان رفته بودم پسرخاله ام مرا با خودش به یکی از شهرک های اطراف برد و گقت یه بابایی خیلی دوس داشت منو ببینه؟ ما هم بی معرفتی دیدیم که به آنجا سری نزنیم و رفتیم خلاصه خیلی مردمان خونگرم و مهمان نواز و دوسداشتنی ای هم بودند که باور کنید نیمی از جمعیت شهرک از پیر و جوان و بچه جوری با ما رفتار کردند که انگار 50 ساله باهاشون نشست و برخاست داشتم[/FONT]
[FONT="]اما نکته عجیب این سفرم جن بود! یه ساختمان پکیده دیدم و پسرخالم بهم گفت اهالی اینجا میگویند چند جن در این ساختمان و خانه بغلیش هست که با جن همان شخصی که دیدار داشتم نسبتی دارند!!![/FONT]
[FONT="]من با حالت تعجب برگشتم به پسرخالم گفتم تو که اینجوری نبودی، عاقل بودی! پسرخالم گفت نمیدونم چی بگم ![/FONT]
[FONT="]خلاصه داستان رو از خود اون پیرمرد و چند پسرش و یکی از دخترانش پیگیر شدم و همگی بدون استثنا گقتند بابا یه زن جنی هم داره و اتفاقن بچه هم ازش داره؟! حتی اهالی آن شهرک به این شخص درویش میگفتند و میگفتند با جن ها در ارتباط است و از روستاهای اطراف برای معاینه پیش آن می آیند و همگی هم جواب میگیرند و اجنه این کارها رو میکردند ![/FONT]
[FONT="]این آدمهایی که من دیدم بسیار شریف بودند و بهشون نمیخورد کلاهبردار و کلاش باشند و پسرخالم و خانواده مادریم هم تایید کردند که مردم درستی هستند و موندم آنجا چه خبره یا همگی اون شهرک مشکل روانی دارند یا همگی دروغگو؟![/FONT]
[FONT="]به نظر شما دلیلش چی میتونه باشه ؟[/FONT]
[FONT="]اما داستان از این قراره:[/FONT]
[FONT="]برای تعطیلات نوروز وقتی برای دید و بازدید آشنایان به همدان رفته بودم پسرخاله ام مرا با خودش به یکی از شهرک های اطراف برد و گقت یه بابایی خیلی دوس داشت منو ببینه؟ ما هم بی معرفتی دیدیم که به آنجا سری نزنیم و رفتیم خلاصه خیلی مردمان خونگرم و مهمان نواز و دوسداشتنی ای هم بودند که باور کنید نیمی از جمعیت شهرک از پیر و جوان و بچه جوری با ما رفتار کردند که انگار 50 ساله باهاشون نشست و برخاست داشتم[/FONT]
[FONT="]اما نکته عجیب این سفرم جن بود! یه ساختمان پکیده دیدم و پسرخالم بهم گفت اهالی اینجا میگویند چند جن در این ساختمان و خانه بغلیش هست که با جن همان شخصی که دیدار داشتم نسبتی دارند!!![/FONT]
[FONT="]من با حالت تعجب برگشتم به پسرخالم گفتم تو که اینجوری نبودی، عاقل بودی! پسرخالم گفت نمیدونم چی بگم ![/FONT]
[FONT="]خلاصه داستان رو از خود اون پیرمرد و چند پسرش و یکی از دخترانش پیگیر شدم و همگی بدون استثنا گقتند بابا یه زن جنی هم داره و اتفاقن بچه هم ازش داره؟! حتی اهالی آن شهرک به این شخص درویش میگفتند و میگفتند با جن ها در ارتباط است و از روستاهای اطراف برای معاینه پیش آن می آیند و همگی هم جواب میگیرند و اجنه این کارها رو میکردند ![/FONT]
[FONT="]این آدمهایی که من دیدم بسیار شریف بودند و بهشون نمیخورد کلاهبردار و کلاش باشند و پسرخالم و خانواده مادریم هم تایید کردند که مردم درستی هستند و موندم آنجا چه خبره یا همگی اون شهرک مشکل روانی دارند یا همگی دروغگو؟![/FONT]
[FONT="]به نظر شما دلیلش چی میتونه باشه ؟[/FONT]