دفترچه

نسخه‌ی کامل: بازی : نقد
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19
مزدك بامداد نوشته: خب، این سخن، بیشتر نشان میدهد که برتری شما به ان یارو، در ترفند[١]
فالبینی نبوده، در این بوده که شما کچل و چاق و کوتوله و گنگ و ...نیستید
و روشن است که همین خود، گزیرنده[٢] ی مهادین[٣] سرنوشت بازی است
E409
نه آن بنده‌ی خدا را من اصلا نمی‌شناختم، برای پائین آوردن اعتماد بنفس دختر و اینکه اگر به تو پیشنهاد دوستی داده لابد باید «چاق و کوتوله و ...» بوده باشد چنان کردم!
به طور تلویحی یعنی دیگر راجع به او صحبت نکن، به نظر من آدم حسابی نیست و ... دختر هم صبر نمی‌کند که بگوید «نه خیلی هم خوشگل و خوش‌تیپ بود»، آن نبرد را باخته و می‌رود سراغ گه‌تست بعدی.
Ouroboros نوشته: ، به نظر من آدم حسابی نیست و
من هم همین را گفتم که این "نظر شما" زمانی مهندی و گرانسنگی
در چشم و گوش بیننده و شنونده پیدا میکند که خود شما دارای
برجستگی هایی باشید، دستکمش اینکه کچل نباشید. وگرنه چرا
باید پیروی "نظر شما" شما را بکند؟


پارسیگر
مزدك بامداد نوشته: من هم همین را گفتم که این "نظر شما" زمانی مهندی[١] و گرانسنگی
در چشم و گوش بیننده و شنونده پیدا میکند که خود شما دارای
برجستگی هایی باشید، دستکمش اینکه کچل نباشید. وگرنه چرا
باید پیروی "نظر شما" شما را بکند؟

بدلیل اثر ذهنی آن، شما می‌توانید هر ویژگی را با لحن تحقیرآمیز بیان بکنید و به آن در نظر شنونده بار منفی بدهید عینیت چندان در اینجا مطرح نیست.
شما مردی که او قصد مقایسه‌اش با شما داشته را از اعتبار ساقط می‌کنید، و این سقط اعتبار هم می‌تواند پیرامون هرچیزی باشد، شما می‌توانید به جای کچل بگویید «فوکولی سوسول» و سر کچل خودتان را تبدیل به چیزی ارزشمندتر بکنید.
بجز اینهم، بدیهی‌ست که بازی یا هر روش دیگری برای تحت تاثیر قرار دادن انتخاب جنسی زن متفاوت‌نمایی با مردان دیگر و متمایز کردن خودتان از ایشان است.
این «نقد» جناب مزدک هم که «نقد» نیست، اساسا هدف ما از بازی نابودی سیستمی‌ست که در ذات خود از ما بیزار است و برای باخت ما طراحی شده. سوال اینست که آیا بیرون کشیدن و در کناره‌ها به نظاره نشستن و دنبال کردن اشتیاق‌ و امیال و آمال شخصی بهتر است(ژاپن)، یا روی آوردن به بازی و از درون به تخریب آن مشغول شدن(جامعه‌ی سیاه‌پوستان آمریکا). ما نه فقط می‌دانیم که سرنوشت گرایش عمومی به بازی چیست، بلکه بابت آن امیدواریم و به قصد رسیدن به «کابوس» شما آنرا اتخاذ کرده‌ایم!


گمان من اینست که جامعه‌ی خیلی پیش از آنکه حتی اقلیتی درخور بخواهند به چیزی شبیه بازی برسند بر اثر تضادهای درونی از هم می‌پاشد و نظم نوینی حاکم می‌شود. اما حتی اگر چنان هم نشود و سیستم باقی بماند بدیهی‌ست که عده‌ی کافی به بازی یا هدونیسم نمی‌گروند، اینها در ذات خود نیهیلیستی و توام با انکار بخشهایی از زندگی هستند که بسیاری کسان مشتاق به رها کردنشان نیستند. به جای آن بی‌کنشی و دوری گزیدن از سیستم باب می‌شود.

