azadah نوشته: درود
این حالت غم و تاثر كه در گوشه هائی ازموسیقی اصیل ایرانی می شنویم . ریشه در وقایع تاریخ دارد . واژه های امان امان . محبوب من . ای دوست . امید من عزیز من .جانم . آه . وای . دلم وای و ناله های جانسوز كه در نوای خواننده تكرار می شود . نشانه ای از صدمات روحی روانی است كه براثر تهاجم بیگانگان بر ملت ما رفته . گویا احساس درد فراق و غم از دست رفتن یاران و عزیزانی است كه درمقابل بیگانگان ایستادند . جان فدا كردند و یا به اسارت بردگی رفتند .
واقعیت این است كه فرهنگ دینی موسیقی ملی را به كام اندوه كشانده . امروز روح و روان افسرده . دلها شكسته . پنجره امید بسته . ابزار شادی در محاق تحریم و امكانات تفریحی ناچیز است . برگزاری مراسم چهارشنبه سوری و آوردن نام سیزده بدر قدغن شده . نامی از عمو نوروز و حاجی فیروز در رسانه های ملی بر زبان نمی آید .
در این شرایط هویت ملی ما در خطر زوال و باورهای عقیدتی ما درمحكمه تجدید نظر است . ما در دورانی زندگی می کنیم که ابزارهای شادی در محبس احکام شرع گرفتار آمده مجال خودنمائی ندارند . مرز موسیقی حرام در آسانه غنا و در همان نقطه ای است كه وجد و سرور حاصل می آورد . موسیقی ما چنان در تنگنا قرار گرفته . كه خوانندگان از كشورخود آواره شدند . و كنسرت موسیقی ایرانی در كشور بیگانه برگزار می شود . هنر رقص عملی شیطانی به حساب می آید . حاكمان قدرهنر نمی شناسند و هنرمند را گرامی نمی دارند .
در حالیكه همه ادیان موسیقی را مجاز دانسته . با ابزار و انگیزه آن مشكلی ندارند . تنها علمای اسلام به خصوص روحانیت تشیع با این واقعیت كنار نمی آیند و روی خوش نشان نمی دهند . بماند كه نوازنده و رقصنده را با الفاظ زننده و عناوین مطرب و رقاصه تحقیر می كنند . هنر موسیقی را مكروه .آواز زن را حرام . و ابزار موسیقی را آلات لهو و لعب می نامند . در غیاب امكانات تفریحی و ابزارهای شادی . امروز نوعی دلمردگی خمودگی و خموشی برجامعه ما حاكم شده .
بعضی به هدف فرار از غم ها به مواد مخدر روی می آورند . تا نشعه و کیفور شوند . و به عالم هپروت پرواز کنند . این است كه اعتیاد بلای خانمانسوز شده و به گونه ای فراگیر گریبان جامعه ما را گرفته است . درشرایطی چنین وهم آور كه همه باورهای دین و دولت در جهت گریاندن و ترساندن است . هر روز از زبان گوینده رادیو تلویزیون و دوست و آشنا تكرار می شود . كه ولادت فلان شخصیت را شاد باش می گوئیم . یا اینكه لحظات خوشی را پیش رو داشته باشید . شب بر شما خوش باد . اما چگونه ؟ چگونه می توان شاد بود . و خوش بود ؟ آیا با هیچ هم می توان شاد بود ؟
ایرانیان آنقدر با موسیقی و بزم و شادمانی در پیوند بودند که نزدیکترین کسان به خسروان خنیاگرانی چون باربد بودند، چنانکه نقل است روزی شبدیز، اسبی که خسروپرویز آن را بسیار دوست میداشت مرد و کسی از درباریان شهامت دادنِ این خبر به خسروپرویز را نداشت و دست به دامانِ باربد شدند، او نیز چنان آهنگی برای خسرو بساخت و بنواخت که او خود را برای خبری غمآور آماده کرد[نام این آهنگ را سوگِ شبدیز نقل کردهاند]. هتا اگر این داستان دروغی بیش نباشد، نفس وجودِ چنین داستانی در دهانها خود نشان از نزدیکی موسیقیدانان با پادشاهان ایرانی دارد. باربد، موسیقیدان افسانهای دربار ساسانی برای هر روز سال آهنگی ویژه ساخته بود و علاوه بر این برای جشنهایی چون آبریزگان و سده نیز آهنگهایی خاص داشت. خسرو بیموسیقیدانان خویش از دربار بیرون نمیرفت. از دیگر موسیقیدانان دربار ساسانی میتوان به نکیسا، بامشاد و رامتین اشاره کرد.
