دفترچه

نسخه‌ی کامل: گزین‌گویه‌ها
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
Alice نوشته: اینرا مصطفی فرزانه در کتاب آشنایی با صادق هدایت می‌گوید.
فرزانه از شاگردان هدایت بود که با او بسیار حشر و نشر داشت و هدایت پیش از
خودکشی خود از او پولی می‌گیرد تا برای کفن و دفنش محتاج به "رجّاله‌ها" نباشد.
این واپسین یادداشت هدایت در شب خودکشی بوده است:

[ATTACH=CONFIG]3092[/ATTACH]


دیدار به قیامت
ما رفتیم و دل شما را شکستیم. همین. E411

راستش معمولا در اطراف افراد مشهور از این خالبی بندی ها زیاد صورت میگیره تا شخصیت مورد نظر رو بزرگتر کنند.
بعید هم میدونم که ترجمه مورد نظر "چرندی" بیش نبوده باشه،چون شاهکارترین آثار ادبی هم با ترجمه مزخرف تبدیل به زباله میشند،نمونش همین "یاغی" کامو که در یک از ترجمه هاش تبدیل شده بود به یک کتاب بی سروته مزخرف و نامفهوم.

من اضلا نمیخوام هدایت رو بکوبم ولی خب اگر طرفدارانش هدایت رو لایق شهرت بیشتر میدونند باید مطمئن باشند که اگر ترجمه های خوبی ارائه کنند قطعا مخاطبشو پیدا میکنه.

نکته دیگه هم امثال شاو یا سامرست نوشته های "مخاطب پسند تری" دارند و این دلیل شهرتشونه،سبک ادبی نهیلیست ها کلا طرفدارای کمی داره باز به نسبت آبزوردیست ها مثل کامو یا داستایوفسکی(که از کامو چیزه دست تره توی داستان نویسی) به نسبت پرطرفدارترند.
البته ما در مورد تم های نهیلیستی حرف نمیزنیم،بلکه منظور بیشتر کسانی هست که نهیلیسم لخت و عریان رو به نمایش میکشند مگرنه خود آبزوردیست ها به نوعی وامدار نهیلیسم هستند.
undead_knight نوشته: من اضلا نمیخوام هدایت رو بکوبم ولی خب اگر طرفدارانش هدایت رو لایق شهرت بیشتر میدونند باید مطمئن باشند که اگر ترجمه های خوبی ارائه کنند قطعا مخاطبشو پیدا میکنه.

!!؟
آنچه مردم میپسندند و میخوانند واپسین سنجه‌ای است که بشود به آن پشتگرم بود.
Mehrbod نوشته: !!؟
آنچه مردم میپسندند و میخوانند واپسین سنجه‌ای است که بشود به آن پشتگرم بود.
"مخاطبشو"
البته من نمیتونم دیدم تحقیر امیزم رو نسبت به توده ها پنهان کنم ولی خب مردم تشکیل شده از گروه های مختلفی هستند،و به هر حال سلایقه این گروه ها هست که "محبوبیت و شهرت" رو میاره، وقتی داریم در مورد چیزی بحث میکنیم که اینقدر به جمعیت وابسته هست نباید اینها سنجه باشه؟!
undead_knight نوشته: "مخاطبشو"
البته من نمیتونم دیدم تحقیر امیزم رو نسبت به توده ها پنهان کنم ولی خب مردم تشکیل شده از گروه های مختلفی هستند،و به هر حال سلایقه این گروه ها هست که "محبوبیت و شهرت" رو میاره، وقتی داریم در مورد چیزی بحث میکنیم که اینقدر به جمعیت وابسته هست نباید اینها سنجه باشه؟!

همم... آری نکته‌یِ خوبیه, من هم یکجورهایی میپذیرم برخی و شاید بیشتر کتاب‌هایِ پرآوازه‌ای که
خوانده ام خوب بوده‌اند, ولی خب کتاب‌هایِ کمیاب, آنهاییکه کمتر کسی خوانده و میداند بهترین‌ها بوده‌اند.

