دفترچه

نسخه‌ی کامل: بررسی سیستم‌های فرمانگری (آنارشی/دیکتاتوری/دموکراسی/…)
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8
kheradgera نوشته: چرا باید جنگ داخلی را فاکتور گرفت؟ جنایاتی که جمهوریخواهان یا به قول شما آنارشیست ها انجام می دادند روی فرانکوی جنایتکارو سفید کرد و اصولا این افراد به جز چند سال حکومت و این جنگ داخلی سه ساله کارنامه ای ندارند که اینچنین انقلاب موفق می نامیدشان. من چند سال کتابهایی درباره تاریخ معاصر اسپانیا خواندم و تلاش آنها را بیابم و نام آنها را بگویم.
اما سوسیالیست های اسپانیا که میراث داران همان جمهوریخواهان بودند در سالهای پایانی حکومت فرانکو دانش سیاسی و آینده بینی از خود نشان دادند و اسپانیا را به دموکراسی رساندند.

به این خاطر که در شرایط جنگی همه کس دست به جنایت می زند، و اساسا جنگ یعنی جنایت! و واکنش ِ یک جامعه در آن شرایط هرگز نمی تواند محک ِ خوبی باشد. دموکراسی هم کارنامه ای به مراتب تاریک تر در جنایت جنگی دارد(از جنگ جهانی دوم تا همین عراق و افغانستان). مسئله اینست که دولت «دموکراتیک» و «منتخب» سوسیالیستی(که آنارشیستها هم بخشی از آن بودند، نه تمام ِ آن)، توسط کودتای ِ فرانکو مورد تهاجم قرار گرفت، و آنچه پس از آن اتفاق افتاد «جنگ» بود. فرانکو انقلابیون را قتل عام می کرد و انقلابیون طرفداران ِ سلطنت را. کارنامه ی ِ آنها مشارکت دادن هشت میلیون نفر در اداره ی کشور، راه اندازی موفق ِ نظام تولید محدود و حذف بدون ِ سرکوب جایگاه طبقاتی در جامعه بود. این «جنایاتی» هم که از آنها دم می زنید من نمی دانم چه هستند؟
Ouroboros نوشته: به این خاطر که در شرایط جنگی همه کس دست به جنایت می زند، و اساسا جنگ یعنی جنایت! و واکنش ِ یک جامعه در آن شرایط هرگز نمی تواند محک ِ خوبی باشد. دموکراسی هم کارنامه ای به مراتب تاریک تر در جنایت جنگی دارد(از جنگ جهانی دوم تا همین عراق و افغانستان). مسئله اینست که دولت «دموکراتیک» و «منتخب» سوسیالیستی(که آنارشیستها هم بخشی از آن بودند، نه تمام ِ آن)، توسط کودتای ِ فرانکو مورد تهاجم قرار گرفت، و آنچه پس از آن اتفاق افتاد «جنگ» بود. فرانکو انقلابیون را قتل عام می کرد و انقلابیون طرفداران ِ سلطنت را. کارنامه ی ِ آنها مشارکت دادن هشت میلیون نفر در اداره ی کشور، راه اندازی موفق ِ نظام تولید محدود و حذف بدون ِ سرکوب جایگاه طبقاتی در جامعه بود. این «جنایاتی» هم که از آنها دم می زنید من نمی دانم چه هستند؟

