سامان نوشته: خوب خود شما هم در اون قسمت از متن نقل قولیتون که برجسته کردین نوشتین که قانون اساسی مشروطه تا سال ۵۷ پابرجا بوده! بنابراین رضاشاه مظاهر دموکراسی مشروطه رو برنینداخته.
اصولا شخصیت های دیکتاتور رو نمیشه به سادگی در چارچوب قوانین زندانی کرد. حالا اگه قانون اساسی مشروطه انقدر ضعیف بوده که میشده باهاش دیکتاتوری راه انداخت، همچین مشروطه و دموکراتیک هم نبوده که بگیم رضاشاه مظاهر دموکراسی ایران رو از بین برد. رضا شاه فقط عرضه ی بدست گرفتن قدرت و ترکتازی رو داشته و خوشبختانه از این قدرت مطلق العنان بودن در جهت پیشرفت صنعتی وعلمی - فرهنگی (تجدد) کشور استفاده کرده.
مظاهر رو برنیانداخته،حقیقتا که برانداخت:))
این چیزی که شما میگی چندان بی شباهت به سفسطه دشواری دروغین نیست.گزینه های ما لزوما دیکتاتوری 100 درصد(توتالیتر) و لیبرال دموکراسی نیست.اشارتون به ضعیف بودن قانون هم بی مورده چون از هر قانونی میشه سواستفاده کرد،قوی ترین و دقیق ترین قوانین هم به خاطر زمانت اجراییشون خوب هستند و وقتی قدرتی از قوانین حمایت نکنه بی معنا هستند.یعنی اگر تمام قوانین یک کشور بر اساس حقوق بشر باشه باز وقتی زمانت احرایی نداشته باشه به درد لای جرز دیوار هم نمیخورند.
شما در همین جمهوری اسلامی ببین در قانون اساسیش نکات مثبت کم نیست ولی اجرایی شدنشون مسئله متفاوتیه.
رضاشاه اومده حکومتی رو که تضعیف جایگاه پادشاه توش مشخص بود رو تغییر داده به حکومتی که توش پادشاه همه کارست،حالا یک سری قوانین بدون ضمانت اجرایی رو نگه داشته باشه که هنری نکرده.
سامان نوشته: خوب من هیچ کجا نگفتم باید صبر کنیم تا فیلسوفان ایرانی مجددا دموکراسی رو اختراع کنند که شما حرف از چرخ کشیدین وسط! لابد منظورتون چرخ گاری بوده دیگه!
بعد من موندم رضا شاه چه آدم شیرین عقلی بوده که برای تفکرات قدرت طلبانه ی خودش (میهن طلبانه اش هم که زیر سواله!) میاد مدرسه و راه آهن میسازه!!
گرامی، معرفی دموکراسی در یک کشور اصلا به معنی ایجاد دموکراسی نیست. دموکراسی با ۱۰ نفر یا ۱۰۰ نفر تحصیلکرده فقط در حد یه لغت تازه معرفی شده ی فرنگی باقی میمونه.
کسی هم اینجا نگفته رضاشاه معصوم بوده که به مرد پوشالی حمله میفرمایین.
شما گفتید برای برپایی دموکراسی نیاز به این است که جامعه مانند دورهیِ روشنگری در اروپا فیلسوف تولید کند، منظور این بوده که به تئوری پردازی این فیلسوفان تولیدی نیاز داریم، نمیدانم شاید هم میفرمایید برای قشنگی و زینتِ رویِ طاقچه لازم هستند.
شما بفرمایید اندکی توضیح دهید بستن در مجلس و تعطیل کردن قانون مشروطه (هر چقدر هم ضعیف بوده باشد) ربط بیشتری به گسترش دموکراسی دارد یا کشیدن راه آهن؟
نقل قول:کاش میشد یه شبیه سازی تاریخی کرد تا بشه فهمید اگر رضاشاه نبود الان شما از کدوم دموکراسی در ایران دفاع میکردین.
صحبت از این بود که هر چیزی رو باید در زمان ومکان خودش سنجید.
بله، بسیار خوب میشد که این ادعاهای دوستان که اگر رضاشاه راه آهن نمیکشید ما نمیدانستیم امروز دموکراسی چیست قابل اثبات بود، البته معمولا برای دفاع از چنین ادعاهایی استدلال درست کافیست ولی خب ادعاها عجیب و غریب هستند و شواهد ناموجود این است که به ماشین زمان نیاز پیدا میشود.
sonixax نوشته: گویا مرغ شما یک پا دارد !