پس دوستان اگر «انتقادی» هم دارند باید آنرا متوجه شرایط اجتماعی بکنند که در آن بازی و بازیکن سود مستقیم و غیرمستقیم بیشتری می‌برند و از کسانی که به سیستم مطلوب رفقا متعهد هستند سرنوشت مطلوب‌تری دارند، شرایطی که بطور سیستماتیک بازیکن تولید می‌کند.
من یک مقدار که به آموزش رجوع میکنم، میبینم بعضی از این مسائل واقعن درست هست. شما گاهی برای مخ زدن طاقچه بالا میگذارید و خودتون رو سیر از دختر نشون میدید و اتفاقن جواب میده. خیلی مسائل هست که امیر مطرح کرده و درسته. ولی خب من هنوز درک نکردم که اصلن چرا باید وارد بازی بشم؟ به خصوص اینکه من فقط محتاج سکس نیستم، من محتاج آغوش صمیمی هم هستم. چرا دروغ بگم؟ من محتاج این هم هستم که ناز دختری رو بکشم و این به من لذت میده. گاهی هم عصبانیت و دلخوری من و فقط و فقط یک نگاه چپ که باعث لرزیدن تخم چشمهای دختره میشه به من خوشی میده. بنابر این چرا باید وارد بازی بشم؟ گمان نمیکنم مردی پیدا بشه که بی نیاز از مثال هایی که زدم باشه؟ کسی هست که فقط سکس بخواد؟ بدون آغوش گرم و لذت ها و کامجویی های غیرجنسی؟
kourosh_bikhoda نوشته: من یک مقدار که به آموزش رجوع میکنم، میبینم بعضی از این مسائل واقعن درست هست. شما گاهی برای مخ زدن طاقچه بالا میگذارید و خودتون رو سیر از دختر نشون میدید و اتفاقن جواب میده. خیلی مسائل هست که امیر مطرح کرده و درسته. ولی خب من هنوز درک نکردم که اصلن چرا باید وارد بازی بشم؟ به خصوص اینکه من فقط محتاج سکس نیستم، من محتاج آغوش صمیمی هم هستم. چرا دروغ بگم؟ من محتاج این هم هستم که ناز دختری رو بکشم و این به من لذت میده. گاهی هم عصبانیت و دلخوری من و فقط و فقط یک نگاه چپ که باعث لرزیدن تخم چشمهای دختره میشه به من خوشی میده. بنابر این چرا باید وارد بازی بشم؟ گمان نمیکنم مردی پیدا بشه که بی نیاز از مثال هایی که زدم باشه؟ کسی هست که فقط سکس بخواد؟ بدون آغوش گرم و لذت ها و کامجویی های غیرجنسی؟

درود، اگر شما از جایگاه جنسی خودتان راضی هستید کوچکترین نیازی به بازی ندارید، همه ما مردانی که بازیکن حرفه‌ای ِ تمام وقت شده‌ایم دستکم یک تجربه‌ی بسیار ناگوار شخصی مشابه این داستان با زنان داشته‌ایم و بخاطر بتا بودن، با درجات مختلف «داغ» شده‌ایم، این غیرقابل انکار است، هیچ مرد دیگری انگیزه‌ی لازم برای سپردن کامل افسار زندگی خود به بازی را نمی‌تواند داشته باشد. منهم استثنا نیستم، و اینجا و هر جای دیگر برای مردان مثل شما آرزو می‌کنم که هرگز با چنان واقعه‌ای که لازم باشد به خاطرش در تمام تجربیات زندگی خود بازنگری بکنید روبرو نشوید. بازی بجز برای ما، برای شما کسانی که دوست دارید در موقعیت کنونی خود باقی بمانید انباشته از تکنیک‌ها و روشهای عملی برای جذاب‌تر کردن خودتان برای زنان است، اگر نمی‌خواهید تغییر بکنید مجبور نیستید، یکی دو کلک ساده مثل دائم پشت خط نبودن و رازآمیز ماندن و ... می‌تواند کمک زیادی به سلامت روابط شما بکند. بد هم نیست اینها که نوشته می‌شود را بخوانید، بالاخره تجربیات زندگی و تاملات یک مرد دیگر پیرامون آن تجربیات به عنوان یک مرد است، و شاید جایی به درد شما بخورد.