اینکه شرایط جنگی همه جنایت میکنن و اینها برای من شخصا قابل قبول نیست. جنگ هم به نوبه خود قواعدی انسانی دارد که تنها به این دلیل که طرف مقابل آنها را رعایت نمی کند نمی توان از رعایت آنها پوشید. مهمترین قاعده اینه که زنان و کودکان در جنگ نقشی ندارند نه اینکه فرانکو زنان را بین سربازانش تقسیم کند و مخالفینش شکم زن باردار را پاره کنند.
شوروی کمونیستی از این ادعاهای مشارکت چند میلیونی زیاد می کرد. کوبا و کره شمالی همین امروز هم این ادعاها را می کنند و مشارکت توده وار عامه غیر متخصص و نا آگاه سر سوزن ارزش ندارد. صد متخصص بهتر از صد میلیون توده کارگر است.
جنایاتی که دم می زنم اینه که پیش از جمهوریت با تفتیش عقاید غیر مسیحیان شناسایی می شدند و مجازات می شدند و به قتل می رسیدند و در دوران جمهوریت حکومتگران کار را برعکس کردند. مسیحیان با تفتیش عقاید شناسایی می شدند و مجازات می شدند. هر دوی اینها تفتیش عقاید است. از این کارها در همه حکومت های کمونیستی شده زیرا کمونیست ها بر خلاف ادعایشان خودشان یک دین تازه آفریده اند.
Ouroboros نوشته: من تصور می کنم آنارشیسم بهترین گزینه ی ِ باقی مانده پیش ِ روی بشر است، چراکه بیشتر میزان ِ آزادی(در تمام ِ جوانب)را برای بیشتر تعداد ِ ممکن به ارمغان می آورد و هیچیک از ایرادات ِ اساسی ِ سیستمهای سیاسی ِ دیگر را با خود ندارد. در تجربه هم ما انقلاب ِ اسپانیا را داریم که از معدود انقلابات ِ سربلند ِ تاریخ بشر است و در طی ِ آن بیش از هشت ملیون نفر بطور مستقیم در اداره ی ِ کشور ایفای ِ نقش کردند(منبع بسیار جالبی برای مطالعه در اینباره به زبان انگلیسی).

تصور جامعه ای بدون گاورمنت(حکومت) برای من دشوار است ،زیرا حتی اگر وحدت رویه برای رسیدن به هدفی مشخص را نیز در نظر نگیریم ،اداره این جامعه چگونه امکان پذیر میباشد،همانطور که در متن هم آمده بود اولین چیزی که به ذهن من نیز رسید بی نظمی و هرج و مرج بود ،حال اگر اندکی بیشتر توضیح دهید لطف کرده اید ،زیرا خواندن تمام متون به زبان انگلیسی تا حدودی برای ما مشکل و وقت گیر است.
doubt نوشته: تصور جامعه ای بدون گاورمنت(حکومت) برای من دشوار است ،زیرا حتی اگر وحدت رویه برای رسیدن به هدفی مشخص را نیز در نظر نگیریم ،اداره این جامعه چگونه امکان پذیر میباشد،همانطور که در متن هم آمده بود اولین چیزی که به ذهن من نیز رسید بی نظمی و هرج و مرج بود ،حال اگر اندکی بیشتر توضیح دهید لطف کرده اید ،زیرا خواندن تمام متون به زبان انگلیسی تا حدودی برای ما مشکل و وقت گیر است.


آنچه در نوشته به کوتاهی به آن اشاره شده است این است که هر دولتی، مهم نیست چه نامی
داشته باشد همیشه و همواره در پی محدود کردن، کنترل کردن و مهار کردن شهروندان خود می‌باشد:
نقل قول:
Stirner expressed it thus: "We two are enemies, the State and I." "Every State is a tyranny, be it the tyranny of a single man or a group." Every State is necessarily what we now call totalitarian: "The State has always one purpose: to limit, control, subordinate the individual and subject him to the general purpose.... Through its censorship, its supervision, and its police the State tries to obstruct all free activity and sees this repression as its duty, because the instinct of self-preservation demands it." "The State does not permit me to use my thoughts to their full value and communicate them to other men . . . unless they are its own.... Otherwise it shuts me up."
تا اینجا من اشکالی در گفته نمی‌بینم و فکر می‌کنم به واقعیت امر اشاره شده است.

