دفترچه

نسخه‌ی کامل: بررسی حکومت رضا پهلوی به نقل از اسناد
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11
سامان نوشته: خوب ضمانت اجرایی قانون اساسی را هم میبایست در خود قانون اساسی بگذارند. قانون اساسی مشروطه هم قانون ناقص و ضعیفی بوده که یکی پیدا میشود با مشتی قزاق آن را کشک میکند.
من معتقدم ضمانت حفظ و اجرای دموکراسی در یک کشور حالا اگر در قالب قانون اساسی هم باشد به عهده ی مردمان آن کشور است. مردمی که هنوز با قاشق غذا خوردن را نمیدانسته اند چه میفهمند دموکراسی چیست که بخواهند از آن دفاع کنند. روشنفکرش میرزاده ی عشقی بوده که راه رسیدن به آرزوهای خود را استفاده از فحاشی میدانسته!
رضا شاه هم نیامده این مردم با ایده آلهای پیشرفته و سطح فکر خارق العاده را در خیابانها تار و مار کند که شاه شود و مشغول لفت و لیس گردد که!
بیچاره ۱۹ سال وقت داشته با سطح فکری ای که داشته بنظرش رسیده پیشرفت مملکت از راه ساخت و ساز مظاهر تمدن میسر است (که پر بیراه هم نبوده) و الحق و الانصاف در این مدت کوتاه به اندازه ی چندین قرن با توجه به امکاناتی که داشته موفق شده است.
نه عزیز من زمانت اجرایی قانون در دست مجریان هست،اصلا تفکیک قوا به همین خاطره.حالا جایی که مجری نخواد قانون رو اجرا بکنه و زورش هم برسه که کسی بهش اعتراض نکنه وجود قانون بی معناست.چه اینکه رضاشاه اینقدر قوی شده بود که قانون گذاری رو هم عملا کنترل میکرد.
جوک تعریف میکنید دوست عزیز:))پس لابد عمه من بوده که حکومت قاجار رو وادار به مشروطه شدن کرده یا لابد اینها هم از صدقه سر سردار سپه بوده!اینها هم لابد نمیفهمیدند دموکراسی یعنی چی:))
دوست عزیز واقعا خودتون رو به اون راه زدید؟!کسانی که دنبال مشروطه بودند سعی کرده بودند قوانین رو از روی قوانین کشورهای پیشرفته اون زمان بنویسند، در برابر امثال انسان های متحجری مثل شیخ فضل الله مقاومت میکردند و بعد شما اینها رو به توده ها ارجاع میدید؟!سطح پیشرفت درک و آگاهی توده ها نه بعد از رضا خان بلکه بعد از حکومت ملایم تر پسرش دیدیم که جمهوری اسلامی بر سرکار اومد!
اصلا بزارید یک نقل قول از همین جناب شیخ بزار تا متوجه بشید چه کار سخت و دشواری رو مشروطه خواهان انجام دادند اون هم در ایرانی که بارها از زمان فعلی مذهبی تر و ناآگاه تر بوده:

نقل قول:شیخ فضل‌الله نوری به صراحت از امتناع آزادی در متون دینی سخن می‌گوید و معتقد است: «بنای قرآن بر آزاد نبودن قلم و لسان است.» وی از سوئی منکر وجود آزادی در مهم‌ترین متن دینی می‌گردد و از سوی دیگر بر این باور است که اعتقاد به آزادی مطلق حرف اشتباهی است و حتی «این سخن در اسلام کلیتاً کفر است.» نوری در قطعه فوق از آزادی مطلق سخن می‌گوید و آن را نفی می‌کند و برابر با کفر می‌نشاند. گو اینکه می‌توان نتیجه گرفت که وی با آزادی‌های مضاف (بیان، قلم و...) سازگاری دارد و آنان را می‌پذیرد. اما با دقت در سخنان او نمی‌توان چنین نتیجه‌ای گرفت اساساً وی نه تنها با آزادی‌های مضاف مخالف است، بلکه حتی پیشنهاد می‌کند واژه آزادی از بحث‌های موجود حذف شود: «اگر از من می‌شنوید، لفظ آزادی را بردارید که عاقبت این حرف ما را مفتضح خواهد کرد.»

حالا کمی هم از خود مشروطه:

نقل قول:مجلس اول در ۱۸ شعبان ۱۳۲۴ (۱۴ مهر ۱۲۸۵‏/۷ اکتبر ۱۹۰۶) در تهران گشایش یافت. نمایندگان به تدوین قانون اساسی پرداختند و در آخرین روزهای زندگی مظفرالدین شاه این قانون نیز به امضای او رسید.

