Ouroboros نوشته: پس دوستان اگر «انتقادی» هم دارند باید آنرا متوجه شرایط اجتماعی بکنند که در آن بازی و بازیکن سود مستقیم و غیرمستقیم بیشتری میبرند و از کسانی که به سیستم مطلوب رفقا متعهد هستند سرنوشت مطلوبتری دارند، شرایطی که بطور سیستماتیک بازیکن تولید میکند.
من همچنان که همه میدانند، کمونیست هستم و بر این پایه پیرو فرامنش کمونیستی هم
میباشم که گوهر آن این است که ،
خوشی یکی نباید از رنج دیگری پدید بیاید. از اینرو،
آن بهره کشی که دسترنج کارگر را می دزد، به همان اندازه درخور ستیز و نکوهش است
که این "مرد آلفایی" که در اینجا از ان سخن در میان است، کسی که به روان زن
یا دختری به انگیزه سکس یا نبرد با فمی نیسم یا کینه جویی از خنجری که از زنان
دیده و ... ، آسیب میرساند و با سخن دوستمان " به معبد میفرستد". در این جا هم
یاخته های تندرست همبود باید با این یاخته های بیمار و تازشگر نبرد کنند تا پیکر
از بیماری برهد و هم اینکه باید با انگیزه های پیدایش بیماری، مانند فزاده روی های
فمینیستی، ناآگاهی های جنسی ( چیزهایی که در دبستان آموخته نمیشوند) نیز ستیزید.
روشن است که اگر بخواهیم خود را به هر انگیزه از این نبرد برکنار بدانیم، این آسیب
سراغ خود ما و خون ما و زادمان ما نیز دیر یازود خواهد امد و چنگار، ما را بسوی
تیرگی مرگ خواهد کشانید. من به زن نیز چون یک هومن نگاه میکنم، مانند خودم،
ولی با ایک آناتومی دیگر. درست است که گاهی که هورمون به مغز فشار میاورد، خوی
دیرین گوریلی در ما زنده میشود و زنجیر های فرامنش و هومنی را در تنش گسستگی
میافکند، ولی آدمی همواره در زیر فشار هورمون زندگی نمیکند، روان او نیاز به زیبایی
های دیگر و گاه فرازنده تر از انچه در شیمی ما خفته اند دارد و این تنها با پشمالودی
آلفایی بدست نمی اید. چه بخواهیم و چه نخواهیم و هرچند آلفا هم باشیم، هر آسیب
روانی که به دیگری اندر میزنیم، یک زخم روانی هم در درون و ویر ما بجای مینهد
که یادمان آن، خوشی زندگی را دیرتر و پاینده تر میکاهد. فزون بر این، چنین میسهم
که در این جستار و در این سخنگاه، شمشیر داموکلس βیی بر فراز تارک کسی که
چنین سخنانی بگوید آویزان است ولی از انجا که پیرم و نیاز به خودآلفایی ندارم،
درست مانند ان کودکی که در باره ی " جامه های نوی امپراتور" آنچه را بی ترس
از خنگ قلمداد شدن، به زبان آورد، میگویم که من زندگی دادگرانه و نیمایی β
را بر میگزینم ، هرچند زنانی باشند بدجنس و سودجو، نمیتوانم روان خود را برای
کینه جویی از سراسرگروه زنان تباه سازم و زندگی آسان و شیرینی را با سازش و
بخشایش سبسکری های برخی زنان ، ( در میان مردان هم به همان اندازه گول و
خنگ یافت میشود) ، بدست میاید ، با یک بازیگری و دروغگویی و استرس همیشگی
جایگزین کنم. از دید من، بسیاری از این گرفتاری ها و ناچاری ها، که از یک سو به
فمینیسم و از سوی دیگر به پیدایش ستیزندگان آنها انجامیده و این کوشش همگانی
برای راهیابی به پول از راه سکس ، تور کردن شوهر پولدار و یا "زدن مخ" برای سکس
رایگان و ...- همچون دزدی های دیگر، با کنار رفتن سامانه ی بهره کشی و بی نیازی زنان
از جیب مردان ، کاسته شده و ریشه ی دروغ و از که بزرگترین دشمن هومنی هستند
سرانجام خشکیده خواهد شد. درست است، شما میگویید باز مزدک زد به بیابان و دشت
کمونیسم، یا اینکه مزدک، یک βی رومانتیک و از "کاسه لیسان" است و از کچل هایی که
دستش به انگور نمیرسد ولی :فربود همین ست که اگر بخش درست و زندگی دوست همبود ،
با بخش بیمار، چنگارین و تازنده ی آن ، ستیز ننماید، نه از تاک نشان ماند و نه از تاکنشان!
•
پارسیگر