در بخش دوم کتاب که In Search of a New Society نامگذاری شده است، در آغاز به این
اشاره شده است که در پایه‌ریزی حکومت‌های کنونی و در پی انقلاب صنعتی (Industrial Revolution)
ما با حکومت‌هایی روبرو شده‌ایم که در حقیقت بدست مردم و یا گروه‌های متمرکز شده مردم
که کمپانی‌ها و شرکت‌های بزرگ باشند و در پی اهداف شخصی و انگیزه‌های مالی ایشان کنترل می‌شود.

در دنباله این ادعا (از سوی Proudhon) آمده است که آنارشیسم به خودی خود پیوندی با بی‌نظمی (disorganization)
نداشته و بلکه، به بیانی خود برای نظم دادن راستین در برابر نظم ساختگی که از دولت مرکزی برگرفته شده باشد، آمده است.

شاید در اینجا ما با بهترین توصیف آنارشیسم روبرو باشیم که می‌گوید:
نقل قول:
Such a society "thinks, speaks, and acts like a man, precisely because it is no longer represented by a man, no longer recognizes personal authorities; because, like every organized living being, like the infinite of Pascal, it has its center everywhere and its circumference nowhere." Anarchy is "organized, living society," "the highest degree of liberty and order to which humanity can aspire."
در اینجا در پاسخ به هرج و مرجی که نام بردید توضیح داده شده است:

نقل قول:
The twentieth-century anarchist Voline developed and clarified this idea:

"A mistaken - or, more often, deliberately inaccurate - interpretation alleges that the libertarian concept means the absence of all organization. This is entirely false: it is not a matter of "organization" or "nonorganization," but of two different principles of organization .... Of course, say the anarchists, society must be organized. However, the new organization . . . must be established freely, socially, and, above all, from below. The principle of organization must not issue from a center created in advance to capture the whole and impose itself upon it but, on the contrary, it must come from all sides to create nodes of coordination, natural centers to serve all these points .... On the other hand, the other kind of "organization," copied from that of the old oppressive and exploitative society, . . . would exaggerate all the blemishes of the old society . . . . It could then only be maintained by means of a new artifice."
به کوتاهی اینکه در آنارشیسم ما با یک همبود (اجتماع) هرج و مرج بی‌نظم روبرو نیستیم،
بلکه با همبودی روبرو هستیم که نظم خود را نه از یک هسته مرکزی (دولت)،
که از کنش و واکنش منظم خود مردم و از پایین و بدون هیچ مرکزیتی بدست می‌آورد.


بخش سوم کتاب نیز به رویداد‌های تاریخی از آنارشیسم در روسیه، ایتالیا و در نهایت اسپانیا می‌پردازد.



گمان می‌کنم این برای داشتن یک پیش‌زمینه نخستینی از آنارشیسم
بسنده کند، از آنجاییکه دانش من درباره آنارشیسم نیز بسیار خرد است،
از امیر گرامی خواهش می‌کنم که اگر برداشت نادرستی کرده‌ام، گوشزد کنند.

من در مورد آنارشیسم این رو پیشنهاد میکنم بخونید برای پیش نیاز بحث به نظر خوب میاد :

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%8...8%B3%D9%85

ولی با توجه به نظام سیاسی جهانی و جمعیت بسیار زیاد انسانها ، تشکیل چنین جامعه و حکومتی غیر ممکن است و نمیتوان یک کشور را به پیش برد چرا که هر کسی ساز خودش را میزند ، به خصوص در مورد ایرانیان که دو نفرشان نمیتوانند با هم کنار بیایند .

این شرایط درست میشه مثل یک قایق در دریا که از هر طرفی به آن نیرویی وارد میشود و برای همین مدام در یک حوضه ی کوچک درجا میزند .
sonixax نوشته: من در مورد آنارشیسم این رو پیشنهاد میکنم بخونید برای پیش نیاز بحث به نظر خوب میاد :

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%8...8%B3%D9%85

ولی با توجه به نظام سیاسی جهانی و جمعیت بسیار زیاد انسانها ، تشکیل چنین جامعه و حکومتی غیر ممکن است و نمیتوان یک کشور را به پیش برد چرا که هر کسی ساز خودش را میزند ، به خصوص در مورد ایرانیان که دو نفرشان نمیتوانند با هم کنار بیایند .