به خاطر اینکه همونطور که راسل عزیز به درستی اشاره کرد گاهی چیزی که ما میگیم و پاسخی که شما میگید به هم ربطی ندارند:))
نقل قول:عزیز من گفتن این مساله که رضاشاه دموکراسی را از بین برد دروغ است . چیزی که وجود ندارد را نمیشود از بین برد .
اگر شما بگویید جمهوری اسلامی دموکراسی زمان شاه را از بین برد دارید دروغ میگویید چون قبلش دموکراسی وجود نداشته که بخواد از بین بره .
نقل قول:رضاشاه مسیر رسیدن به دموکراسی را سد کرد ≠ رضاشاه زد دموکراسی نیم بندی که وجود داشت را نابود کرد
اگر شما مدعی هستید که قبل از رضاشاه در کشور دموکراسی بوده خوب بفرمایید نشان دهید که بوده!
بله متوجه هستم متفاوتند:))
اتفاقا من مدعی هردوش هستم،یعنی هم اینکه رضاشاه جلوی راه دموکراسی رو گرفت و هم دموکراسی نیم بند قبلی رو نابود کرد!
میلاد عزیز دموکراسی که فقط صندوق رای نیست(هرچند مهمترینش نشونش صندوق رای هست)آزادی مطبوعات، آزادی بیان و آزادی احزاب و اجتماعات اجزا جدا نشدنی دموکراسی هستند.
در دوران مشروطه همه اینها بیش از دوران پهلوی هست(حتی در زمان محمدرضا شاه که فضا ناچارا بازتر شده بود)انتقادهایی که به حکومت در زمان مشروطه میشده و وجود گروه های مختلف نشون این مسئله هست،چه اینکه در دوران محمدرضا شاه ما شاهکار حزب رستاخیز رو داریم و جمله معروف محمدرضا.(البته اگر این یک مورد رو هم نمیپذیری با کمال میل حاضرم برات نمونه هاش رو بیارم ولی خب از دید من که خیلی واضحه)
در دوران مشروطه به جز زمان محمدعلی شاه که مجلس به توپ بسته شد و مقاومت قهرمانانه مشروطه خواهان، کی سرکوب مخالف و نقض آزادی بیان و مطبوعات و محدود شدن احزاب و دسته جات مثل زمان رضا شاه بوده؟!
حتی در مورد تجدد هم رضاشاه آش دهن سوزی نبوده،مشروطه خواهان کسانی بودند که با امثال شیخ فضل الله نوری که خواهان مشروعه بود مبارزه کردند.
حالا اینکه رضاشاه آزادی پوشش رو مخالف پیشرفت میدونسته و برای ترقی دستور به کشف حجاب داده مسئله متفاوتیه! :))
undead_knight نوشته: به خاطر اینکه همونطور که راسل عزیز به درستی اشاره کرد گاهی چیزی که ما میگیم و پاسخی که شما میگید به هم ربطی ندارند:))
بله متوجه هستم متفاوتند:))
اتفاقا من مدعی هردوش هستم،یعنی هم اینکه رضاشاه جلوی راه دموکراسی رو گرفت و هم دموکراسی نیم بند قبلی رو نابود کرد!
میلاد عزیز دموکراسی که فقط صندوق رای نیست(هرچند مهمترینش نشونش صندوق رای هست)آزادی مطبوعات، آزادی بیان و آزادی احزاب و اجتماعات اجزا جدا نشدنی دموکراسی هستند.
در دوران مشروطه همه اینها بیش از دوران پهلوی هست(حتی در زمان محمدرضا شاه که فضا ناچارا بازتر شده بود)انتقادهایی که به حکومت در زمان مشروطه میشده و وجود گروه های مختلف نشون این مسئله هست،چه اینکه در دوران محمدرضا شاه ما شاهکار حزب رستاخیز رو داریم و جمله معروف محمدرضا.(البته اگر این یک مورد رو هم نمیپذیری با کمال میل حاضرم برات نمونه هاش رو بیارم ولی خب از دید من که خیلی واضحه)
در دوران مشروطه به جز زمان محمدعلی شاه که مجلس به توپ بسته شد و مقاومت قهرمانانه مشروطه خواهان، کی سرکوب مخالف و نقض آزادی بیان و مطبوعات و محدود شدن احزاب و دسته جات مثل زمان رضا شاه بوده؟!