بر پایه قانون اساسی مجلس وظایف مالی زیر را بر عهده داشت:[۶]

- تهیه بودجه و نظارت بر اجرای بودجه کشوری
- تصویب انتقال یا فروش منابع زیر زمینی و تصویب قرادادهای صنعتی و کشاورزی
- تصویب تغییر مرزهای کشور
- تصویب قراردادها و عهد نامه‌ها با دولتهای خارجی
- تصویب تشکیل کمپانی‌های ملی
- تصویب هر گونه قرار دادهای دولتی
- تصویب اعتبار و وام‌های دولتی
- تصویب ساختن راه‌ها و راه آهن

ذکر تلاش ها و فداکاری ها و سختی هایی که مشروطه طلبان در کودتای محمدعلی شاه متحمل شدند هم واقعا تکررا مکررات هست.
مشروطه خواهان کسانی بودند که امثال ژوزف نوز و مورگان شوستر رو به ایران آوردند و با وجود کارشکنی های بسیار دولت های بیگانه کم مفید نبودند.
یک نقل قول از شوستر که واقعا مستشار دلسوز و لایقی بود:
نقل قول: فرار ایرانیان از پرداخت مالیات، برای آنان بصورت یک عادت درآمده است و مجبورساختنشان به ترک این عادت آسان نخواهد بود و تا مسئله مالیات‌گیری دقیق در ایران حل نشود و در این مورد دقت لازم به عمل نیاید هیچ یک از مشکلات این کشور برطرف نخواهد شد. قدرت دولت‌ها از مالیات رونق می‌گیرد همانطور که در بررسی تاریخ ملل، اضمحلال زمامداری‌ها نیز با مالیات مرتبط بوده.
لیست مشروطه خواهان هم اینجا هست،واقعا افکار مترقی اینها چقدر قابل مقایسه با رضاشاه هست؟!
جنبش مشروطه ایران - ویکی‌پدیا

کتاب خوندن پیشکش،این ویکی پدیا که همیشه در دسترسه;)
Russell نوشته: مشکل ادعای شماست که برای داشتن مجلس و روند رو به رشد دموکراسی "همه‌یِ" مردم باید سواد داشته باشند و در زمان واشنتگن مردم آمریکا خیلی سواد داشته‌اند.همانطور که نشان دادیم در ایران آن زمان "بقدر کافی" انسان تحصیل کرده بود که روند دموکراتیک را ادامه دهند و اگر رضا شاه دموکرات سرشان را زیر آب نمیکرد و تمام قدرت را قبضه نمیکرد، عرضه داشتند برای خودشان دانشگاه درست کنند و نیازی به رضا شاه بیسواد برای تاسیس آن نبود.مدعی شما هستید، با این بازی‌ها نمیشود بار ادعایِ؛ اگر رضا شاه نبود ما امروز نمیدانستیم دموکراسی چیست، را بدوش ما بیاندازیم.و البته این ادعایِ خارق العاده شما با همان روندی که مشروطه پیش گرفته بود و در کل با کل تاریخ دموکراسی در ستیز است.مشکل اینست که شما میخواهید اعمال کسی که همان نهال دموکراسی را زیر چکمه خود نابود کرد را در راستای دموکراسی نشان دهید.
بار اولی نیست که شما سعی دارید چیزی را که من مدعی نشده ام، ادعای من جلوه دهید و این روش مناسبی برای بحث نیست. حداقلی از هوش را برای مخاطب خود قائل شوید که متوجه شود مدعی چه چیزی بوده یا نبوده است.

برای داشتن دموکراسی همه ی مردم یک کشور باید با سواد باشند: ادعای من نبوده و ادعای درستی هم نیست.
رابطه ی مثبت درصد با سواد بودن و پیشرفت دموکراسی در یک کشور: ادعای من است و در این راستا سعی در با سواد کردن مردم یک کشور از چیزی نزدیک به صفر آگاهانه یا ناآگاهانه خدمت به دموکراسی هم هست.

