Philo نوشته: شما تبیین نمیکنید که "چگونه" و "تا چه اندازه" زبان عربی و اندیشیدن به کمک آن موجب واپس ماندگی عرب زبانان و عرب آلوده زبانان شده است، و نقش پارامترهای دیگر مثل فرهنگ و یورش و اقتصاد و ... تا چه میزان است.
از این رو تمثیل ستون خانه و باد و باران کمکی به تقویت موضع شما نمی کند.
هر زبانی میتواند دارای دو مرز باشد:
١- مرز فرهنگی
٢- مرز ساختاری
خب، مرز فرهنگی که روشن است، از آنجا که هر زبان در پیوند دیالکتیک با فرهنگ
مردمی است که با ان سخن میگویند، ناچار آن زبانی که به فرهنگ پست تری در
سکالای فرگشتگی وابسته است، دارای توان رسانه ای و اندیشوی یک فرهنگ
برتر نیست. برای نمونه زبان سرخپوستان دارای واژگانی برای گرمابه و دانشگاه
نبوده چون چنین چیزهایی نداشته اند! چه رسد به فرایافت های ژرف فلسفی و ...
در یک یورش و تازش و جنگ و کوچ و اینها هم، برای همین، اگر مردمی بافرهنگتر
به مردم بی فرهنگتر بتازند، سرانجام به سود آن فرهنگ واپسمانده تر است و آنرا
با جهشی که از این فروگیری بدست آمده است ، به بالا میراند. برای نمونه تازش
روم به گالیا (فرانسه ی امروزین) که در سنجش با روم، بربر بودند، به آشنایی آنها
با فرهنگ و شهرمندی برتر رومیان انجامیده و واژگان رومی به زبان های سلتیک
آنها سرازیر شده و از آنجا که هر دو زبان، هند او اروپایی و هم ساختار بودند،
به پیدایش زبان برتری از زبان پیشین یاری نمود: همین زبان فرانسه که جانشین
زبان ها بومی و سلتیک شده و بیشترین مایه ی آن از زبان لاتین است.
به وارونه، ایران که خود یک اَبَرکشور در تراز روم بوده و دارای فرهنگ و
شهرمندی و بازرگانی و دانشگاه و ارتش و هنداسگر و .. بود، در یورش عرب
که هیچگونه شهرمندی نداشته و از دید ریختگیری سرایداشتی هم قبیله ای و
بیابانی بود، با زبانی روبرو شد که گرچه برای شتر، دو دوجین واژه و فرایافت
داشت ولی در تراز بالای فرهنگی، مرزمند بود. این بود که ما دویست سال خاموشی
و یک سرنگونی به پایین داشتیم ( به وارون گـُل های فرانسه) و کم کم توانستیم
خود را بازیافته و دمی تازه کنیم.
مرز ساختاری زبان هم ، همانان توانایی ان در گسترش و آفرینش واژه و فرایافت
و همپایی آن با پیشرفت فرهنگی است، اگر ساختاری مرزمند باشد، روند همپای
فرهنگی را سرانجام یک زمانی، دچار ایستایی و ، و در پی ان واپسماندگی در
سنجش با زبان های پویا و خوش ساختار خواهد نمود. درست مانند پوست
مرغانه (تخم مرغ) که گرچه در ٢١ روز نخست، برای جوجه خوب است، ولی
در روز ٢١ میشکند چون با روند رویش جوجه اش همساز نیست.
زبان عربی هم، یک زبان سامی است که دارای یک گونه ساختار کالبدین است
( به وارون زبان های هند و اروپایی که زبان های وندی هستند)
در آن، هزاران ریشه هستند که در یکی دو دوجین کالبد ریخته میشوند.
برای نمونه میدانید ریشه ی "ک ت ب " ( نوشتن) که کاتب (نویسنده*) و
مکتوب ( نوشته ) و کتاب ( نوبی)، مکتب ( نوشتگاه )، .... را میسازد.
در زبان های هند و اروپایی این ، با وند ها و ریشه خودش دگرگون نمیشود.
در زبان های هندو اروپایی یک ساختار آزاد به بیرون را داریم که با افزودن
وند ها ، که مرزی برای ان نیست، از ریشه های اندک و آشنا به آسانی
واژه هایی میشود ساخت که برای خود یگانه اند ( بارکش چند چم نیستند)
و برای ساختن آنها نیاز به همداستانی همگانی نیست. برای نمونه، واژه ی
داونلود کردن را بنگریم: ان واژه نه در عربی بود و نه در پارسی. برای
همین نیاز به واژه ی نوین هست. در زبان عربی باید یک ریشه ی سه تایی
نوین را درست کرد و با ان کار را راه انداخت، که هم باید همه عرب با
ان همداستان باشند و از پیش به انها شناسانده شود و هم انکه بازهم هی
به شمار ریشه ها افزوده میشود ( کتب، مدد،ذهب، قطع، رحل، xxx ..)
ولی در پارسی، اگر من بگویم که این نگاره را از اندرتار "فروبار" کنید،
شما چون هم واژه ی فرو و هم بار را میشناسید، سرانجام کمابیش به
سخن من پی میبرید و نیازی به گردآمدن همه پارسی زبانا برای ساختن
و دریافت انی واژه ی نوین ینست و اگر پسند کرند، همین جا میافتد، درست
مانند واژه ی خودکار، که یک بازرگانی برای خوردکار " بیگ" ساخت و جا افتاد.
برای همین، گاه میشود که یک ویژه ی تازی، یک دوجین فرایافت گوناگون
را در خود گردآورده است، مانند جبر که از زورگویی، به دست دانشمندان
ایرانی، برای کار و کنش مزدائیک ویژه ای ، بکار رفت.