هنوز آثاری از موسیقی آن دوران در موسیقی ایرانی و ردیفِ دستگاهی یافت میشوند. مثلا ما آهنگی داریم در ماهور به نام خسروانی که در مایههای دیگر چون افشاری و بیات زند نیز نواخته میشود :
گوشه خسروانی
همچنین گوشههایی چون جامهدران، تخت طاقدیس و خسرو و شیرین از آثار همان زمان است.
نگاهی ژرف به موسیقی ایرانی نشان میدهد که در ذات این موسیقی هرگز غم نیست و همانطور که در آهنگ بالا میشنوید اثری از غم دیده نمیشود و بساکه بیشتر شادمانه است. آنچه به موسیقی ایرانی جامهی حزنآلود بخشیده در یک بررسی تاریخی عیان میشود.
موسیقی ایرانی پس از فتح ایران توسط اعراب به کلی به خاموشی گرائید و جایی نوایی از آن شنیده نمیشد چرا که اعراب جز به صدای قرآن و فریاد اذان و آهنگ شتر به چیزی خو نداشته و هرچه موسیق بود غیر از این حرام میدانستند؛ چون الله بخوبی میدانست که موسیقی رقیبی پرزور برای اوست و تا وقتی موسیقی باشد و مجالس بزم و شادی، کسی هرگز دل به نوای گوشخراش و بیابانی قرآن نخواهد داد. اینطور بود که هرجا موسیقیدانی بافتند خفهاش کرده و سازش را بشکستند و موسیقی به پستوها رفت و خبری از مجالس موسیقی نبود.
اما دست روزگار اندک اندک برگ را برگرداند و خلفایی چون هارونالرشید و مامون بر سر کار آمدند. آوازهی شبهای بزم و موسیقی اینان شهره یافت و کسانی چون اسحاق و ابراهیم موصلی سربرآوردند که از نزدیکان هارون بودند. این نقطهی عطفی برای موسیقی ایرانی بود چنانکه گویی نوای موسیقی ایرانی همچون ققنوس سر از خاکستر خویش برآورده. در این زمان اگرچه سازهای ایرانی چون چنگ دوباره احیا شدند، اما همچنان اشعار عربی با آهنگها خوانده میشد.
اولین کسی که به طور علمی و جامع در ایران به موسیقی پرداخت، پس از خردهکارهای رازی و چند تنِ دیگر، کرد ، فارابی، معلم ثانی بود. او در قرن سوم و چهارم میزیست و چند کتاب به عربی در مورد موسیقی نوشت که مهمترینِ آنها الموسیقی الکبیر است. او در این کتاب برای نخستین بار به تشریح و اندازهگیریِ دقیق پردهها و فواصل موسیقی پرداخت. این کتاب تا قرنها معروفترین کتاب در زمینهی موسیقی بود. شوربختانه هنوز ترجمهی فارسی جامعی از آن در دست نیست. اختراع ساز قانون را نیز به فارابی نسبت میدهند.