شما مدعی هستید که تعداد با سوادان ایران در آن زمان کافی بوده برای بوجود آوردن دموکراسی حال آنکه به زعم خودتان با آمدن رضاشاه، دموکراسی ایران! از بین رفته است. چرا این تعدادکافی قادر به محافظت از دستاوردهایشان نبوده اند؟

مردم آمریکا خیلی باسواد بوده اند در زمان جرج واشنگتن: ادعای من نبوده و اصولا از مقدار سواد تک تک آمریکاییها در آن زمان بی اطلاعم!
ادعای من: در زمان واشنگتن زمینه ی لازم برای آگاهی از فلسفه برای ایشان وجود داشته و این میسر نمیشده بجز اینکه ایشان در این زمینه تعلیم کافی دیده باشد و منابع لازم برای مطالعه در این زمینه را داشته باشد تا بتواند مبانی فکری خود در این زمینه را ساخته و بعدا در تهیه ی قانون اساسی این عقاید را دخالت دهد. رضاشاه در چنین بسترمناسبی رشد نکرده و اصولا شرایط در ایران برای پرورش افراد در چنین بستری وجود نداشته.

ادعای شما چیزی است که اتفاق نیفتاده و ادعای من چیزی است که رخ داده. مسلما بار اثبات بر دوش ادعایی است که اتفاق نیفتاده و تنها در ذهن شما ممکن است درست باشد.
دوستان من حقیقتا از این سخنان که مردمِ پیش از رضاشاه یک عده کر و کور و شپشو بودند که رضاشاه آنها را نجات داد واقعا تاسف می‌خورم به حالِ گوینده‌اش. اکثریت در همه جای جهان بی شک و تردید، احمق هستند، در آمریکا و انگلیس و سوئیس هم همین قاعده برقرار است. من نمی‌دانم این مشرطه‌خواهان و امثالِ آخوندزاده و تقی‌زاده و کسروی و کسانی چون ستارخان از مریخ آمده بودند یا چه؟ همان مشروطه‌ای که به امتاع و اکراه، در قانونِ اساسی اصلِ تاییدِ قانون توسطِ پنج مجتهد را به شکلِ تشریفاتی گنجانده بود(چنانکه هرگز هم به کار نیامد)، همین اصل را هم بعدا از از قانون حذف کرد. بدونِ اینکه نیاز باشد مثلِ رضا قلدر بحران و فاجعه‌ای چون مسجد گوهرشاد بیافریند و هزار نفر را بکشد.