حتی در مورد تجدد هم رضاشاه آش دهن سوزی نبوده،مشروطه خواهان کسیانی بودند که با امثال شیخ فضل الله نوری که خواهان مشروعه بود مبارزه کردند.
حالا اینکه رضاشاه آزادی پوشش رو مخالف پیشرفت میدونسته و برای ترقی دستور به کشف حجاب داده مسئله متفاوتیه! :))
چیزی نیست آرش جان، از منظر دوستان مشروطه و دموکراسی از همان روزِ نخست باید یک سوئیس به ما تحویل میدادند، در حالیکه نمونههای در دسترسی چون آمریکا و فرانسه نشان میدهد که دموکراسی چقدر کند و آهسته و پرفراز و نشیب و بالا و پائین میشود تا بالاخره پا بگیرد و مستحکم شود. زدنِ تیرِ آخر بر جانِ یک مشروطه و دموکراسیِ نوپا و افتانِ و خیزان و نابود کردنِ آن به آن شکل، یک جنایت است از منظر من. شما ببینید در سالهای بین 1320 تا 1332 که دوباره قانون و مشروطه و ازادی در مملکت برقرار بود اوضاع چگونه شده بود، به طوری که براستی میتوان آنرا درخشانترین دورانِ تاریخِ معاصرِ ایران نامید و آثارِ همان دورهی بسیار کوتاه هنوز هم به وضوح در امروزِ ایران مشهود است.
Dariush نوشته: چیزی نیست آرش جان، از منظر دوستان مشروطه و دموکراسی از همان روزِ نخست باید یک سوئیس به ما تحویل میدادند، در حالیکه نمونههای در دسترسی چون آمریکا و فرانسه نشان میدهد که دموکراسی چقدر کند و آهسته و پرفراز و نشیب و بالا و پائین میشود تا بالاخره پا بگیرد و مستحکم شود. زدنِ تیرِ آخر بر جانِ یک مشروطه و دموکراسیِ نوپا و افتانِ و خیزان و نابود کردنِ آن به آن شکل، یک جنایت است از منظر من. شما ببینید در سالهای بین 1320 تا 1332 که دوباره قانون و مشروطه و ازادی در مملکت برقرار بود اوضاع چگونه شده بود، به طوری که براستی میتوان آنرا درخشانترین دورانِ تاریخِ معاصرِ ایران نامید و آثارِ همان دورهی بسیار کوتاه هنوز هم به وضوح در امروزِ ایران مشهود است.
باور کن گاهی تعجب میکنم از انتظارات حداکثری دوستان از دموکراسی و انتظارات حداقلیشون از دیکتاتوری.
اگر در دیکتاتوری چارتا بنای آموزشی و جاده و راه آهن و... انجام بشه همه به قبر دیکتاتور دعا میکنند ولی تا دموکراسی موردنظر دارای رئیس جمهور یا نخست وزیر و پارلمان فرانسوی/آمریکایی نباشه و مردمانش همه با سواد و فهمیده و قوانینش هم بند بند از روی اعلامیه حقوق بشر نوشته نشده نشده باشه دموکراسی نیست لابد:)))
نقل قول:قانون ماگنا کارتا و حکومت مشروطه سلطنتی در انگلستان
ماگنا کارتا لیبرتاتوم (Magna Carta Libertatum) یا منشور بزرگ آزادی منشوری است که در سال ۱۲۱۵ میلادی نگاشته شده است. علت اصلی بوجود آمدن این منشور، اختلاف بین پاپ اینوسنت سوم، بارونها و اشراف انگلستان، و پادشاه انگلستان بر سر میزان و حد قدرت پادشاه بود. ماگنا کارتا پادشاه را وادار میساخت که بخشی از حقوق خود را واگذار کند، به تشکیلات قانونی احترام بگذارد و قبول کند که قانون بر ارادهٔ شخصی او ارجحیت دارد. یکی از مهمترین بندهای ماگنا کارتا حکمی بود موسوم به Habeas Corpus که برطبق آن، شاه یا کس دیگری حق نداشت هیچ فردی را بدون طی تشریفات قانونی محکوم، زندانی، تبعید یا اعدام کند و یا اموال کسی را مصادره نماید.
