Russell نوشته: نکند رضاخان آمد فروغی را "آدم" کرد !!
راسل جان، قرار نشد به این زودی ما را از جنبههای سرگرم کننده و طنزِ بحث محروم کنید. این تاپیک ظرفیتِ خیلی بالایی دارد، اجازه دهید بیشتر از اینها فیض ببریم از منطق و دانشِ تاریخی دوستان...
حالا مثلا رضا لات، فروغی را به خدمت گرفته، این هم یکی از بزرگیها و خدماتِ او بوده، همانطور که مثلا اعراب به ایران حمله کردند و در مملکتداری زاییدند و ناچار شدند از نخبگانِ ایرانی استفاده کنند یا مغولها؛ بالاخره باید به شکلی از بیضهی همایونی حمایت کرد دیگر... حالا البته همین نخبگان را رضاشاه تنها آنزمان که بدانها برای تثبیتِ قدرتِ خود در کنارِ خود داشت و آنزمان که خیالش راحت تمامِ آنها را یا در زندان و تبعید کرده بود یا ترد شده بودند، اهمیتی ندارد. شما تنها کارهایی که محمد علی فروغی کرد را در
ویکیپدیا بخوانید، ببینید همین یک نفر چقدر کار کرد و امروز همهی آنها وقیحانه به نامِ رضاشاه تمام میشود. بقیه را، از جمله داور و کسروی و تقیزاده و دیگران را فاکتور میگیریم و البته ببخشید، حواسم نبود که فروغی را، که به اندازهی هفت نسل پیش و پس از رضاخان، سواد و دانش و فرهنگ داشت، رضا میرپنج آدم کرده بود و بعد که او را خانهنشین کرده بود چنانکه میخواست تمامِ عمرِ ماندهی خود را به کارهای فرهنگی بپردازد( که تصحیحاتِ او بر دیوانِ اشعارِ شاعران، از آثارِ همین دوره است) خودش یک «خدمت» ِ دیگر از رضاقلدر است وگرنه فروغی چگونه میتوانست آن کارهای فرهنگی بکند؟ :-)))
ما پیش از رضاخان مشروطه داشتیم اصلا؟ نه نه نه، مجلس داشتیم؟ مجلس چیست؟ قانونِ اساسی داشتیم؟ خوردنیست؟ حالا هیچکدام از اینها را به فرض نداشتیم ، پس چه خوب است یک قلدرِ چماق به دستِ جادهکش و البته فحاش داشته باشیم، اسطوره از این بهتر میخواهید؟ نه نه، اشتباه نکنید، هانیبال قهرمان نیست، او فقط جنایت کرد، جاده نکشید، اگر جاده هم میکشید، آنوقت حتما میشد یک کاری برایش کرد و او را مثلِ رضا جان اسطوره دانست.
مردمِ ایران را چه به آزادی؟ غلط کرده هرکس که گفته آزادی و دموکراسی حقِ اساسیِ همه کس است و آنکس که آنرا از مردم سلب کرده باید در مقامِ محکوم قرار گیرد، نه آنکس که آنرا از کف داده و نمیتواند آن را پسبگیرد. اشتباه نکنید، این سرزنشِ قربانی نیست، تنها یک واقعگرایی است، شما همین الان که بروید آمریکا یا اروپا با توپ و تانک و چماق و اسلحه مردم را منکوب کنید و به ضربِ دگنک، یک دیکتاتوری و استبداد راهاندازی کنید، حق کاملا با شماست، چون شما زور را در اختیار دارید، روشنفکران را هم میتوانید خفه کنید تا کاری از دستشان برنیاید و بعد همانها را به خاطرِ ناتوانی در انجامِ هیچ کاری در برابرِ زور دوباره سرزنش و مسخره کنید:))
نه، هزار سال فکر میکنم کم باشد، اگر دوهزار سال بگذرد شاید همهی مردم با هم، به یک درکی از دموکراسی برسند، پس فعلا استبداد و دیکتاتوری را بچسبیم که نقد است.
مشروطهخواهان و روشنفکرانِ آن عصر از کجا آمدند؟ سئوالاتِ سخت اگر بپرسید، ممکن است مثلِ تمامِ سئوالاتِ سختِ دیگر، نادیده بگیرمها؟ چه میدانم از یک جهنمسرایی آمدند دیگر، اما مسلما ایرانی نبودند، چون ایرانیان همگی عدهای کور و کچل بودند و فقط اعلاحضرت همایونی میانشان آدم بود و توانست بقیه را آدم کند.