فراموش نکنید که ایرانِ پیش از رضاخان در جنگِ جهانی اول چه بر سرش آمده بود و میلیونها نفر در اثر قحطی و بی‌غذایی کشته شدند و این عملا یک نسل‌کشیِ تمام‌عیار بود که هنوز هم دولتِ انگلیس با اینکه پبیش از پنجاه سال از آن گذشته، هنوز هم اسنادش را از حالتِ محرمانه خارج نکرده است. من موکدا پیشنهاد می‌کنم آن مقاله‌ای که از رامین کامران آورده‌ام را بخوانید، تقریبا حیاتی است.
undead_knight نوشته: نه عزیز من زمانت اجرایی قانون در دست مجریان هست،اصلا تفکیک قوا به همین خاطره.حالا جایی که مجری نخواد قانون رو اجرا بکنه و زورش هم برسه که کسی بهش اعتراض نکنه وجود قانون بی معناست.چه اینکه رضاشاه اینقدر قوی شده بود که قانون گذاری رو هم عملا کنترل میکرد.
ای آقا،
من که کلا کتاب نخوندم ویکیپدیا هم سخته خوندنش. حوصله ام نمیگیره! جوک گفتن رو بیشتر میپسندم!
شما چرا یه چنین اظهار نظرهایی میکنین؟
خوبه مطالعه با فکر کردن هم همراه باشه.
رضا شاه با یه دسته ی کوچیک قزاق وارد تهران شد و کودتا کرد و سید ضیا اومد سرکار! چنین دموکراسی ای که حریف ۱۵۰ قزاق نتونه بشه همون بهتر که برچیده شد.
سامان نوشته: بار اولی نیست که شما سعی دارید چیزی را که من مدعی نشده ام، ادعای من جلوه دهید و این روش مناسبی برای بحث نیست. حداقلی از هوش را برای مخاطب خود قائل شوید که متوجه شود مدعی چه چیزی بوده یا نبوده است.برای داشتن دموکراسی همه ی مردم یک کشور باید با سواد باشند: ادعای من نبوده و ادعای درستی هم نیست.رابطه ی مثبت درصد با سواد بودن و پیشرفت دموکراسی در یک کشور: ادعای من است و در این راستا سعی در با سواد کردن مردم یک کشور از چیزی نزدیک به صفر آگاهانه یا ناآگاهانه خدمت به دموکراسی هم هست.شما مدعی هستید که تعداد با سوادان ایران در آن زمان کافی بوده برای بوجود آوردن دموکراسی حال آنکه به زعم خودتان با آمدن رضاشاه، دموکراسی ایران! از بین رفته است. چرا این تعدادکافی قادر به محافظت از دستاوردهایشان نبوده اند؟مردم آمریکا خیلی باسواد بوده اند در زمان جرج واشنگتن: ادعای من نبوده و اصولا از مقدار سواد تک تک آمریکاییها در آن زمان بی اطلاعم!ادعای من: در زمان واشنگتن زمینه ی لازم برای آگاهی از فلسفه برای ایشان وجود داشته و این میسر نمیشده بجز اینکه ایشان در این زمینه تعلیم کافی دیده باشد و منابع لازم برای مطالعه در این زمینه را داشته باشد تا بتواند مبانی فکری خود در این زمینه را ساخته و بعدا در تهیه ی قانون اساسی این عقاید را دخالت دهد. رضاشاه در چنین بسترمناسبی رشد نکرده و اصولا شرایط در ایران برای پرورش افراد در چنین بستری وجود نداشته.ادعای شما چیزی است که اتفاق نیفتاده و ادعای من چیزی است که رخ داده. مسلما بار اثبات بر دوش ادعایی است که اتفاق نیفتاده و تنها در ذهن شما ممکن است درست باشد.
1-تمام آنچه من به شما نسبت داده‌ام یا سخنان مستقیم خود شما بوده یا نتیجه منطقی و بلاواسطه‌یِ آنها.
2- شما بطور مشخص مدعی شده‌اید که باسوادی همه یا بخش بزرگی از آنها لازمه‌ و پیش شرط تلاش برای گسترش دموکراسی‌ست، اینکه سواد و دموکراسی با هم همبستگی دارند (ادعایی که مدعی هستید تنها ادعای شماست) هیچ چیز بما نمیگوید مگر اینکه این ادعا از همبستگی به علیت و لزوم تغییر پیدا کند.
3-کجا مردم عادی آمریکا در قرن 18 و 19 سواد و اینچیزهایی که مدعی هستید لازمه دموکراسی‌ست را داشتند، شوخی میکنید؟
4-هر دوی ادعای من و شما شامل ادعا درباره‌یِ شرایط دموکراسی‌ست و اگر این نشده بود چه میشد و اصولا بدون ادعا درباره‌یِ علیت که بحث نمیشود کرد، فرق اینجاست که ما قصد و عمل رضا شاه را در کمر بستن به نابودی دموکراسی مستند در اختیار داریم ولی شما مدعی هستید که اینکه رضاشاه آزادیخواهان را خفه میکرده منظورش چیز دیگری بوده و مقصود اصلیش را باید در تاسیس مدرسه و کشیدن خط راه آهن دید.البته یک حالت دیگر هم این است که ادعا کنید حکایت رضا شاه و دموکراسی حکایت سبب خیر شدن عدوست که در آن صورت داستان جالبتر میشود !!
Dariush نوشته: دوستان من حقیقتا از این سخنان که مردمِ پیش از رضاشاه یک عده کر و کور و شپشو بودند که رضاشاه آنها را نجات داد واقعا تاسف می‌خورم به حالِ گوینده‌اش. اکثریت در همه جای جهان بی شک و تردید، احمق هستند، در آمریکا و انگلیس و سوئیس هم همین قاعده برقرار است. من نمی‌دانم این مشرطه‌خواهان و امثالِ آخوندزاده و تقی‌زاده و کسروی و کسانی چون ستارخان از مریخ آمده بودند یا چه؟ همان مشروطه‌ای که به امتاع و اکراه، در قانونِ اساسی اصلِ تاییدِ قانون توسطِ پنج مجتهد را به شکلِ تشریفاتی گنجانده بود(چنانکه هرگز هم به کار نیامد)، همین اصل را هم بعدا از از قانون حذف کرد. بدونِ اینکه نیاز باشد مثلِ رضا قلدر بحران و فاجعه‌ای چون مسجد گوهرشاد بیافریند و هزار نفر را بکشد.

