دفترچه

نسخه‌ی کامل: دیدگاه سروش در مورد وحی و قرآن
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5
با درود
من تازگی در این تارنما نامنویسی کرده ام ولی پیشتر از آن نوشتار های شما
دوستان را تا جایی خوانده ام. با سروران آنارشی، مهربد، حیران، ... هم از تارنمایی
دیگر اندکی آشنایی دارم. بهر روی از بودن در میان شما خشنودم.
میخواستم دیدگاه شما را نسبت به عبدالکریم سروش دباغ بدانم.
ایشان خوانشی نو و تازه از قرآن دارند و آن اینکه ، قرآن نوشته ی خود محمد است
و وحی بگونه ی "معنایی" بوده نه "صوری و کلامی" . بنابرین با این خوانش
لغزش های قرن بپای محمد نوشته شده و الله تبرئه میشود.
واپسین رویداد ها در اینباره چیست؟ آیا ایشان هم اندیشانی هم دارند یا یکه تاز این میدانند ؟
بدرود باشید
گفتگو با دکتر عبدالکریم سروش درباره قرآن

کلام محمّد


میشل هوبینک
برگردان: آصف نبکنام



محمد آفریننده‌ی قرآن است. این چیزی است که اصلاح‌گر مشهور ایرانی عبدالکریم سروش در کتاب‌اش «بسط تجربه‌ی نبوی» که قرار است ترجمه‌اش سال آینده منتشر شود، می‌گوید. سروش با این دیدگاه از بسیاری از اصلاح‌گران تندروی مسلمان پیش‌تر می‌رود. سروش در مصاحبه‌اش با زم‌زم، چکیده‌ای از این آراء را بیان کرده است.
عبدالکریم سروش رهبر جریان روشنفکری اصلاح‌طلب ایران به شمار می‌آید. او در ابتدا از حامیان آیت‌الله خمینی بود و در اوایل شکل‌گیری جمهوری اسلامی چند منصب رسمی داشت؛ از جمله مشاور آیت‌الله خمینی در اصلاحات فرهنگی و آموزشی به شمار می‌آمد. اما وقتی روشن شد که این پیشوای معنوی، حاکمی مستبد است، سروش با سرخوردگی از این مناصب کناره گرفت.
از اوایل دهه‌ی ۹۰یلادی، او از جمله روشنفکران «جمهوری‌خواه» بوده است که بحث درباره‌ی مفاهیم «دموکراسی اسلامی» را آغاز کردند؛ اما به تدریج از کل نظریه‌ی یک حکومت اسلامی فاصله گرفتند.
مدعای اصلی سروش ساده است: تمام معرفت‌های بشری و استنباط‌های انسانی از دین، تاریخی است و معروض خطا. او با این نظر حکومت دینی ایران را تضعیف می‌کند؛ چون اگر تمام فهم‌های بشری از دین معروض خطا باشد، هیچ کس نمی‌تواند به نام خدا ادعای پیاده کردن شریعت را داشته باشد؛ حتی روحانیون ایرانی.
سروش در «بسط تجربه‌ی نبوی» روشن می‌سازد که نظرش درباره‌ی خطاپذیر بودن معرفت دینی تا حدی درباره‌ی قرآن نیز صادق است. سروش در کنار اندیشمندان دیگری چون نصر حامد ابوزید و محمد ارکون، در شمار گروهی اندک از اصلاح‌گران رادیکالی است که مدافع رهیافتی تاریخی به قرآن هستند.
اما او در کتاب‌اش از بسیاری از همکاران رادیکال‌اش فراتر رفته است. او مدعی است که قرآن نه تنها محصول شرایط تاریخی خاصی است که در بستر آن شکل گرفته است، بلکه برآمده از ذهن حضرت محمّد و تمام محدودیت‌های بشری او نیز هست. سروش می‌گوید این سخن، سخنی بدیع و تازه نیست؛ چون بسیاری از اندیشمندان سده‌های میانه هم قبلاً به آن اشاره کرده‌اند.
[عکس: 361.jpg]
دکتر عبدالکریم سروش
چگونه می‌توان چیزی هم‌چون «وحی» را در جهان مدرن و راززدایی شده‌ی امروز، بامعنا دید؟
وحی «الهام» است. این همان تجربه‌ای است که شاعران و عارفان دارند؛ هر چند پیامبر این را در سطح بالاتری تجربه می‌کنند. در روزگار مدرن، ما وحی را با استفاده از استعاره‌ی شعر می‌فهمیم. چنان‌که یکی از فیلسوفان مسلمان گفته است: وحی بالاترین درجه‌ی شعر است.
شعر ابزاری معرفتی است که کارکردی متفاوت با علم و فلسفه دارد. شاعر احساس می‌کند که منبعی خارجی به او الهام می‌کند؛ و چیزی دریافت کرده است. و شاعری، درست مانند وحی، یک استعداد و قریحه است: شاعر می‌تواند افق‌های تازه‌ای را به روی مردم بگشاید؛ شاعر می‌تواند جهان را از منظری دیگر به آن‌ها بنمایاند.