درباره‌ی بحث «فقط» سکس، پیشتر هم گفته‌ام که سخن نادرستی‌ست، من از بازی در حال حاضر برای رسیدن به «فقط» سکس استفاده می‌کنم، اگرنه تمام رفتارهایی که بازی برای مقابله با آنها در روابط کوتاه‌مدت طراحی شده، و تمام کنشهایی که مرد را برای روابط کوتاه مدت جذاب می‌کند در رابطه‌ی بلندمدت هم می‌توانند موجود و صادق باشند. مگر آنکه بپرسید «من می‌خواهم جذاب باشم که چه» یا «زنم اگر هفته‌ای چهار بار آن سر درد معروف را گرفت اشکالی ندارد». اتفاقا روابط بلندمدت شاید حتی نیاز بیشتری به بازی دارند زیرا رابطه در بعد زمانی تازگی و هیجان و رازآمیختگی خود را از دست می‌دهد و نتیجه می‌شود آنکه آمار می‌آید که مردان متاهل در سال حتی کمتر از مردان مجرد سکس دارند، یا آمار طلاق می‌شود اینکه هست، یا فردا می‌بینید بچه‌تان شد شبیه امیر و ... :e057:


بازی تضادی هم با رابطه‌ی عاطفی ندارد و اتفاقا بازیکنان بهترین و رمانتیک‌ترین روابط عاشقانه را تجربه می‌کنند زیرا با تمام هوش و دانش مرد بتا که همه‌ی آنچه پیرامون خود می‌بینید را از هیچ آفریده، شبانه‌روز به دنبال این هستند که زن به راستی چه می‌خواهد و چگونه آنرا فراهم بکنند، برخی تا لحظه‌ی رسیدن به سکس، برخی دیگر تا عشق، یا هرچیز دیگری که می‌خواهید... می‌بینید که دوستان هم آنرا(و ما را)متهم به زن‌محوری در حد فمینیسم می‌کنند، که درست هم هست احتمالا، با این تفاوت که فمینیسم زن‌زشت‌محوری‌ست، بازی زن‌زیبامحوری.. E418
گه‌تست : فمینیسم!

Russell نوشته: همچنین میدانیم که به هیچ وجه نباید به زنانگی و زن‌محوری انتقاد کرد، آیا اگر بحثی در گرفت تنها باید بحث را با شوخی و... عوض کرد؟ تعریف از زنانگی هم آخر جالب بنظر نمی‌رسد و شدیدا بتاست، بگمانم اینکه ما قرار است با رفتار چیز دیگری را نشان دهیم ولی در کلام چیز دیگر ممکن است به دشواری منجر شود.

گه‌تست فمینیسم یا انواع مختلف آنرا پاسخ دادن یکی از سخت‌ترین کارها برای یک بازیکن است. وسوسه‌ی دریدن پرده‌ها و بیان حقیقت آنقدر قدرتمند است که شما باید بطور آگاهانه جلوی خودتان را بگیرید. نکته‌ی مثبت ماجرا اینست که این گه‌تست خیلی کم پیش می‌آید، مگر آنکه دختران تحصیلکرده‌ی طبقات بالای جامعه را به بازی بگیرید. نکته همینست که اساسا فمینیسم لابی ِ زن زشت ِ ثروتمند است، و دختران زیبای طبقه‌ی متوسط که سوژه‌های پیشفرض بازی هستند کمتر به آن روی می‌آورند. با اینهمه هر از گاهی به این گه‌تست برمی‌خورید و باید خودتان را به سلاحی برای مقابله با آن مجهز بکنید. من شخصا یک نگ ارزشیابی به زن می‌زنم، «تو؟ فمینیست؟ چرا آخه؟»، معمولا دخترها می‌روند در موضع دفاعی و مشخص می‌شود که یک لغتی یاد گرفته‌اند و معنی آنرا هم نمی‌دانند. یک مدل پیشرفته‌تر زمانی‌ست که شما حرف در دهان او و فمینیسم می‌گذارید و کلا آنرا از کار می‌اندازید، «می‌دونستی که فمینیستها طلاق رو جشن می‌گیرن؟».