فراموش نکنید که ایرانِ پیش از رضاخان در جنگِ جهانی اول چه بر سرش آمده بود و میلیونها نفر در اثر قحطی و بی‌غذایی کشته شدند و این عملا یک نسل‌کشیِ تمام‌عیار بود که هنوز هم دولتِ انگلیس با اینکه پبیش از پنجاه سال از آن گذشته، هنوز هم اسنادش را از حالتِ محرمانه خارج نکرده است. من موکدا پیشنهاد می‌کنم آن مقاله‌ای که از رامین کامران آورده‌ام را بخوانید، تقریبا حیاتی است.
عجب!
شما که دیشب از میرزاده عشقی شاهد میاوردین کل مردم این مملکت خر بودن، الان شدین طرفدار فرهیختگی ایرانیهای اون زمان؟
واقعا که عجب!
سامان نوشته: عجب!
شما که دیشب از میرزاده عشقی شاهد میاوردین کل مردم این مملکت خر بودن، الان شدین طرفدار فرهیختگی ایرانیهای اون زمان؟
واقعا که عجب!
خب هرچند شعر با بزرگ نمایی و اغراق همراهه ولی باز هم حرف داریوش عزیز فرقی نکردا:
Dariush نوشته: دوستان من حقیقتا از این سخنان که مردمِ پیش از رضاشاه یک عده کر و کور و شپشو بودند که رضاشاه آنها را نجات داد واقعا تاسف می‌خورم به حالِ گوینده‌اش. اکثریت در همه جای جهان بی شک و تردید، احمق هستند، در آمریکا و انگلیس و سوئیس هم همین قاعده برقرار است. من نمی‌دانم این مشرطه‌خواهان و امثالِ آخوندزاده و تقی‌زاده و کسروی و کسانی چون ستارخان از مریخ آمده بودند یا چه؟ همان مشروطه‌ای که به امتاع و اکراه، در قانونِ اساسی اصلِ تاییدِ قانون توسطِ پنج مجتهد را به شکلِ تشریفاتی گنجانده بود(چنانکه هرگز هم به کار نیامد)، همین اصل را هم بعدا از از قانون حذف کرد. بدونِ اینکه نیاز باشد مثلِ رضا قلدر بحران و فاجعه‌ای چون مسجد گوهرشاد بیافریند و هزار نفر را بکشد.
Russell نوشته: 1-تمام آنچه من به شما نسبت داده‌ام یا سخنان مستقیم خود شما بوده یا نتیجه منطقی و بلاواسطه‌یِ آنها.
2- شما بطور مشخص مدعی شده‌اید که باسوادی همه یا بخش بزرگی از آنها لازمه‌ و پیش شرط تلاش برای گسترش دموکراسی‌ست، اینکه سواد و دموکراسی با هم همبستگی دارند (ادعایی که مدعی هستید تنها ادعای شماست) هیچ چیز بما نمیگوید مگر اینکه این ادعا از همبستگی به علیت و لزوم تغییر پیدا کند.
3-کجا مردم عادی آمریکا در قرن 18 و 19 سواد و اینچیزهایی که مدعی هستید لازمه دموکراسی‌ست را داشتند، شوخی میکنید؟
4-هر دوی ادعای من و شما شامل ادعا درباره‌یِ شرایط دموکراسی‌ست و اگر این نشده بود چه میشد و اصولا بدون ادعا درباره‌یِ علیت که بحث نمیشود کرد، فرق اینجاست که ما قصد و عمل رضا شاه را در کمر بستن به نابودی دموکراسی مستند در اختیار داریم ولی شما مدعی هستید که اینکه رضاشاه آزادیخواهان را خفه میکرده منظورش چیز دیگری بوده و مقصود اصلیش را باید در تاسیس مدرسه و کشیدن خط راه آهن دید.البته یک حالت دیگر هم این است که ادعا کنید حکایت رضا شاه و دموکراسی حکایت سبب خیر شدن عدوست که در آن صورت داستان جالبتر میشود !!
۱- در بحث مربوط به تکامل تصور من این بود که من بد مینویسم که موجب سوء برداشت شما میشود.ولی در این بحث متوجه شده ام که علت چیز دیگری است. نتیجه ی منطقی ای که از سخنان من میگیرید ایراد دارد.