بعدها که باز ایران در تعصب دینی غرقه گشت و مردم برای فرار از خشکی دین به صوفیگری و درویشمسلکی رو آوردند، موسیقی نیز باز به پستوها رفت و در مجالس صوفیان و دراویش میشد ردی بیرمق از آن گرفت. اینچنین شد که پس از امثال پورسینا تا سالهای قرن هفتم هجری خبری از کسی که به طور علمی به موسیقی بپردازد پیدا نمیشد. پس از این سالهای خاموشی، یکبار دیگر نابغهای به نام صفیالدین ارموی، آتش از خاکستر موسیقی ایرانی برافرخت. او از نزدیکانِ آخرین خلیفهی عباسی بود و چون آن خلیفه به دست هلاکو کشته شد، به دربار مغولها رفت و از نزدیکان جوینی شد. او نیز چند کتاب از خود برجا گذاشته، که مشهورترینشان، الادوار فیالموسیقی است. این کتابیست بس عمیق و درخشان در عصر خویش، چنانکه موسیقیدانان بزرگی چون مراغهای بعدها برایش تفسرنامهها نوشتند و در کلاسهای درس خویش آن را تدریس میکردند. خوشبختانه این اثر معظم به فارسی و ترکی برگردانده شده و در دسترس است. پس از او عبدالقادر مراغهای است که این فهرست را تکمیل میکند. او نیز جایگاهی شامخ در اعتلای موسیقی ایرانی داشته و با تالیف کتاب مقاصدالالحان و نظریهپردازیهای که در باب موسیقی و گامها و اوزاناش داشته، منتی گران بر موسیقی ایرانی داشته.
پس از به قدرت رسیدنِ صفویان و دور گرفتنِ دوبارهی امثالِ مجلسی، بار دیگر موسیقیدانان تکفیر شدند و باز موسیقی به پستوها رانده شد. موسیقیدانها را تکفیر کردند و آلت موسیقی را آلتِ شیطان نامیدند. موسیقیدانان را کسی میدانستند که شیطان هر شب هزار بار با آنها از دُبر جماع میکند. این روند تا عصر قاجار ادامه داشت. عصر قاجار عصر تعصب کمتر اما حماقت و جهلِ بیشتر بود. شاهان قجری اگرچه در دربار خویش نوازنده و مطرب داشتند، اما از اشاعهی موسیقی در عامهی مردم ممانعت میکردند. همچنان سازها شکسته میشد و موسیقیدانان مسخره میشدند. این بود که موسیقیدانها را همه جا با جامههایی مندرس و شکمهایی به استخوانچسبیده میدیدند.
اینبار اما ایرانیان راهی دیگر را پیش گرفتند. آنها از تجربهی خویش استفاده کرده و همانطور که اسلام خشک و خشن را به رنگ و لعاب ایرانی آمیخته و چیزی کاملا بدیع به نام تشیع ساخته بودند، اینبار نیز ابتکاری مشابه به خرج دادند. موسیقیدانها اینبار ساز خویش را به نوای تعزیه و مرثیه آمیختند تا از این راه بتوانند از دست کلهخرهای مذهبی در امان باشند و موسیقی ایرانی را حفظ کنند. به همین خاطر است که می بینید اغلبِ خوانندگانِ عصر قاجاریه، پیش از آنکه خواننده موسیقی ایرانی باشند، یا موذن بودهاند یا قاری قرآن و یا تعزیهخوان. در واقع تعزیهخوانی و آداب دینی وسیلهای شد برای حفظ موسیقی ایرانی. اما به هر رو آثاری از آن دوره در موسیقی ایرانی برجای ماند.
موسیقی ایرانی در این عصر شکلی نوین یافت و برای اولین بار یک سیستم موسیقیایی مدون به نام ردیف دستگاهی ساخته شد. آنچه امروز از موسیقی دستگاهی ایران می شناسیم حاصل تلاشهای کسانی چون میرزا آقاخان فراهانی، میرزا عبدالله و میزرا آقاحسین قلی است.
تا همین جا را فعلا داشته باشید تا بعدتر....