ماگنا کارتا گرچه باعث تغییر سریع در رفتار و موقعیت پادشاه انگلستان نشد، اما نقطه آغاز زورآزمایی شاه و اشرافیان برای کنترل حکومت، تکامل نظام پادشاهی در بریتانیا، پیدایش ایدهٔ حکومت مشروطه سلطنتی و تاسیس مجلس اعیان بود. تغییرات بعدی و تاسیس مجلس عوام موازنه قدرت را به سود مردم تغییر داد.
احتمالا اگر کسی میومد و این قانون رو منهدم میکرد با توجه به اینکه چیز چندان دندون گیری دموکراتی نبوده خیلی اشکال نداشت، شما دنبال خدمت هاش باشید:)))مردمان انگلستان هم باید منتظر میموندند به امید روزی که یه نفر بهشون پادشاهی مشروطه دموکرات تحویل بده!
اشارت به اندیشه منجی خواه هم باز عالی بود که میخواستم منم بهش اشاره کنم انگار مردمان ما عادت کردند دنبال پیشرفت های ناگهانی باشند و چه بسا انتظار داشته باشند یک عدد سوشیانت/مهدی/دیکتاتور مصلح دموکراسی و آزادی رو سوار بر اسب سفید و در لباس شوالیه براشون به ارمغان بیاره!:))
undead_knight نوشته: مظاهر رو برنیانداخته،حقیقتا که برانداخت:))
این چیزی که شما میگی چندان بی شباهت به سفسطه دشواری دروغین نیست.گزینه های ما لزوما دیکتاتوری 100 درصد(توتالیتر) و لیبرال دموکراسی نیست.اشارتون به ضعیف بودن قانون هم بی مورده چون از هر قانونی میشه سواستفاده کرد،قوی ترین و دقیق ترین قوانین هم به خاطر زمانت اجراییشون خوب هستند و وقتی قدرتی از قوانین حمایت نکنه بی معنا هستند.یعنی اگر تمام قوانین یک کشور بر اساس حقوق بشر باشه باز وقتی زمانت احرایی نداشته باشه به درد لای جرز دیوار هم نمیخورند.
شما در همین جمهوری اسلامی ببین در قانون اساسیش نکات مثبت کم نیست ولی اجرایی شدنشون مسئله متفاوتیه.
رضاشاه اومده حکومتی رو که تضعیف جایگاه پادشاه توش مشخص بود رو تغییر داده به حکومتی که توش پادشاه همه کارست،حالا یک سری قوانین بدون ضمانت اجرایی رو نگه داشته باشه که هنری نکرده.
خوب ضمانت اجرایی قانون اساسی را هم میبایست در خود قانون اساسی بگذارند. قانون اساسی مشروطه هم قانون ناقص و ضعیفی بوده که یکی پیدا میشود با مشتی قزاق آن را کشک میکند.
من معتقدم ضمانت حفظ و اجرای دموکراسی در یک کشور حالا اگر در قالب قانون اساسی هم باشد به عهده ی مردمان آن کشور است. مردمی که هنوز با قاشق غذا خوردن را نمیدانسته اند چه میفهمند دموکراسی چیست که بخواهند از آن دفاع کنند. روشنفکرش میرزاده ی عشقی بوده که راه رسیدن به آرزوهای خود را استفاده از فحاشی میدانسته!
رضا شاه هم نیامده این مردم با ایده آلهای پیشرفته و سطح فکر خارق العاده را در خیابانها تار و مار کند که شاه شود و مشغول لفت و لیس گردد که!
بیچاره ۱۹ سال وقت داشته با سطح فکری ای که داشته بنظرش رسیده پیشرفت مملکت از راه ساخت و ساز مظاهر تمدن میسر است (که پر بیراه هم نبوده) و الحق و الانصاف در این مدت کوتاه به اندازه ی چندین قرن با توجه به امکاناتی که داشته موفق شده است.
Russell نوشته: شما گفتید برای برپایی دموکراسی نیاز به این است که جامعه مانند دورهیِ روشنگری در اروپا فیلسوف تولید کند، منظور این بوده که به تئوری پردازی این فیلسوفان تولیدی نیاز داریم، نمیدانم شاید هم میفرمایید برای قشنگی و زینتِ رویِ طاقچه لازم هستند.