کاش راهی بود میشد اینها را آسانتر یافت. یکی از انگیزه‌هایِ درونی من برای آموختن زبان همینه که‌ این نوشته‌ها و
نسک‌هایِ کمیاب و گمنام را بیابم. از نسیم طالب هم چند نسک به فرانسوی در فهرست دارم که این‌ها را شوربختانه نمیتوانم بخوانم.
undead_knight نوشته: بعید هم میدونم که ترجمه مورد نظر "چرندی" بیش نبوده باشه

این "چرند" را خودم با پیاز داغ سرخ کردم! آن‌جا فقط می‌گوید ترجمه‌ی بوف کور به دلیل
تحت‌الفظی بودن چندان جالب نبود.
بوف کور ولی اصلا نباید ترجمه بشود، ببینید اولین عبارات کتاب اینگونه آغاز می‌شود:
"در زندگی زخم‌هایی است که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می‌خورد و می‌تراشد."
در عبارت بالا واج‌آرایی در آواهای زننده‌ی /ز/ و /خ/ گلوی آدم را می‌خراشد. اصلا شاید
عده‌ای بگویند به جای کلمه‌ی "زخم" می‌توان گفت "درد"، ولی همین واژه تصویری به
مثابه‌ خون و چرک و کثافت در ذهن متبادر می‌کند و شاعر می‌گوید در زندگی «زخم» دارد و
نه درد. اصلا خیلی سخت است که این اثر را بتوان ترجمه کرد!
خلاصه صادق هدایت را همگی با این اثر سورئال می‌شناسند، به قول یکی از دوستانم
فقط باید تریاک کشید و بوف کور را خواند. هرگاه بوف را خواندی در باره‌اش صحبت می‌کنیم.
(البته من شخصا آثار دیگر هدایت را به بوف کور ترجیح می‌دهم. با این اثر ارتباط خوبی
برقرار نکردم.)
در مورد نهیلیسم هم موافقم، آثاری که سرتاپای‌شان بوی گند مرگ می‌دهد و امید و
آرزو و امیال را از آدمی می‌ستاند بی هیچ شکی در میان توده هواخواه نخواهد داشت.
Alice نوشته: بوف کور ولی اصلا نباید ترجمه بشود، ببینید اولین عبارات کتاب اینگونه آغاز می‌شود:

این دیگر ویژه‌یِ صادق هدایت نیست, هر نوشته‌ای با ترزبان خواه ناخواه
زیبایی سرچشمه اش را از دست میدهد. در راستای فرهشت این جستار,
من هم میدوسم بدانم چگونه این پاره سخن زیبا از نیچه را میشود ترزبانید:

Das Licht der fernsten Sterne kommt am spätesten zu den Menschen; und bevor es nicht angekommen ist, leugnet der Mensch, dass es dort - Sterne giebt.


اینجا هم یک بازی زیبا با سداهای "s" و "e" داریم; بهترین چیزی که من توانستم برسم:

شیدِ دورترینْ ستاره دیرترینْ بر هومنی آید; اود پیشا اینکه رسیده باشد, ورمیسورد هومنی, که آنجا, ستاره‌ای باشد.


پارسیگر
اگر آثار هدایت را نخوانی و از دنیا بروی یعنی خر به دنیا آمده‌ای و گاو از دنیا رفته‌ای! [عکس: 10.gif]

alice

پاتوق شب نشینی - برگ 576
از خاندن یک کتاب دو هدف برآورده می‌شود:

یکی این‌که از آن لذت می‌برید ، دیگر آن‌که می‌توانید درباره‌اش لاف بزنید!

برتراند راسل

[عکس: 145.jpg]
نسبت بین فلسفه و آموختن جهان حقیقی، مانند نسبت بین استمنا و همخابگی است!

[عکس: 146.jpg]
گاهی زندگی كردن، بیشتر از تیر زدن به خود دل و جرات می خاهد!

[color="red"] آلبر کامو

مرگ خوش [/color]

[عکس: 150.jpg]