این شرایط درست میشه مثل یک قایق در دریا که از هر طرفی به آن نیرویی وارد میشود و برای همین مدام در یک حوضه ی کوچک درجا میزند .



و شگفتا (یا حضرت الاسپاگتی) که خود ویکی‌پدیا با سیستمی آنارشیسم‌گونه درست شده است!!

یکی از چیزهای بسیار جالب درباره ویکی‌پدیا این است که بنیانگذار آن، پیش از راه‌اندازی
ویکی‌پدیا و برای گرفتم سرمایه لازم با هر کس که ایده راه‌اندازی «یک دانش‌نامه آزاد که هر کس
توانایی ویراش نوشتارهای آن را داشته باشد» را توضیح می‌داده است، او را آدمی رویاپرداز
دانسته و به وجود آمدن چنین دانش‌نامه‌ای را اگر ناشدنی نه، بیهوده و ناکاربردی می‌خواندند.
مهربد نوشته: و شگفتا (یا حضرت الاسپاگتی) که خود ویکی‌پدیا با سیستمی آنارشیسم‌گونه درست شده است!! یکی از چیزهای بسیار جالب درباره ویکی‌پدیا این است که بنیانگذار آن، پیش از راه‌اندازی ویکی‌پدیا و برای گرفتم سرمایه لازم با هر کس که ایده راه‌اندازی «یک دانش‌نامه آزاد که هر کس توانایی ویراش نوشتارهای آن را داشته باشد» را توضیح می‌داده است، او را آدمی رویاپرداز دانسته و به وجود آمدن چنین دانش‌نامه‌ای را اگر ناشدنی نه، بیهوده و ناکاربردی می‌خواندند.

ویکی پدیا یک وبسایت است ، نه یک جامعه - در ویکی پدیا اگر کسی خرابکاری بکند به راحتی و بدون هزینه قابل بازگشت است ولی در یک جامعه چنین خبری نیست .

اصولن مقایسه ی ویکی پدیا با یک جامعه کار درستی نیست ، تازه در همان ویکی پدیا هم یک تیم مدیریتی (حکومت) وجود دارد که کاربران را کنترل میکنند - همچنین یک هسته ی قدرتمند هم برای اتوماسیون قرار دارد که کنترل کاربران را برای تیم مدیریتی راحت تر میکند .

ولی اگر بخواهیم ویکیپدیا را با جامعه قیاس کنیم (قیاس مع الفارق) ، ویکیپدیای فارسی یک نمونه بسیار خوب از شکست چنین سیستمی در مورد فرهنگ ایرانی است .
اگر به یکی از دو اصل بنیادین تقریبا تمامی ِ انواع آنارشیسم، یعنی تلاش و ارجحیت برای اعتلای ِ «فردیت» عنایت بکنید، آشکار می شود که با محور قرار دادن ِ چنین اصلی در یک اندیشه، ارائه ی ِ تعریفی یک خطی و سر راست از آن تا چه حد دشوار، و ارتباط و نحوه ی ِ باور به آن تا چه اندازه شخصی خواهد شد. چنانکه رودولف روکه می گفت «من آنارشیست نیستم از آن جهت که آن را پاسخ نهایی_به دشواری های بشر_می دانم، آنارشیستم از آن جهت که باور دارم چنین چیزی وجود ِ خارجی ندارد». اغلب ما مورد این انتقاد قرار می گیریم که بدلیل گستردگی و عدم ارائه ی ِ چنین تعریفی، در ِ نقدی اساسی و بنیادین به اندیشه های خود را از پیش می بندیم. با در نظر گرفتن ِ این موضوع، ضمن ِ تشکر از دوستان بابت ِ پیش بردن ِ گفتگو، من نکاتی را از دیدگاه ِ خود به این بحث اضافه خواهم کرد.