به نظر شما، قرآن را باید محصول زمان خودش دید. آیا این سخن متضمن این نیز هست که شخص پیامبر نقشی فعال و حتی تعیین‌کننده در تولید این متن داشته است؟
بنا به روایات سنتی، پیامبر تنها وسیله بود؛ او پیامی را که از طریق جبرئیل به او نازل شده بود، منتقل می‌کرد. اما، به نظر من، پیامبر نقشی محوری در تولید قرآن داشته است.
استعاره‌ی شعر به توضیح این نکته کمک می‌کند. پیامبر درست مانند یک شاعر احساس می‌کند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است. اما در واقع - یا حتی بالاتر از آن: در همان حال - شخص پیامبر همه چیز است: آفریننده و تولیدکننده. بحث درباره‌ی این‌که آیا این الهام از درون است یا از بیرون حقیقتاً این‌جا موضوعیتی ندارد، چون در سطح وحی تفاوت و تمایزی میان درون و برون نیست.
این الهام از «نَفس» پیامبر می‌آید و «نفس» هر فردی الهی است. اما پیامبر با سایر اشخاص فرق دارد؛ از آن رو که او از الهی بودن این نفس آگاه شده است. او این وضع بالقوه را به فعلیت رسانده است. «نفس» او با خدا یکی شده است. سخن مرا این‌جا به اشتباه نفهمید: این اتحاد معنوی با خدا به معنای خدا شدن پیامبر نیست. این اتحادی است که محدود به قد و قامت خود پیامبر است. این اتحاد به اندازه‌ی بشریت است؛ نه به اندازه‌ی خدا.
جلال الدین مولوی، شاعر عارف، این تناقض‌نما را با ابیاتی به این مضمون بیان کرده است که: «اتحاد پیامبر با خدا، همچون ریختن بحر در کوزه است.»
اما پیامبر به نحوی دیگر نیز آفریننده‌ی وحی است. آن‌چه او از خدا دریافت می‌کند، مضمون وحی است. اما این مضمون را نمی‌توان به همان شکل به مردم عرضه کرد؛ چون بالاتر از فهم آن‌ها و حتی ورای کلمات است. این وحی بی‌صورت است و وظیفه‌ی شخص پیامبر این است که به این مضمون بی‌صورت، صورتی ببخشد تا آن را در دسترس همگان قرار دهد. پیامبر، باز هم مانند یک شاعر، این الهام را به زبانی که خود می‌داند، و به سبکی که خود به آن اشراف دارد، و با تصاویر و دانشی که خود در اختیار دارد، منتقل می‌کند.
شخصیت او نیز نقش مهم در شکل دادن به این متن ایفا می‌کند. تاریخ زندگی خود او: پدرش، مادرش، کودکی‌اش و حتی احوالات روحی‌اش [در آن نقش دارند.] اگر قرآن را بخوانید، حس می‌کنید که پیامبر گاهی اوقات شاد است و طربناک و بسیار فصیح در حالی که گاهی اوقات پرملال است و در بیان سخنان خویش بسیار عادی و معمولی است. تمام این‌ها اثر خود را در متن قرآن باقی گذاشته‌اند. این، آن جبنه‌ی کاملاً بشری وحی است.
پس قرآن جنبه‌ای انسانی و بشری دارد. این یعنی قرآن خطاپذیر است؟
از دیدگاه سنتی، در وحی خطا راه ندارد. اما امروزه، مفسران بیشتر و بیشتری فکر می‌کنند وحی در مسایل صرفاً دینی مانند صفات خداوند، حیات پس از مرگ و قواعد عبادت خطاپذیر نیست. آن‌ها می‌پذیرند که وحی می‌تواند در مسایلی که به این جهان و جامعه‌ی انسانی مربوط می‌شوند، اشتباه کند. آن‌چه قرآن درباره‌ی وقایع تاریخی، سایر ادیان و سایر موضوعات عملی زمینی می‌گوید، لزوماً نمی‌تواند درست باشد. این مفسران اغلب استدلال می‌کنند که این نوع خطاها در قرآن خدشه‌ای به نبوت پیامبر وارد نمی‌کند؛ چون پیامبر به سطح دانش مردم زمان خویش «فرود آمده است» و «به زبان زمان خویش» با آن‌ها سخن گفته است.
من دیدگاه دیگری دارم. من فکر نمی‌کنم که پیامبر «به زبان زمان خویش» سخن گفته باشد؛ در حالی که خود دانش و معرفت دیگری داشته است. او حقیقاً به آن‌چه می‌گفته، باور داشته است. این زبان خود او و دانش خود او بود و فکر نمی‌کنم دانش او از دانش مردم هم‌عصرش درباره‌ی زمین، کیهان و ژنتیک انسان‌ها بیش‌تر بوده است. این دانشی را که ما امروز در اختیار داریم، نداشته است. و این نکته خدشه‌ای هم به نبوت او وارد نمی‌کند چون او پیامبر بود، نه دانشمند یا مورخ.
شما به فیلسوفان و عارفان سده‌های میانه هم‌چون مولوی اشاره می‌کنید. دیدگاه‌های شما درباره‌ی قرآن تا چه اندازه ریشه در سنت اسلامی دارد؟
