sonixax نوشته: مشکل نخست که همه هم دارند : زبان . بعد از زبان آشنایی با فرهنگ کشور میزبان و از همه مهم تر قوانین .
خب میلاد بیشتر توضیح بده برامون...اتفاقی چیزی که برات افتاده...
بقیه دوستان ساکن فرنگ چرا هیچی نمیگن؟بابا بگید ما استفاده کنیم..
Anarchy نوشته: خب میلاد بیشتر توضیح بده برامون...اتفاقی چیزی که برات افتاده...
بقیه دوستان ساکن فرنگ چرا هیچی نمیگن؟بابا بگید ما استفاده کنیم..
خوب من چون از بچگی زیاد میومدم اروپا با خانواده اتفاق خاصی برام نیوفتاد مگر همون درگیری های روزهای اول با زبان که همه دارند .
مهربد و امیر گرامی هم افتخار بدن و از تجربیاتشون بگن خوشحال میشیم
من تجربهی چندان موفقی نیستم دوست گرامی، چند سالی فرانسه بودم، در آنجا چندین بار بدلیل تخریب اموال عمومی دستگیر شدم و سرانجام برای سال پنجم ویزای من تمدید نشد. برگشتم ایران و چند سالی اینجا وقت هدر کردم، حالا هم رفتهام ایتالیا برای اتمام تحصیل یا شاید رفتن از آنطرف به جایی بهتر... کلا هر کاری من کردهام و هر تجربهای من داشتهام را شما «نباید» بکنید، از آن جمله: باز کردن حساب روی دموکراتیک بودن سیستمهای غربی، پلیس همه جا به یک اندازه وحشیست.
اگر میروید برای زندگی بهتر میباید بندها را بگسلید. امید بازگشت فقط باعث درد و رنج بیشتر خواهد شد.. فکر مهاجرت با خانواده را حتما فراموش بکنید، من تا بحال یک خانوادهی موفق ایرانی در خارج از کشور ندیدهام، یا از هم پاشیدهاند، یا با نفرت و بیزاری یکدیگر را بدلایل ثانوی تحمل کردهاند.
Ouroboros نوشته: من تجربهی چندان موفقی نیستم دوست گرامی، چند سالی فرانسه بودم، در آنجا چندین بار بدلیل تخریب اموال عمومی دستگیر شدم و سرانجام برای سال پنجم ویزای من تمدید نشد. برگشتم ایران و چند سالی اینجا وقت هدر کردم، حالا هم رفتهام ایتالیا برای اتمام تحصیل یا شاید رفتن از آنطرف به جایی بهتر... کلا هر کاری من کردهام و هر تجربهای من داشتهام را شما «نباید» بکنید، از آن جمله: باز کردن حساب روی دموکراتیک بودن سیستمهای غربی، پلیس همه جا به یک اندازه وحشیست.
اگر میروید برای زندگی بهتر میباید بندها را بگسلید. امید بازگشت فقط باعث درد و رنج بیشتر خواهد شد.. فکر مهاجرت با خانواده را حتما فراموش بکنید، من تا بحال یک خانوادهی موفق ایرانی در خارج از کشور ندیدهام، یا از هم پاشیدهاند، یا با نفرت و بیزاری یکدیگر را بدلایل ثانوی تحمل کردهاند.
امیر جان نکنه اونجا هم رفتی در تظاهرات ضد دولتی شرکت کردی؟ پسر اونجا هم:e405:؟
خب من میخوام جزییات بیشتری بدونم نه صرفا از دریچه اینکه دولت های اونجا هم سرکوبگر هستن...از زندگی روزمره بیشتر میخوام بدونم و تفاوت های احیانا آزاد دهنده...
من در ۱۱ سالگی از ایران خارج شدم و در ۱۳ سالگی وارد کانادا شدم ، فاصله بین ۱۱ سالگی و ۱۳ سالگی اتفاقات زیادی افتاد که فکر نکنم بازگو کردنش تجربهای مفید باشه برای کسی که میخواهد به خارج از ایران بیاید. ولی کلا مشکل اصلی زبان بود که ۲-۳ سال طول کشید کاملا به انگلیسی مسلط بشوم ، مشکل دیگه هم این بود که کارهایی که زمان بچگی فکرش رو هم نمیکردیم بکنیم انجام دادیم ، از دستشویی شستن تا ساعت ۴ صبح رستوران کار کردن ، البته هرچه بود به ایران ترجیح میدادم ، درامد ۱ ماه من به عنوان ظرف شور زمان دبیرستان چیزی حدود ۱۳۰۰-۱۴۰۰ دلار در ماه بود. بعدش ۱ سال رفتم آمریکا اونجا زندگی کنم نشدش برگشتم کانادا. ولی کلا راضی هستم ، الان درسم دانشگاه تموم شده و کار و درامد خوب دارم.