در فرایافت های ویری والاتر هم همین بوده است، برای نمونه، "عقل" همان
بستن پای شتر است و عاقل، (کالبد فاعل = کاروَر) کسی بوده که زانوی شتر
را میبسته و از انجا که این کار از گم شدن و گریز شتر، پیشگیری مینموده،
کم کم برابر خرد و خردمند هم شده است !
ویژگی وندی ، مایه ی این است که ما به آسانی میتوانیم برای thermometer
پس از درست شدن آن بدست کفار!، بگوییم "دماسنج" ولی عرب چون دشورای
ساختن ریشه ی نوین دارد، ناچار باید از آمایش افزوده (ترکیب اضافی) سود
بجوید و بگوید " میزان الحرارة " = ترازویِ گرما . ما میتوانستیم برای airmail
به آسانی هواپست هم بگوییم، ولی چون اندیشه مان کمی گیر ساختاری تازی دارد،
گفتیم پستِ هوایی ( همان آمایش افزوده گرته برداری از " البرید جوی " تازی)
واژه های کالبدی توان رسانه ای اندک تری از وندی دارند، برای نمونه، واژه ی
"مثلث" و " سهگوش" را بنگر بیاوریم، گذشته از شمار کمابیش یکسان سیلاب ها،
هر دوی این واژه ها دو آگاهی را در بر دارند:
الف) مثلث -> ١- ثلث(۳) + کالبد مفعّل
= یک چیزی که سه تایی شده است
ب) سهگوش -> ۳ + گوش
یک چیزی که سه گوش دارد
اکنون دو بچه ی پارسی زبان و تازی زبان را در نگر بیاوریم که هرگز این ریخت
هندسی را ندیده اند و به هر کدام یک برگ کاغذ بدهیم که در ان، فزون بر یک
"مثلث هندسی"، چیزهای سه تایی دیگر، مانند چنگال و سه پایه .. هم نگاشته شده
( که بچه هنوز نمیشناسد و نامش را نمیداند).
روشن است که بچه ی پارسی گو، شانس بیشتری در بازشناسی سهگوش دارد چرا
که آگاهی داده شده به او ، کارآمد تر است و یک پراسنج بیشتر آگاهی در ان است( گوش)
پس از آنجا که زبان، هم ابزار و هم جامه ی اندیشه است، مرزمندی ساختار ان به مرزمندی
اندیشه میانجامد. انبوهی چم های یک واژه به تاری دریافت میانجامد بگونه ای که تنها
در بافتار سخن میشود گاه دریافت که جبر، همان جبر ریاضی است یا جبر در جبر و اختیار
است یا جبر "جبار سینگ"! و ... میباشد. برای همین زبان عربی و بدتر از ان پارسی، یکی از
چالش های بزرگ برای رایانه های ترزبان به شمار میرود. ( گذشته ی از دبیره ی ناجور)
یک زمانی "انگلس" هم دو زبان پارسی و رعربی را با هم سنجیده و عربی را بسیار سخت تر
برای فراگیری شمرده است، چرا که بایستی بیش از ۴۰۰۰ ریشه را فراگرفت تا بتوان آنها را
در کالبد ها ریخت و لی زبان پارسی به مانند زبان ها یدیگر هند و اروپایی است. شما با
دانستن " رفتن"، میتوانید "در رفتن " و "وا رفتن" و .. اینهارا با دانستن چند پیشوند که
همه جا هنباز است، " گرفتن، درگرفتن، بازگرفتن، برگرفتن، فراگرفتن و یادگرفتن و فروگرفتن
... دریابید و نیاز به یاری واژه نامه ندارید و از این کارواژه ها، همانندی انها را بیرون
میتوانید بکشید و بهوشید که هرکدام به گونه ای با گرفتن سروکار دارند. ولی در عربی هرکدام
از این ها بایستی با یک ریشه ی جدا نماینده شوند ، برای نمونه یاد گرفتن = لمذ( تلمذ) ،
فروگرفتن = شغل(اشغال) ...
برای همین هم اگر در تاریخ اسلام و عرب بنگریم، میبینیم که همچنان که ابن خلدون در
نسک " مقدمه ی تاریخ " خود گفته است، کمابیش همه این اندیشمندان و دانشمندان
"اسلامی" ایرانی و ایرانی زاده بوده و زبان مادری شان پارسی بوده است. هم اکنون
نیز شما نمیتوانید یک عرب زبان پیدا کنید که در زمینه ها ی برتر فرهنگی مانند فلسفه و
اندیشه و فند و دانش و هنر آوانگارد و .. دستاوردی داشته باشد تا چه رسد به نشان نوبل!
خب، اینهمه هم که دهه هاست که دلار نفتی و برجهای سر به آسمان کشیده و بهترین
دبستان ها و آموزشگاه ها با آزمایشگاه های لوکس و گران ترین آموزگاران را دارند.
در خود ایران هم این آلودگی کار دست ما داده و تنها انزمان که کودک به زبان فرنگی
بیندیشد، برای نمونه در اروپا و آمریکا و .. پله های روشنی اندیشه برای او گشوده
میشوند. روشنویری در ایران/عرب، بی دانستن یک زبان بیگانه شدی نیست ولی
روشویران آلمان و انگلیس و امریکا نیازی به داشتن یک زبان دوم ندارند که هیچ،
خودشان چشمه و بنمایه ی اندیشه هستند. درس مانند هند و ایران و یونان باستان.
•
*
ولی در پارسی : نویسنده، داستان نویس(-نده)، رمان نویس، طنز نویس، یاوه نویس، خودنویس
پارسیگر