بسیاری از دیدگا‌ه‌های من ریشه در اندیشه‌ی سده‌های میانی اسلام دارد. این سخن را که نبوت مقوله‌ای است بسیار عام و نزد اصناف مختلف آدمیان یافت می‌شود، هم در اسلام شیعی و هم نزد عارفان وجود دارد. متکلم بزرگ شیعی، شیخ مفید، امامان شیعه را پیامبر نمی‌داند؛ اما تمام ویژگی‌هایی را که پیامبران دارا هستند، به آن‌ها نسبت می‌دهد. هم‌چنین عارفان نیز عمدتاً متعقدند که تجربه‌ی آن‌ها از جنس تجربه‌های پیامبران است. و باور به این نیز که قرآن یک محصول بشری و بالقوه خطاپذیر است، در عقاید معتزله دال بر مخلوق بودن قرآن به طور تلویحی آمده است.
اندیشمندان سده‌های میانه غالباً این نظرها را به شیوه‌ای روشن و مدون بیان نمی‌کردند و ترجیح می‌دادند آن‌ها را در خلال سخنانی پراکنده یا در لفافه بیان کنند. آن‌ها نمی‌خواستند برای مردمی که توانایی هضم این اندیشه‌ها را نداشتند، ایجاد تشویش و سردرگمی کنند. به عنوان مثال، مولوی جایی می‌گوید که قرآن، آیینه‌های ذهن پیامبر است. آن‌چه در دل سخن مولوی مندرج است این است که شخصیت پیامبر، تغییر احوال او و اوقات خوب و بد او، همه در قرآن منعکس هستند.
پسر مولوی حتی از این هم فراتر می‌رود. او در یکی از کتاب‌هایش می‌گوید که چند همسری به این دلیل در قرآن مجاز دانسته شده است که پیامبران زنان را دوست می‌داشت. و به این دلیل بود که به پیروانش اجازه‌ی اختیار کردن چهار زن را داده بود!
آیا سنت شیعی به شما اجازه می‌دهد که اندیشه‌هایتان را درباره‌ی بشری بودن قرآن مدون کرده و توسعه دهید؟
مشهور است که در اسلام سنی، مکتب عقل‌گرای اعتزالی در برابر اشعریان و عقیده‌ی آن‌ها دال بر جاودانی بودن و غیرمخلوق بودن قرآن شکست سختی خورد. اما در اسلام شیعی، معتزلیان به نحوی ادامه‌ی حیات دادند و زمینی حاصل‌خیز را برای رشد یک سنتی فلسفی غنی فراهم کردند. اعتقاد معتزلیان دال بر مخلوق بودن قرآن در میان متکلمان شیعی، تقریباً اعتقادی است بلامنازع.
امروز می‌بینید که اصلاح‌گران سنی به موضع شیعیان نزدیک‌تر می‌شوند و اعتقاد مخلوق بودن قرآن را می‌پذیرند. اما روحانیون ایران در استفاده از منابع فلسفی سنت شیعی برای گشودن افق‌هایی تازه به روی فهم دینی ما مردد هستند. آن‌ها قدرت‌شان را بر پایه‌ی فهمی محافظه‌کارانه از دین مستحکم کرده‌اند و هراس دارند که مبادا با گشودن باب بحث درباره‌ی مسایلی از قبیل ماهیت نبوت، همه چیزشان از دست برود.
پیامدهای دیدگاه‌های شما برای مسلمانان معاصر و نحوه‌ی استفاده‌ی آن‌ها از قرآن به منزله‌ی یک راهنمای اخلاقی چیست؟
تلقی بشری از قرآن تفاوت نهادن میان جنبه‌های ذاتی و عرضی قرآن را میسر می‌کند. بعضی از جنبه‌های دین به طور تاریخی و فرهنگی شکل گرفته‌اند و امروز دیگر موضوعیت ندارند. همین امر، به عنوان مثال، درباره‌ی مجازات‌های بدنی که در قرآن مقرر شده‌اند، صادق است. اگر پیامبر در یک محیط فرهنگی دیگر زندگی می‌کرد، این مجازات‌ها احتمالاً بخشی از پیام او نمی‌بودند.
وظیفه‌ی مسلمانان امروز این است که پیام گوهری قرآن را به گذشت زمان ترجمه کنند. این کار درست مانند ترجمه‌ی یک ضرب‌المثل از یک زبان به زبان دیگری است. ضرب‌المثل را تحت‌اللفظی ترجمه نمی‌کنید. ضرب‌المثل دیگری پیدا می‌کنید که همان روح و معنا را داشته باشد، همان مضمون را داشته باشد، ولی شاید همان الفاظ را نداشته باشد.
در عربی می‌گویند که فلانی خرما به بصره برده است. اگر قرار باشد این را به انگلیسی ترجمه کنید، می‌گویید فلانی زغال‌سنگ به نیوکاسل برده است. درک تاریخی و بشری از قرآن به ما اجازه‌ی این کار را می‌دهد. اگر بر این باور اصرار کنید که قرآن کلام غیرمخلوق و جاودانی خداست که باید لفظ به لفظ به آن عمل شود، دچار مخمصه‌ای لاینحل می‌شوید.

