Alice نوشته: * منبع معرفت و شناخت صحیح را در تجربه گرایی میبینید یا عقلگرایی؟
تجربهگرایی، تاریخ علم اگر یک چیز را به ما نشان داده باشد آنست که جهان عینی هرگز برای تطابق با «منطق» یا از آنهم متافیزیکیتر تعقل ساخته نشده.
Alice نوشته: * نظرتان راجع به جانورانی که در خیابان به خانمها متلک میاندازند و مزاحمت ایجاد میکنند؟
خودم یکی از آنها هستم،
فقط زمانی جانور میشوند که بتا/امگا باشند، زن از خودش میپرسد که این «جانور» چه طور به خودش اجازه داده با من حرف بزند یا اصلا مرا نگاه بکند. آگر برای زن خواستنی باشد در خیابان که هیچ، در کنار مستراح زنانه هم پیشنهاد دوستی او رویاییترین تجربهی آن روزتان خواهد بود. انتخاب میان اینست که یا در خیابان متلک بیاندازید، یا جلق بزنید. خوب طبیعیست که متلکپراکنی در خیابان بسیار بهتر است. من حتی در فرانسه هم بازی خیابانی میکردم، آنجا خیلی به ندرت اتفاق میافتد مردی در خیابان به دختری پیشنهاد بدهد، چون انواعی از «مزاحمت خیابانی» حتی جرم قانونیست، گویی خیابان هم بخشی از اندرونی زنان است... و در سفرهایم دریافتهام که بهترین مکان متصور برای دختربازی همین خیابان پیاده است، نه بار، نه پاتوق سواره، نه پارتی و ... شما هم کمتر به مردان برای روشهای پیشنهاد دادن ایراد بگیرید، خودتان(زنان به طور عموم)آنقدر مفعول و ناتوانید که(مگر در موارد استثنایی)هرگز جرئت پیشنهاد دادن پیدا نمیکنید، پس آنکه پیشنهاد داده را اگر به نظرتان بتا آمده با نرمش رد بکنید که آلفای احتمالا حاضر نبیند و بیش از این به دیوار نزدیک نشوید.. همینطور پیش برود در بارورترین سالهای زندگی به جای رفتن به خانهی شوئر، در دفترچه مدیر هم میشوید!
Alice نوشته: * اگر تنها یک روز به پایان زندگیتان مانده باشد آن روز را چطور سپری خواهید کرد؟
بستگی به روزش دارد، اگر جمعه باشد احتمالا یک بمبی به خودم ببندم و در میان نمازگزاران خود را منهدم بکنم!
اگر پنجشنبه باشد ده تا از زیباترین فواحش در دسترس را استخدام میکنم و Go out in style.
اگر روز میان هفته باشد، اول چند نفرین به بخت بد میفرستم، سپس تا مرز مدهوشی مشروب مینوشم.
(این پاسخها جدی بود!)
Alice نوشته: * «شتر سوار دولادولا»! این تاکتیک از مانیفست دختربازی خود را برای من فاش کنید و در مورد آن توضیح بدهید! :)
ببخشید من تا برایم شام نخرند اسرار شخصیام را با کسی درمیان نمیگذارم.
Alice نوشته: * نظرتان در مورد این باور من که چندی پیش مطرح کردم: با ظهور ادبیات نمایشی یا بطور خاص صنعت سینما، اقسام ادبیات منثور منقرض شد (نثر داستانی، ادبی و...). دقیقا بلایی که موسیقی در معنای جدید آن سر ادبیات منظوم آورد، زیرا بنیان شعر کلاسیک و سنتی که بر اساس آهنگ و اوزان بود بدست پدیدهای متکاملتر و نوینتر از بین رفت.
باید بیشتر دربارهاش فکر بکنم، اما هیچکدام از انواع هنر منقرض نشدهاند ، بلکه همهی آنها به ابتذال و عوامپسندی محض یا خواصپسندی مطلق افتادهاند. دلیلش بیش از اینکه ظهور انواع آلترناتیو بیان هنری باشد آکادمیک کردن هنر است.
Alice نوشته: * ریش و سبیلهای خویش را چکار کردید؟!
خسته شدم و تراشیدم.. اکنون یک تهریشی دارم.
Alice نوشته: * کمی پیرامون برگمان و دلایل علاقهمندی خود به ایشان، به ویژه دو اثر ماندگار پرسونا و مهر هفتم توضیح بدهید.
سینمای برگمان از این نظر برای من جذاب است که دغدغهی او در بهترین آثارش شکست قهرمان یا «شکستن» قهرمان است. ما به سفری میرویم که در آن روند به پایان رسیدن یک انسان تصویر میشود و به جای آنکه با عواطفی که اغلب با این پدیدهها در جریان هستند مرتبط بشویم(تراژدی)، چیزهایی متفاوت و گاهی حتی متضاد احساس میکنیم. من پای سینمای او با بهترین نمودهای اثر هنری آشنا شدم و به نظرم هنوز کارگردانی به خبرگی او برای درگیر کردن مخاطب پیدا نشده. همینطور شاید به روی هیچ فیلمی بیشتر از مهر هفتم سرمایهگذاری عاطفی نکردهام، یعنی با آن خندیدهام، گریستهام، اندیشیدهام، عاشق شدهام...