آنارشیسم دادخواهی ِ فرد در تعارض با جامعه، تاریخ، خانواده و دیگر نهادهای ِ تحمیلی ِ قدرت است. تلاشی قطعا آرمانگرا برای بازگرداندن ِ اصالت از جمع به فرد، یا به نوعی بازگشت به سرچشمه های ِ آغازین و دلایل ِ ابتدایی ِ شکل گیری ِ جامعه. جایی میان راه، فراموش شد که «جامعه» از آغاز برای بقای ِ اصلح ِ فرد اختراع شده بود نه بالعکس. آنارشیسم به ما می آموزد که اساس ِ جرم، بی عدالتی، تقلب و شکاف خوردگی ِ جامعه برآمده از و شکل گرفته در ارتباط با، مفهوم ِ کلی ِ «سرکوب» است، و برای چاره جویی ما را به بازنگری در اصولی اغلب از قبل پذیرفته شده همانند نیاز به کنترل ِ دائم، ترس از عواقب و الزام ِ حقیقی و عینی سرکوب دعوت می کند. این دیدگاه از هرجهت ذات باور است، و به «نیک سرشتی» انسان اعتقاد دارد، طبق این آموزه انسانها موجوداتی ذاتا مایل به زندگی ِ اجتماعی و همکاری با یکدیگر هستند نه دزدها، متجاوزان، قاتلان و راهزنانی که اگر پلیس نباشد مشغول به غارت ِ یکدیگر می شوند. بر این اساس، ما معتقدیم اگر قانونی نباشد، قانونی شکسته نخواهد شد، اگر مالکیت نباشد، دزدی نخواهد شد، و اگر دولت نباشد سرکوبی اتفاق نخواهد افتاد.

آنارشیسم در برابر اخلاقیات ِ انتزاعی و مبتنی بر نفع باوری و سودجویی، اخلاقیات ِ عینی و مبتنی بر رضایتمندی و اعتلای ِ نیک سرشتی انسانی را موعظه می کند. از این جهت در توضیح ِ رفتار کسی که شنا بلد نیست اما برای نجات جان ِ یک کودک در حال غرق شدن به رودخانه می زند دچار کمبود ِ استدلال نمی شود، و بجای تلاش برای برقرار کردن ِ «نظم» جامعه را به برقراری ِ «هماهنگی» دعوت می کند.

بهترین نمودهای ِ عملی آنارشیسم در تاریخ به گواه ِ «بسیاری» از باورمندان به این عقیده «کمون پاریس» و «انقلاب آنارشیستی اسپانیا»ست، که هر دو از جمله آزادترین، پر مشارکت ترین و رنگارنگ ترین جوامع تاریخ بشر بوده اند.

پیرامون ِ «هرج و مرج» و «آشوب طلبی» دیدگاه های ِ بسیار متفاوتی میان آنارشیستها وجود دارد، اغلب این دیدگاه ها خشونت را رد می کنند، و تقریبا تمامی ِ آنها جامعه ی ِ ایده آل خود را عاری از هرگونه خشونتی، در هر بُعد و حالتی تصویر می کنند. خود ِ من شخصا موافق هرگونه خشونت برعلیه دولت، و قانون گریزی بطور عام هستم، مگر آنکه به شخصی انسانی آسیبی مستقیم وارد بکند.