میشل هوبینک، در بخش عربی رادیو جهانی هلند کار می‌کند. «بسط تجربه‌ی نبوی» اوایل سال ۲۰۰۸ توسط انتشارات بریل در لایدن منتشر خواهد شد.
از زمان به قدرت رسیدن محمود احمدی‌نژاد، کار کردن در ایران روز به روز برای عبدالکریم سروش دشوارتر شده است. به همین دلیل، او دعوت به تدریس در دانشگاهی‌هایی چون هاروارد و پرینستون در آمریکا و ویسنشافت‌کولگ در برلین را پذیرفته است. در سال گذشته‌ی تحصیل، سروش مدرس میهمان در دانشگاه آزاد آمستردام و مؤسسه‌ی مطالعه‌ی اسلام در جهان مدرن (ISIM) در لایدن هلند بوده است.
Rouzbeh نوشته: میخواستم دیدگاه شما را نسبت به عبدالکریم سروش دباغ بدانم.
ایشان خوانشی نو و تازه از قرآن دارند و آن اینکه ، قرآن نوشته ی خود محمد است
و وحی بگونه ی "معنایی" بوده نه "صوری و کلامی" . بنابرین با این خوانش
لغزش های قرن بپای محمد نوشته شده و الله تبرئه میشود.
واپسین رویداد ها در اینباره چیست؟ آیا ایشان هم اندیشانی هم دارند یا یکه تاز این میدانند ؟
بدرود باشید