مشهور است که بازی آموز تازه‌کار بهتر است که به جای آموختن «چه کار باید بکنم» بیاموزد که «چه کار نباید بکنم»، و چنانکه گفتید آنچه که هرگز نمی باید بکنید انتقاد از فمینیسم، زنانگی و جایگاه آنست. دلیل اینست که هرگونه انتقادی از سوی مردان در نظر زن به شدت بوی عقده می‌دهد. اینهم ریاکاری جالبی‌ست، چون زنان از یک طرف لحظه‌ای درباره‌ی قربانی بودن خود سکوت نمی‌کنند، اما از طرف دیگر دوست دارند قدرت و برتری خود و وابستگی کامل شما را به رخ بکشند. پس هر انتقادی از زنان «عقده» شنیده می‌شود.


یک روش دیگر کار را به شوخی و خنده گذراندن است. «نظرت راجع به فمینیسم/برابری زن و مرد... چیه؟»:

- خیلی خوبه، دخترا سر قرار دست تو جیبشون می‌کنن. امشبم شما حساب می‌کنی دیگه؟
- خیلی خوبه، دخترا بهم شماره می‌دن.
- خوبه اگه سقط جنین نبود من الان چهار پنج تا کور و کچل قد و نیم‌قد داشتم..
....


یک روش اینست که خودتان را به جهل می‌زنید، خاصه اگر «بازی مرد غارنشین» اتخاذ کرده‌اید و کلا از در دیگری وارد شده اید، چنانکه گویی اولین بار است که با این واژه/مفهوم روبرو شده‌اید. این هم گه‌تست را خنثی می‌کند، هم در عین حال باعث می‌شود که زن کمی درباره‌ی موضوع سخنرانی بکند و احساس بکند که به نحوی شما را تحت تاثیر قرار داده، حال آنکه شما چپ و راست با نگ او را آبکش می‌کنید «گفتم چی هست حالا»، «حقوق زنان والا داداش منکه هرچی حقوق می‌گیره می‌ده زنش»، «این حرفها رو کی زده اولین بار؟»، «یعنی تو دلت نمی‌خواد ازدواج کنی؟»، «چرا از بچه‌ها متنفری؟»... در آخر هم خودتان را به بی‌حوصلگی و بی‌علاقگی بزنید.

یک راه دیگری که می‌توانید بکار بگیرید اینست که خود را فمینیست جا بزنید! بستگی به نحوه و شدت بازی شما دارد ولی فمینیست‌نمایی هم می‌تواند آلفا باشد، مشروط بر آنکه دیگر ارکان بازی را رعایت کرده باشید، این می‌تواند آن ۱ قاعده‌ی «۱ به ۳» شما باشد. در حقیقت من شخصا مردان آلفای فمینیست دیده‌ام که چون از بدو تولد ابژه‌ی تمنای زنان بوده‌اند و هرگز «سوی دیگر» ماجرا را به چشم ندیده‌اند و «مزیت آلفایی» خود را با «مزیت مردی» اشتباه گرفته‌اند نظریات فمینیستی را بسیار دقیق و درست می‌یابند. مردی که به اندازه‌ی کافی جایگاه بالایی در جامعه دارد اصلا به نوعی تحت فشار مداوم است برای پذیرش «مزیت مردی» خود و خرد کردن تره‌ی دائم برای زنان. یک جایی در سینه‌ام که روزگاری قلبی وجود داشت، من آرزو می‌کنم شوالیه چنان فمینیستی‌ باشد! البته این خودزنی‌های مردان آلفا اغلب با بی‌اعتنایی یا حتی بیزاری آشکار زشت‌زنان فمینیستی که تمام زندگی توسط ایشان نادیده گرفته شده‌اند روبرو می‌شوند، اما بخشی از رقص «مقبولیت اجتماعی»ست و هر مرد والامقام ِ برجسته‌ای باید آنرا برگذار بکند. یک نمونه‌ای که به یادم می‌رسد ابر‌مرد آلفای بی‌تفاوت ِ خداوندگار کُس، «راسل برند» است:

[ATTACH=CONFIG]3616[/ATTACH]
Ouroboros نوشته: پس دوستان اگر «انتقادی» هم دارند باید آنرا متوجه شرایط اجتماعی بکنند که در آن بازی و بازیکن سود مستقیم و غیرمستقیم بیشتری می‌برند و از کسانی که به سیستم مطلوب رفقا متعهد هستند سرنوشت مطلوب‌تری دارند، شرایطی که بطور سیستماتیک بازیکن تولید می‌کند.
من همچنان که همه میدانند، کمونیست هستم و بر این پایه پیرو فرامنش کمونیستی هم
میباشم که گوهر آن این است که ، خوشی یکی نباید از رنج دیگری پدید بیاید. از اینرو،
آن بهره کشی که دسترنج کارگر را می دزد، به همان اندازه درخور ستیز و نکوهش است
که این "مرد آلفایی" که در اینجا از ان سخن در میان است، کسی که به روان زن
یا دختری به انگیزه سکس یا نبرد با فمی نیسم یا کینه جویی از خنجری که از زنان
دیده و ... ، آسیب میرساند و با سخن دوستمان " به معبد میفرستد". در این جا هم
یاخته های تندرست همبود باید با این یاخته های بیمار و تازشگر نبرد کنند تا پیکر
از بیماری برهد و هم اینکه باید با انگیزه های پیدایش بیماری، مانند فزاده روی های
فمینیستی، ناآگاهی های جنسی ( چیزهایی که در دبستان آموخته نمیشوند) نیز ستیزید.
روشن است که اگر بخواهیم خود را به هر انگیزه از این نبرد برکنار بدانیم، این آسیب
سراغ خود ما و خون ما و زادمان ما نیز دیر یازود خواهد امد و چنگار، ما را بسوی
تیرگی مرگ خواهد کشانید. من به زن نیز چون یک هومن نگاه میکنم، مانند خودم،
ولی با ایک آناتومی دیگر. درست است که گاهی که هورمون به مغز فشار میاورد، خوی
دیرین گوریلی در ما زنده میشود و زنجیر های فرامنش و هومنی را در تنش گسستگی
میافکند، ولی آدمی همواره در زیر فشار هورمون زندگی نمیکند، روان او نیاز به زیبایی
های دیگر و گاه فرازنده تر از انچه در شیمی ما خفته اند دارد و این تنها با پشمالودی
آلفایی بدست نمی اید. چه بخواهیم و چه نخواهیم و هرچند آلفا هم باشیم، هر آسیب
روانی که به دیگری اندر میزنیم، یک زخم روانی هم در درون و ویر ما بجای مینهد
که یادمان آن، خوشی زندگی را دیرتر و پاینده تر میکاهد. فزون بر این، چنین میسهم
که در این جستار و در این سخنگاه، شمشیر داموکلس βیی بر فراز تارک کسی که
چنین سخنانی بگوید آویزان است ولی از انجا که پیرم و نیاز به خودآلفایی ندارم،
درست مانند ان کودکی که در باره ی " جامه های نوی امپراتور" آنچه را بی ترس
از خنگ قلمداد شدن، به زبان آورد، میگویم که من زندگی دادگرانه و نیمایی β
را بر میگزینم ، هرچند زنانی باشند بدجنس و سودجو، نمیتوانم روان خود را برای
کینه جویی از سراسرگروه زنان تباه سازم و زندگی آسان و شیرینی را با سازش و
بخشایش سبسکری های برخی زنان ، ( در میان مردان هم به همان اندازه گول و
خنگ یافت میشود) ، بدست میاید ، با یک بازیگری و دروغگویی و استرس همیشگی
جایگزین کنم. از دید من، بسیاری از این گرفتاری ها و ناچاری ها، که از یک سو به
فمینیسم و از سوی دیگر به پیدایش ستیزندگان آنها انجامیده و این کوشش همگانی
برای راهیابی به پول از راه سکس ، تور کردن شوهر پولدار و یا "زدن مخ" برای سکس
رایگان و ...- همچون دزدی های دیگر، با کنار رفتن سامانه ی بهره کشی و بی نیازی زنان
از جیب مردان ، کاسته شده و ریشه ی دروغ و از که بزرگترین دشمن هومنی هستند
سرانجام خشکیده خواهد شد. درست است، شما میگویید باز مزدک زد به بیابان و دشت
کمونیسم، یا اینکه مزدک، یک βی رومانتیک و از "کاسه لیسان" است و از کچل هایی که
دستش به انگور نمیرسد ولی :فربود همین ست که اگر بخش درست و زندگی دوست همبود ،
با بخش بیمار، چنگارین و تازنده ی آن ، ستیز ننماید، نه از تاک نشان ماند و نه از تاک‌نشان!