مجلسی که کارِ مهمی از آن برنیامده بود یا حالا اشتباهاتی مرتکب شده بود، پس چه بهتر است هرچه زودتر برچیده شود، چه نیازی به آن است، یک نفر آنجا میایستد فرمان میدهد بقیه هم اطاعت میکنند دیگر، مجلس فقط کارها را برای اعلاحضرت همایونی کند میکند. رکنِ دموکراسی و مردمسالاری میخواهیم چکار بابا؟ مردمِ ما چه میفهمند اینها چیست؟
برای اینکه حکومتی چون جمهوری اسلامی برنیاید ما باید دست به دامانِ چماقِ رضا قلدر بشویم:)) چماقاش هم هرچه بزرگتر و فحشهایش هرچه رکیکتر و اقتدار و خفقانش هرچه شدیدتر، بهتر. آری، «من هیچ مشکلی با استبدادِ رضاشاه ندارم»، چون بالاخره نمیگذارد جمهوری اسلامی سرکار بیاید، حالا اینکه در ادامهی حکومت همو چگونه جمهوری اسلامی جوانه زد را نمیدانم اما میدانم برای فرار از لولو، دست به دامانِ رضاشاه و اینها باید بشویم:)) من نمیدانم این حکومتهای غربی، احمقها چرا از این الگوهای استالینیستی-مائویستی-کاستروییستی-پهلویستی(!) ِ ما استفاده نمیکنند؟ تازه میفهمم محمدرضا جان چرا همش میگفت برای اروپاییها نگران است، بیچاره همش بهش اتهامِ توهم میزدند، نگو او فهمیده بود که این دموکراسیهای غربی را هرلحظه یک لولویی مثلِ خمینی ممکن است بیاید ببرد. راه حل هم ارائه داده بودا: ساواک، خفقان، حکومتِ پلیسی، حزبِ رستاخیر و... اما کسی توجه نکرد دیگر. حالا چه شد که همان لولو آخرش آمد گریبانِ خودش را گرفت، موضوع دیگریست و جایش اینجا نیست.
یک جنگِ جهانی و اشغالِ کشور توسطِ دو ابرقدرتِ جهانی به گونهای که از فرطِ قحطی، چیزی شبیه یک نسل کشیِ وسیع در ایران رخ دهد و جمعیتِ کشور به شدت کاهش یابد و بعد هم دستگاهِ استعمارِ خارجی، چیزی نیستند که بابا، مردم باید مقاومت میکردند و جلویِ چماقِ رضاشاه میایستادند و نمیگذاشتند رضاشاه مجلس و مشروطه را زیرپا بگذارند ، تقصیر خودشان است، ربطی به رضاشاه ندارد، حق با کسیست که چماق را در اختیار دارد:))) وارکرافت بازی کردهاید؟ یک شمشیری بود که در چند مرحله مانده به آخر به دست میآوردید و بعد میتوانستید هرکاری دلتان خواست بکنید، یادتان هست؟ چماقِ همایونی هم همین است، هرکس زودتر آن را به دست آورد میتواند هرکاری دلش خواست بکند:))))
اگر مشروطه جنگِ جهانی اول فلجش کرد، رضاشاه هم عوضش جنگِ جهانی دوم داشت. حالا درست است که از دوستی و عشقبازی با آلمانِ هیتلری کلی از طرحهای جادهکشی و اینها را پیش برد و به نامِ خودش زد، اما خب بازهم بیچاره اوضاعاش خیلی بهتر از مشروطه نبود.
روشنفکران چه گلی زدند به سرِ مردم؟ هیچ، براه اندازی و رهبریِ فکری اولین جنبشِ دموکراسیخواهیِ خارج از اروپا و بنیانگذاری فعالیتِ سیاسی و حزبی و روزنامهنگاری و اینها که چیزی نیستند که بابا! جاده کشیدند؟ نه! راه آهن کشیدند؟ نه! چماق داشتند؟ نه! فحش میدادند؟ نه! زمینخواری کردند؟ نه! چه هنری داشتند پس، جز کتاب و مقاله و روزنامه نوشتن و مبارزه و جنگیدن با استبداد و دیکتاتوری و ایستادن در برابرِ لشکر روسی این ررررررررررررررررررررروشنف کرها؟ هنرها همه در یدِ همایونی بود.
پ.ن: این شورِ همایونی، حقیقتا محشر است، حداقل در یکی دو ماهِ گذشته این خندهدارترین گفتگویی بوده که در این انجمن یا هتا در کل داشتهام. Keep going guys
پ.ن:آندد جان ببخش که من همش از نمادهای :)) و :))) یا با پرانتزهای بیشتر استفاده میکردم، نمیتوانستم استفاده نکنم، به بیضهی همایونی قسم که از بس خندیدم در حینِ خواندنِ پستهای دوستان و نوشتنِ این پست که اشکم درآمده بود واقعا!
پ.ن:معرفی میکنم؛ دکتر سعید سکویی، از پرورندگانِ دانشگاهِ ولایی پهلوی و از همرزمان در جبههی حفاظت از بیضههای همایونی:
[video=youtube;PzbyGeV3Mmo]https://www.youtube.com/watch?v=PzbyGeV3Mmo[/video]
این شاهکاریست برای خودش و میتوانید در مواقعِ افسردگی سری به ویدئوهای ایشان در یوتیوب بزنید که فراوان است و البته هدفِ من تنها بالا بردنِ جنبهی فانِ تاپیک بود و منظورِ دیگری نداشتم:)))