شما بفرمایید اندکی توضیح دهید بستن در مجلس و تعطیل کردن قانون مشروطه (هر چقدر هم ضعیف بوده باشد) ربط بیشتری به گسترش دموکراسی دارد یا کشیدن راه آهن؟
بله، بسیار خوب میشد که این ادعاهای دوستان که اگر رضاشاه راه آهن نمیکشید ما نمیدانستیم امروز دموکراسی چیست قابل اثبات بود، البته معمولا برای دفاع از چنین ادعاهایی استدلال درست کافیست ولی خب ادعاها عجیب و غریب هستند و شواهد ناموجود این است که به ماشین زمان نیاز پیدا میشود.
من یادم نمیاد چنین حرفی زده باشم!
فرمودند چرا رضاشاه مثل واشنگنتن نیومده کشوری بر مبنای دموکراسی پایه ریزی کنه، عرض کردم واشنگتن از فرهنگی براومده بوده که میفهمیده دموکراسی چیه ولی رضاشاه چنین پیشینه ی فرهنگی نداشته. واشنگتن احتمالا در دوران رشد فکریش فرصت خوندن کتاب و فکر کردن درباره ی مفاهیمی که متفکرین در طول تاریخ ساخته اند رو داشته و این فرصت رو جامعه ای که توش
زندگی میکرده بهش داده، ولی رضا شاه احتمالا اگه خوش شانس بوده یاشه کمی خواندن و نوشتن به شیوه ی بنَ بنِ بنُ در مکتب خانه پیدا کرده و بعد هم شیوه ی قلدری نظامی رو در میان قزاقها آموخته و شاهد پیشرفتهای دموکراتیکی از قبیل به توپ بستن مجلس در کشورش بوده.بنابر این انتظاراتی که از واشنگتن داریم رو نمیتونیم از یه ایرانی عامی داشته باشیم.
یاد گرفتن مفاهیم عمیق فکری فلاسفه نیاز به تحصیل و رونق صنعت چاپ و این قبیل پیش نیازها داره که قبل از هر چیز این پیش نیازها باید در یک کشور بوجود بیان. نمیدونم چطور نتیجه گرفتین فلاسفه ی ایرانی باید مجددا اینها رو اختراع کنن؟
اصلا مگه قراره همه ی فکر داخل یه کشور تولید بشه تا از اون استفاده کنیم؟ مگه تو همین ایران قرنها پیش کلی متفکر برجسته نداشتیم؟ چی شد که در زمان قاجار بجز تعداد انگشت شماری کسی اصلا از وجود اونها خبری نداشت؟
اون تحصیل کرده ها و روشنفکرهایی هم که بودن به قول خودتون در خارج تحصیل کرده بودن و مملکت خودمون چیزی نداشته بهشون بده. نمیشده همه ی بچه ها رو فرستاد خارج درس بخونن که!
استدلال هم همینهایی هست که خدمتتون عرض میکنم. اینکه بیایم خیلی ساده مدعی بشیم اگه رضاشاه بر سر کار نیومده بود دموکراسی در ایران ذره ذره! پیش میرفت و الان احتمالا ایران یه سوییس ۱/۶ میلیون کیلومتر مربعی بود! مطلقا ادعای بدون استدلالی هست که نیازمند شبیه ساز تاریخی میشه.
undead_knight نوشته: باور کن گاهی تعجب میکنم از انتظارات حداکثری دوستان از دموکراسی و انتظارات حداقلیشون از دیکتاتوری.
اگر در دیکتاتوری چارتا بنای آموزشی و جاده و راه آهن و... انجام بشه همه به قبر دیکتاتور دعا میکنند ولی تا دموکراسی موردنظر دارای رئیس جمهور یا نخست وزیر و پارلمان فرانسوی/آمریکایی نباشه و مردمانش همه با سواد و فهمیده و قوانینش هم بند بند از روی اعلامیه حقوق بشر نوشته نشده نشده باشه دموکراسی نیست لابد:)))
احتمالا اگر کسی میومد و این قانون رو منهدم میکرد با توجه به اینکه چیز چندان دندون گیری دموکراتی نبوده خیلی اشکال نداشت، شما دنبال خدمت هاش باشید:)))مردمان انگلستان هم باید منتظر میموندند به امید روزی که یه نفر بهشون پادشاهی مشروطه دموکرات تحویل بده!