پارسیگر
مزدك بامداد نوشته: هرچند زنانی باشند بدجنس و سودجو، نمیتوانم روان خود را برای
کینه

شما ماجرا را بد فهمیده‌اید جناب مزدک، من در اینجا در چند جستار به تفصیل پیرامون موقعیت عموم مردان(۹۵٪ به بالای ایشان، مردان بتا)سخن گفته‌ام و نشان داده‌ام که استراتژی جنسی سنتی که شما از طریق آن زندگی کرده‌اید دیگر ممکن نیست. زنان آنرا نمی‌پسندند و به آن پاداش نمی‌دهند، بالعکس آنرا با طلاق و زندان مهریه و سلب حضانت و ... مجازات می‌کنند. مرد بتا بطور سیستماتیک و سازمان‌یافته و گسترده دور انداخته می‌شود. این تجربه‌ی شخصی من نیست، مشاهدات آماری‌ست. اکنون مردان فرانسوی بطور متوسط شصت و نمی‌دانم چند سال از زندگی خود را مجرد هستند، با آنکه هر کدام دو یا سه بار ازدواج می‌کنند. این سرنوشت بین‌المللی مرد بتاست زیرا زنان از دسترنج ایشان مستقل شده‌اند و ترجیح می‌دهند برای سکس خشک و خالی بروند با «پسر شرور پیش‌بینی ناپذیر» و «گوریل پشمالو» و «مرد غارنشین» و ... تا مرد ملال‌آور پیش‌بینی پذیر بتا. اکنون در این میانه مردان سه راه بیشتر ندارند، یا دو دستی به روشی که دیگر کهنه شده و پاسخ نمی‌دهد بچسبند و نسخه‌ای منسوخ را دائم بازتجربه بکنند، که ۹۰٪ مردان چنان می‌کنند و آمار خودکشی، اعتیاد، جرم و ... که همه ۹۰٪ به بالا متعلق به مردان است برآمده از باختن در همان بازی‌ست که شما بی‌هیچ تلاش اضافه‌ای فقط با «بودن» خشک و خالی در آن برنده شدید، یا بازی بیاموزند و خود را به هر طریق ممکن برای زنان جذاب و جالب بکنند، یا به کلی صحنه‌ی روابط عاطفی و جنسی را ترک بکنند و جای خالی آنرا با انیمه و پورن و پلی‌استیشن پر بکنند(Herbivore men - WiKi). من شخصا بازی را برگزیدم نه به خاطر آنکه قصد «ناراحت کردن» یا «انتقام گرفتن» از زنان را داشتم بلکه چون به تجربه دریافتم روش قبلی نه برای جلب و نه برای نگاه داشتن زنان پاسخ نمی‌دهد.

