09-29-2012, 08:25 PM
Anarchy نوشته: خب در راستای طرح بیرون کشیدن جستارهای مفید از زیر خاک،امروز این جستار رو انتخاب کردم..دوستان غربت نشین اگر ممکن هست در مورد مسائل و مشکلاتی که ابتدای حضور در خارج از ایران داشتید صبحت کنید...جزییات رو به طور خاص بگید...چقدر تفاوت داشت با ذهنیتتون؟چه چیزهایی بیشتر از همه براتون جالب و دوست داشتنی بود و چه چیزهایی به مذاقتون خوش نیومد؟کلا ما رو در جریان بذارید ببینیم دنیا دست کیه
هیچ دگرسانی آنچنانی نداشت، همان چیزی بود که پیشتر فکر میکردم. راستش روز یکم که از ایران آمدم بیرون تازه احساس کردم برگشتم خانه!
زبان هم جای دیگر گفته بودم چون انگلیسی بود هیچ دشواریای نداشتم. اگر بخواهم از روی آروین (تجربه) بگویم
از دید فرهنگی هم دگرش چندانی با فرهنگ خودمان ندارند - در همسنجی با جاهایی از تهران مانند بام تهران و .. که آزاد است.
بهترین چیز برایم آشکار کردن بیدینی بود. مانند بچهها ذوق کرده بودم زمانیکه برچسب بیدین رویم خورد.
چیز دیگری که زیاد در ایران درباره انیرانیها میگویند خونگرم نبودن آنهاست که سراسر نادرست بود، من گمان میکنم ایرانیها فزونکاوی
(فضولی) و اینها در زندگی دیگران را خونگرمی میدانند اگر نه مردم کمابیش همه جای جهان یک اندازه خونگرم هستند تا آنجاییکه من دیدهام.
شاید ایرانیها بیشتر مهماننواز باشند، ولی خونگرمتر نه!
برخی چیزهای ریز فرهنگی هم در کشورها میدگرند. برای نمونه چراغ قرمز رهگذر و اینها در ایران نبود آن زمان من که رفتم.
برخی قانونهای نانوشته هست (در راستای سخنان ژیژک) که باید اینها را آروینیک بیاموزید. برخی را میشود شکاند،
برخی را اگر نشکنید یک خوردهای شما را نادان نشان میدهد، برخی را هم نباید بشکنید اگرنه بیفرهنگ به شمار میروید.
نمونه دم دست آن، همین چراغهای رهگذر را اگر در روزهای کاری رد شوید، مانند یک قانونشکن
بچشم میایید، ولی اگر روزهای تعطیل شنبه یکشنبه پشتشان بایستید مانند یک آدم ساده بچشم میایید.
از دید پوشش و اینها هم برای یک پسر گمان نمیکنم کوچکترین دگرسانیای داشته باشد، دخترها
در اینجا یک خوردهای روزهای یکم سختاشان است ولی تنها همان چند روز آغازینه، سپس زود خو میگیرند.
چیزهایی که دوست نداشتم؟
راستش نمیدانم، همه چیز بدید من خوبه. روشنه که همه چیز میتواند همیشه بهتر هم شود، ولی به اندازه بسنده هم خوبه.
یکی از کارهای بسیار دوستداشتنی دیگر برای من ولی بوسیدن و make out و اینها در public بود. من از بس با گشت ارشاد
و بازداشت یکسره خودرو و .. در ایران درگیری داشتم که براستی روی این یکی عقدهای شده بودم. از همینرو نخستین دوست
دختری که گرفته بودم اینجور بود که در خیابان و پارک و کافی شاپ و هر جایی که میشد به سر و پای هم میپیچیدیم ... و آزادی کار مزه خوبی داشت
جدای اینها، خوشبختانه اکنون در شهری زندگی میکنم که سرریز از هنر و همچنین شهر بسیار شب زندهداری است. هنر که براستی به زندگی شور
ویژهای میدهد. تنها پیاده راه رفتن در گوشه و کنار شهر مایه شنیدن ساز و آواز و کارهای هنری آن اندازه زیبایی است که روان آدم را برمیانگیزد!
Ouroboros نوشته: باز کردن حساب روی دموکراتیک بودن سیستمهای غربی، پلیس همه جا به یک اندازه وحشیست.
کمابیش تایید میشود. پلیس در بیشتر کشورهای غربی بسیار بسیار بهتر از ایران است، همسنجپذیر نیست!
ولی همچنان میتوان دید که باز نیروی سرکوبگری بیش نیستند و هر از گاهی این سرشتشان را رو میکنند.