۲- مجددا بر تحمیل مدعای خود بعنوان ادعای من تاکید میکنید. همه یا بخش بزرگی را از کجا آورده اید؟ کشوری که ۱۰ درصد با سواددارد مستعد تر از کشوری است که صفر درصد باسواد دارد در جذب دموکراسی. مثال نقض هم در این مورد کارایی ندارد.
چطور همبستگی دوچیز هیچ چیز به ما نمیگوید؟ علم آمار راتعطیل کنیم تا رضا شاه بد شود؟ اصولا همبستگی بین دوچیز وقتی مورد نظر قرار میگیرد که از نظر منطقی انتظار میرود بر روی هم اثر گذار باشند. فرمایشتان این است که توانایی آگاه شدن (سواد - امکان مطالعه) هیچ رابطه ی منطقی با فهم مزایای دموکراسی در اداره ی کشور و انتخاب دموکراسی بعنوان راه سعادت فرد ندارد؟

۳- مجددا طرح ادعای خود به عنوان ادعای من! آقا من صراحتا اعلام کردم از میزان سواد آمریکاییهای اون موقع بی اطلاعم! آقا من اصلا نگفتم جرج واشنگتن چون مردم آمریکا خیلی باسواد بودن فرد فهمیده ای بوده! اینها رو از کجا در آوردین؟ آقا من حرفم این بوده که زمینه ی فرهنگی لازم برای واشنگتن وجود داشته که شعور خودش رو انقدر بالا ببره که در نوشتن قانون اساسی بندهای مترقیانه رو توش بگنجونن واین زمینه برای رضا شاه وجود نداشته. ناراحتین؟ خیلی خوب. جرج واشنگتن تو جامعه ی وحشی و بیسواد آمریکای اون موقع نظریات ارسطو و افلاطون و ... رو به یونانی از طریق وحی دریافت داشته و با اینکه خودش آدم بیسواد و جاهلی بوده، این وحی ها رو همینطوری گذاشته تو قانون اساسیشون!

۴- عجیبه ها! شماها به رهبری استاد داریوش میگین رضا شاه دموکراسی ایران رو نابود کرد. ما میگیم تا حدی درسته ولی این کارهای بزرگ رو هم برای ایران انجام داد و اینکه شما و استاد داریوش الان میاین به زبان فارسی مینویسین و از قاشق و چنگال برای غذا خوردن استفاده میکنین و فرصت مطالعه ی آثار متفکرین غرب به فارسی رو پیدا کردین که حالا مدعی دموکراسی و از بین رفتن اون توسط رضاشاه بشین و میلیونها کار دیگه، همه حاصل روند حرکت مملکت ما با وجود دیکتاتوری رضاشاه هستند. شماها میفرمایین که نه اگه رضاشاه نیومده بود الان ملاها نبودن و هزارتا چیز خوب دیگه بجای این نکبت تو مملکت ما بود و ...
خوب شماها دارین مدعی اتفاق نیفتاده میشین دیگه. من کی گفتم رضاشاه نیومده بود الان چه اتفاقی افتاده بود؟
undead_knight نوشته: خب هرچند شعر با بزرگ نمایی و اغراق همراهه ولی باز هم حرف داریوش عزیز فرقی نکردا:
آهان، پس خر اغراق احمق و همه اغراق اکثریته اینجا!
دوستم، کوروش هخامنشی هم زمانی در ایران بوده و مایه ی افتخار تاریخی ما، ولی این هم دلیل بر فرهیختگی مردم ایران (یا حداقل حداقل قابل توجهی از آنها)، در زمان به قدرت رسیدن رضاشاه نمیشود. قسمت قابل توجهی از سران مشروطه را هم همان محمدعلی شاهی که متمم قانون اساسی مشروطه را امضا کرده بود به قتل رساند! نه رضا شاه!
سامان نوشته: آهان، پس خر اغراق احمق و همه اغراق اکثریته اینجا!
دوستم، کوروش هخامنشی هم زمانی در ایران بوده و مایه ی افتخار تاریخی ما، ولی این هم دلیل بر فرهیختگی مردم ایران (یا حداقل حداقل قابل توجهی از آنها)، در زمان به قدرت رسیدن رضاشاه نمیشود. قسمت قابل توجهی از سران مشروطه را هم همان محمدعلی شاهی که متمم قانون اساسی مشروطه را امضا کرده بود به قتل رساند! نه رضا شاه!
عزیز من حالا که ما سندهای دموکرات تر بودن کشور قبل از رضاشاه رو نشون دادیم دنبال شمردن کشته ها و زندانی ها میگردید!؟:))
اصلا اگر محمدعلی شاه همه سران رو هم کشته بود حداقلش این بود که دوره حکومتش کوتاه بود، نابود کردن ریشه های دموکراسی بارها بدتر از کشتار اشخاصه که در اثرش انسان بیشتری هم در نهایت زیان میبینند یا کشته میشند.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11