کسری جان اونجا ظرف که بشوری یه پولی میدن بهت که بتونی حداقل یه ماه رو سر کنی...اینجا کارای خیلی سخت رو هم اگه انجام بدی،شاید پولی که میدن کفاف غذای درست و حسابی خوردن رو هم نده!!!
Anarchy نوشته: کسری جان اونجا ظرف که بشوری یه پولی میدن بهت که بتونی حداقل یه ماه رو سر کنی
۱۳۰۰-۱۴۰۰ دلار در ماه برای ۱ نفر پول خوبی هست ، میتونی با یکی یه آپارتمان ۲ خوابه اجاره کنی ۷۰۰-۸۰۰ دلار در ماه اجاره میشه ، نصف نصف میکنید. ماهی ۸۰-۹۰ دلار هم پول کارت اتوبوس ، ۳۰۰ دلار هم غذا. خرج زندگی در میاد ، ولی پولی برای تفریح آنچنانی و کلا جمع کردن نمیمونه!
Anarchy نوشته: امیر جان نکنه اونجا هم رفتی در تظاهرات ضد دولتی شرکت کردی؟ پسر اونجا هم:e405:؟
خب من میخوام جزییات بیشتری بدونم نه صرفا از دریچه اینکه دولت های اونجا هم سرکوبگر هستن...از زندگی روزمره بیشتر میخوام بدونم و تفاوت های احیانا آزاد دهنده...
... جوان و خام بودم گرامی، اگرنه سرم را میچپاندم در کتاب و سرنگونی نظام سلطه را چند سالی عقب میانداختم.
زندگی روزمره خیلی بهتر از ایران است، مردم از فشارهای عجیب و غریبی که در ایران به روی مردم هست راحت و آسوده هستند. مذهب از حوزهی عمومی جامعه تا اندازهی زیادی بیرون انداخته شده و بطور کلی نژادپرستی، خشم و عقدههای فروخوردهی به مراتب کمتری در خیابانها میبینید. در اروپا ممکن است سالی یکی دو بار با آدمی عوضی و نژادپرست روبرو بشوید که رفتاری زننده از خود بروز میدهد، در تهران هر روز دستکم یک آدم عوضی به پست من میخورد که حالم از دست او تا شب خراب بود... راستش نوشتن این در جایی برایم اهمیتی ویژه دارد چراکه ایرانیجماعت با هر نوع پیشینه و انگیزهای، پس از مدتی اندک به شدت دلش هوای وطن میکند، خیلی بدیها را فراموش کرده و فقط خاطرات خوب را، آنهم به نحوی مبالغهآمیز به یاد میآورد. بحران هویت مسئلهای بسیار جدیست، شمار آدمهایی که ناگهان طالب ِ دلشکستهی قلیان و آفتابه و شجریان میشوند اصلا کم نیست و ..
مشکل دیگری که اغلب شماری از فرهیختگان چپگرای ایرانی به آن مبتلا میشوند، نفرتی توصیفنشدنی از جامعهی میزبان است. دیدن اینهمه منابع و آزادیها و امکانات که هیچکس به آنها اعنتایی نمیکند و قدرشان را نمیداند، همواره همراه با سطحی هراسناک از بیزاری نسبت به جامعهی بورژوازیست که برای اعضای آن بود و نبود آزادی بیان برایش اهمیتی کمتر از آبجوی عصرانه در بار سر خیابان دارد.
خلاصه زندگی برای ما تلاشیست مداوم برای بدل نشدن به کلیشههای تکراری.
Ouroboros نوشته: راستش نوشتن این در جایی برایم اهمیتی ویژه دارد چراکه ایرانیجماعت با هر نوع پیشینه و انگیزهای، پس از مدتی اندک به شدت دلش هوای وطن میکند، خیلی بدیها را فراموش کرده و فقط خاطرات خوب را، آنهم به نحوی مبالغهآمیز به یاد میآورد. بحران هویت مسئلهای بسیار جدیست، شمار آدمهایی که ناگهان طالب ِ دلشکستهی قلیان و آفتابه و شجریان میشوند اصلا کم نیست و ..
پرداختن به خاطرات بد نیست و من هم لذن میبرم ازش اما مبالغه آمیز و تصویر زیبا ساختن هست که مشکل داره...ولی همیشه فکر کردم که من مجبور و محکوم نیستم فقط در خاکی که بدون انتخاب خودم درش متولد شدم تا آخر عمر بمونم...