Alice نوشته: * معمولا برای مراواده با دوستان خود کجا پاتوغ میکنید؟ کافه، دربند، سینما و ...؟
برای ارتباط با دوستان؟ خانهی یکی از رفقا. برای ارتباط با دختر؟ یک مقاله در اینباره خواهم نوشت که بهتر است دختر را کجا ببریم.
Alice نوشته: * چه تیپ و ظاهری دارید؟ کت و شلوار یا اسپرت و... ؟
من همچون مرد بتا لباس میپوشم اما همچون مرد آلفا رفتار میکنم. به این در بازی میگویند «تضاد»، و یکی از بهترین تکنیکهاییست که مرد میتواند در آستین داشته باشد. من یک تصویر ارائه میکنم اما آن تصویر را با چیز دیگری نقض میکنم. انسانها دوست دارند دربارهی دیگران شناختی نیمخطی و بسته در ذهن خود داشته باشند و برهم خوردن این شناختها را با علاقه و کنجکاوی و خشم و ... نظاره میکنند، که همهی اینها عواطف خوبی در سوژه است و به سود ما. مثلا دکتری بگیرید اما با موتور بروید سر کار. کت شلوار بپوشید اما بروید بدنسازی. پنجاه کارمند داشته باشید اما بازوی خود را خالکوبی بکنید.. اما پاسخ دقیقتر به پرسش شما، من اینگونه لباس میپوشم:
[ATTACH=CONFIG]3504[/ATTACH]
Alice نوشته: * در مورد اباطیلی که امروزه مردم گوش میدهند چه نگری دارید؟ شاهین نجفی و حسین تتلو و یاس و ....!
بیزارم، اما با عذاب گوش میکنم چراکه باید برای ارتباط با آدمهای ده سال از خودتان کوچکتر به روز باشید و بتوانید اشارات قابل فهم برای آنها به فرهنگ روز داشته باشید و ... من حتی برخی از این فجایع تصویری که سریالهای ج.ا باشند را هم گاهی نگاه میکنم شاید بعدا به دردم خورد.
Alice نوشته: * یکی را انتخاب بکنید، دوست دارید با یک دختر خوشگل "باهوش" به مدت یک شب بخوابید یا با ده دختر خوشگل "خنگ" پاپتی به مدت ده شب متوالی؟
شوخیتان گرفته؟ آن دومی که گفتید یکی از آرزوهای من قبل از مرگ است!
Alice نوشته: * به زعم شما «فلسفه» میتواند دلیل یا توجیه مناسبی برای خودکشی باشد؟
نه. خودکشی اغلب از سر افسردگی مزمن، بیانگیزگی مطلق یا نیاز به جلب توجه است. فلسفه هم شاید یکی از چیزهایی باشد که قربانی خودکشی برای توجیه خودویرانگری سرهم کرده اما کسی را فریب نمیدهد.
Alice نوشته: * من همیشه گمان میبردم مردان به سیسالگی که میرسند (ژنتیک و هورمونها) دوست دارند تشکیل خانواده بدهند و به یک همسر متعهد بشوند. با نگاهی به شما و رفتارتان به شدت اعتبار و ارزش این عقیده و حتی تمام مردان پخته (!) نزد من ساقط شد! تا کی میخواهید «بازیکن» باشید و بقول شوالیه بکن و در رو؟!
تصویر رویایی شما از مرد سی ساله خودش گواه ادعای ماست مبنی بر افزایش ارزش مرد در نظر زنان درپی گذر عمر. من ولی هیچوقت «بالغ» و این چرندیات نمیشوم، هر روز دهها دختر زیبا بالغ میشوند و مثل غنچههای باغهای بهشتی می شکفند و منهم هرچه میگذرد بینیام برای بوییدن آنها حریصتر میشود. هر وقت دختران جوان و زیبا و باریکاندام از آمار دادن به من دست برداشتند و دیگر جنس خوب گیرم نیامد، میروم «بالغ» میشوم. فعلا که پارتی به راه است.
Alice نوشته: * در حوزهی ادبیات فارسی آثار چه سبک و کسانی را میپسندید؟
احتمالا دوستان تعجب بکنند، اما : محمدعلی جمالزاده. صادق چوبک و غلامحسین ساعدی را هم میپسندم.
Alice نوشته: * اگر ببینید دوست دخترتان بدون مقدمه، ناگهانی به شما خیانت کرده است چه کار میکنید؟
احتمالا او را دعوت به یک گروپسکس با شخص خیانت کرده و یکی دو نفر دیگر بکنم؟
الان من هیچ انتظاری از زنان ندارم، اینست که مایوس هم نمیشوم.