پیرامون ِ تفاوتها میان ِ آنارشیسم و کمونیسم بسیار گفته شده، آنچه من اشاره به آنرا لازم می دانم اینست که برخلاف ِ تصور ِ عموم این تفاوتها محدود به دیدگاه های ِ متفاوت درباره ی ِ نحوه ی ِ کشورداری در دوران ِ «پس از انقلاب»(باور به دولتی وسیع و حاکم بر ابزار تولید در یک جبهه و اعتقاد به عدم لزوم ِ وجود هرگونه دولت در طرف مقابل)نمی شود. کمونیستها دولت را نماینده ی ِ طبقه ی ِ اجتماعی/اقتصادی ِ مشخصی می دانند که منافع ِ آن طبقه را دنبال می کند، آنارشیستها دولت را اندامواره ای مستقل از جامعه می شمارند که تنها منافع ِ خود را در سر دارد(در نقل ِ قول معروفی از کروپوتکین، «حکومت تزار حاضرست در صورت لزوم برای بقا تمام اشراف روسیه را اعدام بکند»). کمونیستها تاریخ را پدیده ای جاری و در بطن رخدادهای اجتماعی می دانند که «به هر حال» در حال شکل گرفتن است، آنارشیستها هرگونه جبر تاریخی را رد می کنند و اصولا انسان را پدیده ای تاریخی، که رخدادی زبانی به حساب می آورند. همچنین آنارشیستها به شدت با ایده ی ِ «دیکتاتوری پرولتاریا» مخالفند، اغلب آنها اتحادیه های مستقل را مستقیم ترین راه برای گذران امور می دانند و بطور کلی با هر ایده ای برای «اداره ی ِ جامعه» مقابله می کنند، آنها به «همزیستی اجتماعی» باور دارند نه «اداره ی ِ آن».

sonixax نوشته: من در مورد آنارشیسم این رو پیشنهاد میکنم بخونید برای پیش نیاز بحث به نظر خوب میاد :

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%...8C%D8%B3%D9%85

این سایت هم هست : http://www.anarchistan.co.cc/spip.php?rubrique4
(برای دوستان ِ اغلب بی خدای ِ این فروم، اثر هیجان انگیز ِ باکونین «خدا و دولت» که در آن مکانیزم ِ سرکوبگر این دو مفهوم تشریح شده اند را پیشنهاد می کنم)

و همینطور پروژه ی ِ آنارکوپدیا : http://per.anarchopedia.org

اگر از شر ِ روزمرگی لحظه ای بیاسایم چه بسی مقالاتی بسیار خوب سراغ دارم برای ترجمه(بخشی از مقالات لینک ِ شما و آنارکوپدیا هم البته کار این خطاکار است).[COLOR="Silver"]

---------- ارسال جدید اضافه شده در 01:37 AM ---------- ارسال قبلی در 01:28 AM ----------

[/COLOR]
kheradgera نوشته: اینکه شرایط جنگی همه جنایت میکنن و اینها برای من شخصا قابل قبول نیست. جنگ هم به نوبه خود قواعدی انسانی دارد که تنها به این دلیل که طرف مقابل آنها را رعایت نمی کند نمی توان از رعایت آنها پوشید. مهمترین قاعده اینه که زنان و کودکان در جنگ نقشی ندارند نه اینکه فرانکو زنان را بین سربازانش تقسیم کند و مخالفینش شکم زن باردار را پاره کنند.
شوروی کمونیستی از این ادعاهای مشارکت چند میلیونی زیاد می کرد. کوبا و کره شمالی همین امروز هم این ادعاها را می کنند و مشارکت توده وار عامه غیر متخصص و نا آگاه سر سوزن ارزش ندارد. صد متخصص بهتر از صد میلیون توده کارگر است.
جنایاتی که دم می زنم اینه که پیش از جمهوریت با تفتیش عقاید غیر مسیحیان شناسایی می شدند و مجازات می شدند و به قتل می رسیدند و در دوران جمهوریت حکومتگران کار را برعکس کردند. مسیحیان با تفتیش عقاید شناسایی می شدند و مجازات می شدند. هر دوی اینها تفتیش عقاید است. از این کارها در همه حکومت های کمونیستی شده زیرا کمونیست ها بر خلاف ادعایشان خودشان یک دین تازه آفریده اند.