درود
در اینباره پیشتر بحثی در اینجا درگرفته بود:


Ouroboros نوشته: بله، اما منظورشان این نیست که محمد این مطالب را از خودش درآورده، آنچه من فهمیدم اینست که سروش می‌گوید اینها وحی الهی، از زبان ِ محمد است. گمان می‌کنم اینها با الهام از نظریه‌های بارت پیرامون مرگ مولف و فراتر رفتن از نگارنده است، و اینکه درک حالت و مقصود حقیقی نگارنده نه فقط ناممکن، بلکه دست آخر بی‌اهمیت است. به عبارت ساده، او می‌گوید اینها سخن خداست، چنان‌که محمد، برازنده‌ترین دستگاه مخابره‌ی جهان آن‌ها را دریافته.
.


Ouroboros نوشته: منظورش دست آخر اینست که شاید میان آنچه خدا گفته و آنچه محمد از آن فهمیده،(ولو اینکه او بزرگترین انسان تاریخ بشر بوده باشد یا جایگاهی بی‌نظیر در عرش خدا داشته و ...)، بخاطر انسان بودن، و همینطور ناتوانی ما از درک مقصود راستین مولف، تفاوت‌هایی وجود داشته باشد، و این قرآن به روایت محمد است، و شاید مقصود راستین خدا از «قتلو قتلو» چیز دیگری باشد، و ما هرگز نخواهیم دانست، و ...


من گمان می‌کنم سروش برای توجیه خطاهای قرآنی و احکام حیوانی اسلام سوراخ گریز بسیار هوشمندانه‌ای پیدا کرده. یکه‌تازی را نمی‌دانم اما بی‌شک پیشتاز است.
اما من باور دارم که این اندکی در تضاد با درک اسلامی از مفهوم «معصوم از خطا» بودن محمد است، اگر حامل ِ وحی در میان راه تفسیر انسانی خود بر کلام خدا را ارائه کرده، آیا این در پایان روز «نوعی» خبط نخواهد بود؟ خود سروش برای توضیح این مشکل به تفاوت میان گناه و خطا توسل جسته، چنانکه محمد معصوم از معصیت بوده نه از اشتباه. به هر حال بحث جالبی به نظر می‌رسد.
در مورد سروش جایی خواندم که ایشان گویا در زندگی شخصی، فرق چندانی با مسلمانان سنتی ندارد... . من نظر قطعی ای راجع به این آقا ندارم. یک مشکلی که من با این ها دارم اینه که شفاف نیستند و معلوم نیست چی میخوان و واقعا چی تو ذهنشون میگذره. کلا حال نمیکنم باهاشون. ولی با اونایی که میگن این سروش و امثالهم از سنت گرایان بدتر هستند یا همینها هستند که اسلام را زنده نگه داشته اند چندان همسو نیستم. یعنی سروش رو به سنت گرایان ترجیح میدم.
این سخنان بیشتر بحثهای الاهیات و درون دینی بنظر میرسند.
در اینکه اعمال محمد دلایل طبیعی نداشته بلکه سیگنالهای الهی را دریافت میکرده و فقط پیچ گیرنده فقط تنظیم نبوده نمیشود عینیت و صداقت فکری را دید.من هم ادعا میکنم خامنه‌‌ای دارد سیگنال الهی میگیرد فقط پیچش تنظیم نیست این آقایان هم باید بروند بجای کفر ورزیدن بروند پابوس او همچنان که پابوس خمینی میرفتند.
Russell نوشته: این سخنان بیشتر بحثهای الاهیات و درون دینی بنظر میرسند.
در اینکه اعمال محمد دلایل طبیعی نداشته بلکه سیگنالهای الهی را دریافت میکرده و فقط پیچ گیرنده فقط تنظیم نبوده نمیشود عینیت و صداقت فکری را دید.من هم ادعا میکنم خامنه‌‌ای دارد سیگنال الهی میگیرد فقط پیچش تنظیم نیست این آقایان هم باید بروند بجای کفر ورزیدن بروند پابوس او همچنان که پابوس خمینی میرفتند.

من بعید می‌دانم سروش درپی توجیه «اعمال» محمد باشد، می‌خواهد قرآن را از تغییرناپذیری دربیاورد. اگرنه اعمال محمد که همه را پاک و مطهر تلقی می‌کند!
من از این سروش و گنجی بیشتر از خمینی و خامنه ای و باقی گند و گوزهای دیكتاتور بدم میآید .
تنها با مرگ آنهم تازه ممکن است به حقایق دست پیدا کنیم.
البته اگر با مرگ نابود شویم که هیچ!
اما بقول شاعر: تا شقایق هست زندگی باید کرد...
چه از دید مادیگرایانه و چه از دید دینی/معنوی، ما باید به زندگی و تلاش خویش ادامه دهیم و صبر داشته باشیم.
من نسبت به خدا آنقدرها بدبین نیستم.
میگویم شاید زمانی همهء این سردرگمی ها و رنج ها به پایان میرسد.
برای همهء موجودات.
همانقدر که خدای ادیان اکثرا منزجر کننده است، هستی بدون خدا و هدف و غایتی فراتر از حالات مادی فناپذیر نیز ناامیدکننده و بی ارزش است.
ذهن ما میخواهد فراتر رود؛ ارادهء ما میخواهد فراتر رود. پس بگذار تا برود. حداقل تلاش خودش را بکند. وقتی نمیشود هیچ کار دیگری کرد، حتی تیری در تاریکی مطلق نیز ناعاقلانه نیست.
Russell نوشته: این سخنان بیشتر بحثهای الاهیات و درون دینی بنظر میرسند.
در اینکه اعمال محمد دلایل طبیعی نداشته بلکه سیگنالهای الهی را دریافت میکرده و فقط پیچ گیرنده فقط تنظیم نبوده نمیشود عینیت و صداقت فکری را دید.من هم ادعا میکنم خامنه‌‌ای دارد سیگنال الهی میگیرد فقط پیچش تنظیم نیست این آقایان هم باید بروند بجای کفر ورزیدن بروند پابوس او همچنان که پابوس خمینی میرفتند.