اکنون شما سر پیری بیرون گود نشسته‌اید و به ما می‌گویید لنگش کن، بدیهی‌ست که منهم «بتا» بودن را می‌پسندم و ترجیح می‌دهم بخاطر کسی که هستم پذیرفته و دوست داشته بشوم! بدیهی‌ست که منهم ترجیح می‌دهم به جای این خانه‌ی سرد و تاریک و غمناک به خانه‌ای شاد و گرم و پربچه بروم. بدیهی‌ست که منهم ترجیح می‌دهم عواطفم را بدون خودسانسوری و قسطی کردن و مشروط کردن و ... به کسی که دوستش دارم ابراز بکنم... اما آنقدر متوهم نیستم که گمان بکنم چنان کارهایی در این جهان پسافمینیستی که مرد بتا در آن تمام ارزش و اهمیت و موضوعیت خود را از دست داده ممکن باشد. به اطراف خود می‌نگرم و حتی یک مرد را نمی‌بینم که پیش از سی ازدواج کرده باشد و اکنون پس از سی همچنان متاهل باشد. حتی یک مرد را نمی‌بینم که دیرتر ازدواج کرده، هنوز مزدوج است و از ازدواج خود راضی‌ست. به چشم خود می‌بینم که چگونه زنان شوهردار در کنار شوهرانشان، که از منهم بسیار سرتر و برتر هستند برای من عشوه می‌ریزند و غمزه می‌آیند و ... اینست که تنهایی و عذاب خود را با مقادیر متنابهی هورمن خوشی برآمده از سکس با دختری زیبا و جوان پر می‌کنم و بدلیل احساس گناه نسبت به مردانی که در این انجمن با جایگاه جنسی/جنسیتی خود از طریق نوشته‌های من آشنا شدند و احتمال می‌دهم تجربیات مشابهی را از سر بگذارنند یا در انتظارشان باشد اقدام به نوشتن پیرامون بازی کردم شاید اعتبار من، باعث اعتبار بازی بشود و راهی برای آرام گرفتن تنهایی و سرخوردگی و اندوهی که هفت میلیون از مردان این سرزمین را به اعتیاد کشانده پیدا بکنند.

زنان همواره میان مردان تبعیض قائل شده‌اند، و همواره تبعیض قائل خواهند شد. تنها یک بتای رمانتیک می‌تواند گمان بکند که زن در صورت رهایی از بندهای اجتماعی و مذهبی و اقتصادی و ... کالای جنسی خود را به برابر میان مردان تقسیم می‌کنند. بهره‌کشی مرد از مرد هم بدلیل فائق آمدن آسان‌تر به همین تبعیض‌های زنان پدید آمده و اگر به هر مردی صد زن زیبای خوش‌اندام می‌دادید هیچکس دیگر از رخت‌خواب بیرون نمی‌رفت چه برسد اقدام به بهره‌کشی و ... پس علت و معلول در تحلیل کمونیستی شما عوضی گرفته شده.

خلاصه‌ی کلام اینکه من بدلیل اقتضائات جامعه توسط خود زنان به بازی رهنمون شدم. اگر به اندازه‌ی کافی هوشمند و خوش‌شانس و ... نبودم در آن بهار ۱۷ سالگی که زنی مرا در هم شکست برادر خیرخواهی نداشتم که هرشب مرا با خود به «خانم‌بازی» نمی‌برد و راهی برای ارتباط درست با زنان به من نمی‌آموخت احتمالا از اینهم که امروز هستم وضع بدتری می‌داشتم(به سرنوشت بتایگان معمولی در جهان امروز مبتلی می‌شدم).

مزدك بامداد نوشته: مزدک، یک βی رومانتیک و از "کاسه لیسان" است و از کچل هایی که
دستش به انگور نمیرسد ولی :فربود[٢٢] همین ست که اگر بخش درست و زندگی دوست همبود[٤] ،
با بخش بیمار، چنگارین و تازنده ی آن ، ستیز ننماید، نه از تاک[٢٣] نشان ماند و نه از تاک‌نشان!

من می‌گویم که مزدک مرد بتای خوش‌شانسی‌ست که بی‌هیچ تلاش خودآگاه و به روی Autopilot ذهنی همسری دلسوز و مهربان و مونث گیرش آمده و تا پایان عمر با او مانده، اینست که آمار درخواست طلاق ۷۶٪ از سوی زنان برایش تنها یک عدد است. ما اینقدر خوش‌شانس نبوده‌ایم که در زمانه‌ای بهتر به دنیا بیاییم، و در این جنگل یا شیر می‌شوید و درنده، یا روباه می‌شوید و فریبنده، یا آهو می‌شوید و خوراک گرگان!
Ouroboros نوشته: اکنون شما سر پیری بیرون گود نشسته‌اید و به ما می‌گویید لنگش کن، بد
درست است، راست میگویید. من هم اینجور که پیداست،
هم از دید همبودین و هم از دید گیتاشناسی در آبخـُستی
دور افتاده ( همان بیرون گود) زندگی میکنم، گرچه چیزهایی
در باره ی کسانی که برای مهریه به زندان رفته اند به گوشم خورده است !

پارسیگر
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19