نظرات شما البته زمانی در جایگاه ِ انتقادی ارزشمند وارد هستند که تا اندازه ای ریشه در واقعیت هم داشته باشند. «جنگ» هم برای من همانند دیکتاتوری شر ِ مطلق است، و هرچه از آن برمی آید شر است. تفاوتی میان ِ مردان جوان و زنان باردار نمی بینم و مرگ ِ هریک فاجعه است. مطلب ِ مهم اینست که آنچه آنارشیسم بیان می کند هرگز با جنایت و قتل و سرکوب در یک کاسه جمع نخواهد شد(برخلاف ِ آنچه کمونیسم یا لیبرال دموکراسی بیان می کند). توی پرانتز هم بگویم، که آنچه شما از آن به عنوان «تفتیش عقاید» یاد می کنید اینست که تمامی «کشیشهای کاتولیک» طرفدار سلطنت بودند و در جایگاه ماشین تبلیغاتی ِ کودتاگران عمل می کردند، و در شرایط جنگی هیچکس فعالیت ِ رادیوی ِ متحرک و بسیار بانفوذ ِ دشمن را برنخواهد تابید. اما آدمهای ِ عادی به ندرت بخاطر مذهبی بودن محاکمه یا بازخواست شدند، و حتی برخی رهبران ِ بزرگ جنبش که توسط ِ ژنرال ِ روسفید ِ شما فله ای اعدام شدند کاتولیکهایی معتقد و باورمند بودند. توجه بکنید که من از این جریانات هرگز دفاع نمی کنم، بلکه آنها را شاهدی می آورم برای ِ این استدلال که جنگ با خود چیزی بجز ویرانی نمی آورد، و هرکس فارغ از عقیده ای که دارد را به سوی تعصب و جنایت می کشاند(حتی باوری عمیقا انسان پرست همچون آنارشیسم را).

مشارکت همواره مهم است چراکه ما فارغ از بهره ی هوشی و علمی و تخصصی و کاردانی و غیره، به یک اندازه انسان هستیم و برای ایفای نقش در سرنوشت ِ خود حق داریم.
مهربد نوشته: به کوتاهی اینکه در آنارشیسم ما با یک همبود (اجتماع) هرج و مرج بی‌نظم روبرو نیستیم،
بلکه با همبودی روبرو هستیم که نظم خود را نه از یک هسته مرکزی (دولت)،
که از کنش و واکنش منظم خود مردم و از پایین و بدون هیچ مرکزیتی بدست می‌آورد.

ما در حال حاضر در مورد انسان ها صحبت میکنیما!، همین هایی که در کوچه و خیابان میبینیم.
آیا چنین چیزی امکان پذیر است؟،من این را(کنش و واکنش منظم و خود جوش) برای دو نفر (بدون هیچ ضمانت اجرایی برای قانون)نیز نمیتوانم درک کنم چه برسد به سطح کلان.دیگر خیلی خوش بینانه به ذات انسانی توجه شده است.دست کمونیست ها از پشت بسته شد.20
ولی در مجموع اگر به نظر شما چنین چیزی امکان پذیر است لطفا بیشتر توضیح دهید.

Ouroboros نوشته: طبق این آموزه انسانها موجوداتی ذاتا مایل به زندگی ِ اجتماعی و همکاری با یکدیگر هستند نه دزدها، متجاوزان، قاتلان و راهزنانی که اگر پلیس نباشد مشغول به غارت ِ یکدیگر می شوند. بر این اساس، ما معتقدیم اگر قانونی نباشد، قانونی شکسته نخواهد شد، اگر مالکیت نباشد، دزدی نخواهد شد، و اگر دولت نباشد سرکوبی اتفاق نخواهد افتاد.

من به شخصه نه انسان ها را کاملا دزد و قاتل میدانم و نه انسان ها را کاملا متمایل به زندگی اجتماعی و همکاری با یکدیگر، با توجه به شرایط هر دو حالت برای هر انسانی ممکن است رخ دهد که یقینا هم میدهد.
و سوال دیگری که برایم به وجود آید این که آیا چنین امری بدون وجود دیکتاتوری موقتی مانند دیکتاتوری پرولتاریا ی کمونیست ها امکان پذیر است زیرا آن ها نیز مدعی بودند که در مدینه ی فاضله ی خود (کمونیسم)خبری از این دیکتاتوری نیست و این امر به دلیل سابقه ی بورژوازی الزام یافته است.