Alice نوشته: * میدانستید که شخصیت خستهی Amir_2591 با فاصلهی ناپیدایی بهتر، آلفاتر، فلسفیتر، هنریتر و از همه مهمتر «دوستداشتنی»تر از این Ouroboros لایعقل و هرزه است؟
پس شما کارکتر «نابغهی شکنجه شده» را به «خانم باز پر شور» ترجیح میدهید. این بیش از آنکه راجع به من چیزی برای گفتن داشته باشد، گویای احوال شماست. اما نگران نباشید دخترانی که در جهان واقعی با من هستند هنوز هم از همنشینی با آن امیر لذت میبرند، اما اینجا که چشمانداز و هدف حضور چیز دیگریست جذاب به نظر آمدن اهمیتی ندارد، تلاش برای یاری به دوستان از هر طریق ممکن مهمتر است. اما من آن بخش از شخصیت خود را هم اینجا گوشهای در این پستو دارم، و به وقتش بیرون میکشم. :e405:
Alice نوشته: * زمانی که به سیگار معتاد بودید چه برندی را دود میکردید؟
طی سالها زیاد برند عوض کردم، با مارلبرو شروع کردم، یک مدتی که دستم تنگ بود ژیتان هم میکشیدم، آن سه سال آخر دائم از این کشیدم اما:
[ATTACH=CONFIG]3502[/ATTACH]
Alice نوشته: * بیشتر اهل تئاتر هستید یا سینما؟
منظورتان اینست که به کدامیک بیشتر میروم؟ تئاتر. اگر منظورتان اینست که کدام را بیشتر میپسندم، سینما.
Alice نوشته: * به چه زبانهایی مسلط هستید و میتوانید به راحتی تکلم بکنید؟ (انگلیسی و فرانسوی و فارسی؟)
انگلیسی، فرانسه، ایتالیایی و فارسی.
Alice نوشته: * در مورد «نهیلیسم» چپگرا و سیاه چه نظری دارید؟ نهلیلیسم نه در معنایی که کامو به تصویر میکشد، بلکه فقط و فقط نهیلیسم منتج به خودکشی!
کلا با آن میانهای ندارم، زندگی بیهدف یا بیمعنا یا پوچ نیست. لذت شیمیایی چیز بسیار واقعی و قابل لمسیست، تکرار آنهم انگیزه کافی برای زنده ماندن است اگر به اندازهی کافی، نه خیلی زیاد و بیزحمت، نه خیلی کم و دشوار از آن بدست بیاورید.
Alice نوشته: * چرا در ایدئولوژیتان تنها چیزی که حضور عینی ندارد شعور و مغز دخترهاست؟ چرا هوشمندی خانمها را تا سرحد «جلبک دریایی» پائین میاورید؟
ما «ایدئولوژی»هایی نداریم، یکسری تز و تکنیک و گمانه است که از هر ایدئولوژی دیگری در تاریخ تاثیر برجستهتری به زندگی فرد میگذارند، اینست که از تمام آنها قویتر هستند.
شما زنان دوست دارند وانمود بکنید که آگاهی و شناخت و درک موقعیت و ... اثری در اصل ماجرا خواهد گذاشت. مثل اینست که من بگویم من اگر از اثری که زیبایی زن بر مردان دارد(فلج ذهنی موقت)آگاه باشم میتوانم بر آن غلبه بکنم. فرقی نمیکند که شما بدانید یا ندانید، هنوز هم مرد مغرور ِ خودکامهی ِ کاربلد را به مرد خجالتی ِ بلهقربانگوی بیتجربه ترجیح میدهید. دست خودتان نیست. همانطورکه ما دست خودمان نیست.
Alice نوشته: و البته پرسش طلایی روانشناسیک: چند خط در مورد تصویر زیر بنویسید، احساسی که از آن میگیرید یا اتفاقی که گمان رخ داده یا هرچیز دیگری. چندین خط بنویسید!
من دارم در جنگلی تاریک حرکت میکنم. ناگهان صدای جیغ زنی را از نزدیکی میشنوم و به محل برآمدنش میشتابم. وارد غاری می شوم و با صحنهی تصویر شده روبرو میشوم. دختر منرا هنوز نمیبیند چون در دهانهی غار روشن است و چشمان او به تاریکی عادت کردهاند.. فریاد میزند : «کمککمک، یک مردی مرا اسیر کرده و از دیشب به من بارها تجاوز کرده.. کمکم کنید ... نمیدانید چه بلاهایی بر سرم آورده.. همین الان رفت.. ممکن است برگردد .. تو را به خدا عجله کن..».. و من پاسخ میدهم که : «ششش، آرام بگیر... سوئیچم را جا گذاشته بودم برگشتم آنرا بردارم».