اشارت به اندیشه منجی خواه هم باز عالی بود که میخواستم منم بهش اشاره کنم انگار مردمان ما عادت کردند دنبال پیشرفت های ناگهانی باشند و چه بسا انتظار داشته باشند یک عدد سوشی
انت/مهدی/دیکتاتور مصلح دموکراسی و آزادی رو سوار بر اسب سفید و در لباس شوالیه براشون به ارمغان بیاره!:))
چقدر قسمت اول حرفتون منو یاد حرف محمدرضا پهلوی پس از ترک ایران میندازه که میگفت چرا کشورهای غربی موقع مقایسه که میرسه حکومت من رو با کامل ترین نوع دموکراسی مقایسه میکنن و بهش ایراد میگیرن ولی جمهوری اسلامی اینهمه جنایتی که میکنه رو میگن ایرادی نداره و بعدا بهتر میشه!
همون دموکراسی هایی که میفرمایین در طول مدت زمان زیادی تکامل پیدا کرده و به اینجا رسیده هم در طول دوره ی تکاملشون شاهد زمامداری افرادی بودن که به مراتب بدتر از رضاشاه بودن ولی شما بطور کلی میبینینشون و به به میگین بهشون. تو همین آمریکای جرج واشنگتن هنوز هم تفاوت گذاری بین سیاه و سفید تو تفکر عده ی قابل توجهی وجود داره. درسته که قانونی نیست ولی تا همین چند وقت پیش قانونی هم بوده. حالا چطور شده که رضاشاه اینطور غیر منصفانه شده تمام عامل بدبختی ایران؟!!! چرا به اونها قرنها فرصت میدین برای رفع مشکلاتشون ولی ۱۹ سال روبرای رضاشاه اینقدر زیاد میدونین؟ کی حداکثر طلبه این وسط؟
سامان نوشته: اصلا مگه قراره همه ی فکر داخل یه کشور تولید بشه تا از اون استفاده کنیم؟ مگه تو همین ایران قرنها پیش کلی متفکر برجسته نداشتیم؟ چی شد که در زمان قاجار بجز تعداد انگشت شماری کسی اصلا از وجود اونها خبری نداشت؟
اون تحصیل کرده ها و روشنفکرهایی هم که بودن به قول خودتون در خارج تحصیل کرده بودن و مملکت خودمون چیزی نداشته بهشون بده. نمیشده همه ی بچه ها رو فرستاد خارج درس بخونن که!
مشکل ادعای شماست که برای داشتن مجلس و روند رو به رشد دموکراسی "همهیِ" مردم باید سواد داشته باشند و در زمان واشنتگن مردم آمریکا خیلی سواد داشتهاند.همانطور که نشان دادیم در ایران آن زمان "بقدر کافی" انسان تحصیل کرده بود که روند دموکراتیک را ادامه دهند و اگر رضا شاه دموکرات سرشان را زیر آب نمیکرد و تمام قدرت را قبضه نمیکرد، عرضه داشتند برای خودشان دانشگاه درست کنند و نیازی به رضا شاه بیسواد برای تاسیس آن نبود.
سامان نوشته: استدلال هم همینهایی هست که خدمتتون عرض میکنم. اینکه بیایم خیلی ساده مدعی بشیم اگه رضاشاه بر سر کار نیومده بود دموکراسی در ایران ذره ذره! پیش میرفت و الان احتمالا ایران یه سوییس ۱/۶ میلیون کیلومتر مربعی بود! مطلقا ادعای بدون استدلالی هست که نیازمند شبیه ساز تاریخی میشه.
مدعی شما هستید، با این بازیها نمیشود بار ادعایِ؛ اگر رضا شاه نبود ما امروز نمیدانستیم دموکراسی چیست، را بدوش ما بیاندازیم.و البته این ادعایِ خارق العاده شما با همان روندی که مشروطه پیش گرفته بود و در کل با کل تاریخ دموکراسی در ستیز است.مشکل اینست که شما میخواهید اعمال کسی که همان نهال دموکراسی را زیر چکمه خود نابود کرد را در راستای دموکراسی نشان دهید.