دفترچه

نسخه‌ی کامل: چیستان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25
Alice نوشته: با توجه به چیستان قبلی شما، درست مثل یک پوآرو باید ریزترین داده‌های چیستان
را کنار هم گذاشت تا به برآیندی منطقی برسیم!



اگر هیچ راه در رویی به بیرون نداریم و درها از تو قفل است، و هیچ چهارپایه و صندلی هم نداریم،
با این شعر فقط یک فرض پابرجا می‌ماند، به جای چارپایه می‌شود از یخی بهره برد که در اثر مجاورت
با گرمای تابستان زیر پای وی «آب» می‌شود؟؟!
exact! brava!
مزدك بامداد نوشته: exact! brava!

همین؟ ما چشم براه نگاره‌ی چیستان بودیم تا لذت ببریم! :)
پاسخ راستین را هم جناب [MENTION=449]pulsar[/MENTION] دادند که اگر راهنمائی ایشان نبود
پاسخ آن را نمیافتم.
مزدک

پس نگاره چی شد؟ هیچ داستانی نداشت این چیستان!
homayoun نوشته: مزدک

پس نگاره چی شد؟ هیچ داستانی نداشت این چیستان!

نه جانم. این چیستان بالن و لختی نداشت! :)
Alice نوشته: نه جانم. این چیستان بالن و لختی نداشت!

هیچی نداشت. آخه انگیزه و داستان مهند است.
نه اینکه یکی بیاد 4 تا کاب یخ بزاره زیر پاش خودشو بکشه!
خب چرا کشت! تازه با روش من هم کار میکرد. ریسمان را مینداخت به لوستر
و از ریسمان بالا میرفت . سپس ریسمان را به جایی بالاتر گره میزد!

پارسیگر
homayoun نوشته: هیچی نداشت. آخه انگیزه و داستان مهند[١] است.
باشه بزودی برایتان مینویسم !
مزدک بازهم چیستان بگوئید. E11b ولی مثل اولی هیجان‌انگیز باشد و نگاره و داستان منطقی داشته باشد. E418
Alice نوشته: همین؟ ما چشم براه نگاره‌ی چیستان بودیم تا لذت ببریم! :)
[ATTACH=CONFIG]3433[/ATTACH]
این مرد ورشکسته شده و دار و ندارش را گماشتگان
دادگاه فروگرفته بودند. همچنین نامه ای دریافت کرده
بود که بایستی خانه اش را تا روزی دیگر رها کند.
تنها چیزی که گماشتگان نبرده بودند، بلوک های یخ
در زیرزمینش بود. او آنها را به اتاق آورد و رویشان
رفته و با کراوات خود، خود را دار زد. یخ ها که
دیگر در سردخانه نبودند، آب شدند و بدینگونه ، این
صحنه ی دلخراش ولی پرسش بر انگیز پدید امد !
مزدك بامداد نوشته: با نگرش به انیکه گرچه دو تا از درازکاب ها با ۳ درازکاب دیگر
بساوایی دارند ولی از انجا که چیستان نگفته است که :
"تنها یکی از مکعب ها تنها با سه مکعب دیگر در تماس باشد"
پس این پاسخ برآورنده ی پرسش است.


[ATTACH=CONFIG]3432[/ATTACH]
پارسیگر


well done. :e303:


مزدك بامداد نوشته: [ATTACH=CONFIG]3433[/ATTACH]
این مرد ورشکسته شده و دار و ندارش را گماشتگان
دادگاه فروگرفته بودند. همچنین نامه ای دریافت کرده
بود که بایستی خانه اش را تا روزی دیگر رها کند.
تنها چیزی که گماشتگان نبرده بودند، بلوک های یخ
در زیرزمینش بود. او آنها را به اتاق آورد و رویشان
رفته و با کراوات خود، خود را دار زد. یخ ها که
دیگر در سردخانه نبودند، آب شدند و بدینگونه ، این
صحنه ی دلخراش ولی پرسش بر انگیز پدید امد !

پس تصویرهای دادگاه چی شد؟ کلا از اولش شروع کنید که کارش چی بود و چی شد ورشکسته شد و کار به دادگاه کشید و همه چیزش رو از دست داد... :)
MEHDI نوشته: کلا از اولش شروع کنید که کارش چی بود و چی شد ورشکسته شد
میخواست در سیلیکون ولی کمپانی نرم افزار بزند
ولی هماورد او که سرمایه بیشتری داشت با
بکاری گیری نیرو های ارزان هندی، بازار او را
گرفت و او را به ورشکستگی رسانید. زنش هم
تا دید بی پول شده، او را رها نمود!
:e308:
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25