نقل قول:آنارشیسم در برابر اخلاقیات ِ انتزاعی و مبتنی بر نفع باوری و سودجویی، اخلاقیات ِ عینی و مبتنی بر رضایتمندی و اعتلای ِ نیک سرشتی انسانی را موعظه می کند. از این جهت در توضیح ِ رفتار کسی که شنا بلد نیست اما برای نجات جان ِ یک کودک در حال غرق شدن به رودخانه می زند دچار کمبود ِ استدلال نمی شود، و بجای تلاش برای برقرار کردن ِ «نظم» جامعه را به برقراری ِ «هماهنگی» دعوت می کند.

با این تفسیر پس من از مخالفان آنارشیسم محسوب میشوم چون به اخلاقیات بر مبنای سود مادی اعتقاد دارم و از دیدگاه من به هیچ وجه دچار کمبود استدلال نیز نمیشود ،البته فکر نکنم اخلاقیات عینی لزومه ی آنارشیسم باشد ، اگر هست که...

نقل قول:پیرامون ِ «هرج و مرج» و «آشوب طلبی» دیدگاه های ِ بسیار متفاوتی میان آنارشیستها وجود دارد، اغلب این دیدگاه ها خشونت را رد می کنند، و تقریبا تمامی ِ آنها جامعه ی ِ ایده آل خود را عاری از هرگونه خشونتی، در هر بُعد و حالتی تصویر می کنند.
اگر «تقریبا»تمام آن ها در جامعه ی ایده ال خود خشونت را رد میکنند یعنی عده ی اندکی نیز وجود دارند که در جامعه ی «ایده آل خود» نیز خواهان خشونت هستند!!!چه جالب!39

در مجموع خالی از لطف نبودن آنارشیسم را منکر نمیشوم،همانطور که کمونیسم و سوسیالیسم را خالی از فایده نمیدانم ولی در کاربردی بودن آن شک دارم. مگر این که دوستان زحمت بکشند و اطلاعات بیشتری در اختیار ما بگذارند.
sonixax نوشته: ویکی پدیا یک وبسایت است ، نه یک جامعه - در ویکی پدیا اگر کسی خرابکاری بکند به راحتی و بدون هزینه قابل بازگشت است ولی در یک جامعه چنین خبری نیست .

اصولن مقایسه ی ویکی پدیا با یک جامعه کار درستی نیست ، تازه در همان ویکی پدیا هم یک تیم مدیریتی (حکومت) وجود دارد که کاربران را کنترل میکنند - همچنین یک هسته ی قدرتمند هم برای اتوماسیون قرار دارد که کنترل کاربران را برای تیم مدیریتی راحت تر میکند .

ولی اگر بخواهیم ویکیپدیا را با جامعه قیاس کنیم (قیاس مع الفارق) ، ویکیپدیای فارسی یک نمونه بسیار خوب از شکست چنین سیستمی در مورد فرهنگ ایرانی است .


درود،
خوب این می‌شود یک استدلال دیگر sonixax گرامی، اینکه چیزی «ناشدنی»
است با اینکه پیاده‌سازی آن پیش‌بینی ناپذیر است دو چیز سراسر دگرسانی هستند.

من البته با فلسفه شما که نمی‌خواهید هیچ چیز تازه‌ای را برای ایران خودمان، مگر همان چیزی
که پیشتر در غرب آزمون شده است برگزینید را، آشنایی دارم و آن را دوراندیشی بایا و بسیار خوبی
هم می‌دانم؛ ولی همچنان، فرنود اینکه ایدئولوژی‌های دیگر را به سادگی با یک برچسب «نشدنی و محال» دور بیاندازیم نمی‌شود.


پ.ن. درباره ویکی‌پدیای پارسی، چرا آن را شکست‌خورده می‌دانید؟
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8