سپاسگزارم از سرور انارشی و دیگر دوستان برای نوشتارشان
من هم تا همینجا در اینباره سال ها پیش خوانده بودم.
گرچه آماج سروش توجیه اشتباه های قرآن است ولی پای محمد بدجور در گل میماند.
او ده ها بار واژه ها ی "یسئلونک" و "قل" را بکار برده است .به این چم که از او چیزی
می پرسیدند و او پرگاه میگفت باید چشم براه وحی بمانیم چون پاسخ ندارم.... گاهی هفته ها این کار بدرازا می انجامید. گذشته از"یسئلونک" و "قل" فهوای سخن او هم چنین مینماید که گویا الله دارد به او دیکته میکند.
همه ی این ها ، اگر گفته های سروش را در نگر بگیریم، نشان از دروغگویی و شارلاتان بازی محمد است که در پی فریب بوده است. سروش میگوید محمد همیشه به
منبع وحی وصل بوده ولی محمد با زرنگی وانمود میکرد که اتصالش به وحی نامعلوم
و دست الله است. بنابرین، پذیرفتن نظریه ی سروش برابر با دروعگویی و شارلاتان
بازی محمد است و بنابرین پافشاری بر ان برابر نابودی اسلام میباشد که خبر خوبی است.
نابودی اسلام بایستی از درون باشد که ان ناباوری به اصالت قرآن و صداقت محمد است.
دیدگاههای سروش باید به عنوان بحثهای درون دینی و در تقابل با بنیادگرایان و برای معتدل کردن مواضع دینداران مطرح بشه اما بیشتر تبدیل شده به سپر دفاعی اسلام و مسلمانان برای پاسخ دادن به ایرادات قرآن و اسلام
سروش اگه می تونست در طیف سنتی اسلامگرا نفوذ کنه و مواضع اونها رو تعدیل کنه, کارش شرافتمندانه بود اما به نظر نمیاد به موفقیتی در این مورد رسیده باشه, مخاطبان و پیروان سروش افرادی هستند که به ضد انسانی بودن قوانین اسلام پی بردند و برای پاسخ به چراهایی که در ذهنشون شکل گرفته به این نظریات پناه آوردند.
البته شاید در این باره نشه زیاد به سروش انتقاد کرد و باید محدودیتهای اطلاع رسانی رو در نظر گرفت، اما عجیبه که او بعد از بیان این دیدگاهها همچنان از تقسیم بندی مردم به کافر و مومن دست برنمیداره و عجیبه که هوادارن او هم از این استدلالها اغلب برای بحث با "کافران" استفاده می کنند نه برای انتقاد به تندروهای مسلمان!
دیدگاههای سروش به درد دفاع از اسلام و ثابت کردن حقانیت اسلام نمی خوره چون اگه این مسایل زمینی که تنها چیزهایی هست که ما در موردش می دونیم و می تونیم اظهارنظر کنیم با درک محدود بشری محمد بیان شده و خطا بودنش ایرادی نداره , پس چطور و با کدوم وسیله میشه اسلام رو محک زد و اون رو تایید کرد و پذیرفت؟!
ظاهرا از نظر سروش همه باید به صورت پیشفرض مسلمان باشند, مسلمان بودن ایرانیها بدیهی هست و تنها در نتیجه اشتباهات و جنایات حکومت اسلامی هست که ممکنه عده ای از اسلام رویگردان و کافر بشند!
صفحات: 1 2 3 4 5