05-23-2015, 05:41 PM
Dariush نوشته: ما روی زمین زندگی میکنیم و به قوانین این جهانی برای زیستن در آن نیازمندیم؛
ببینید شما (و امیر) مواردی را بصورت رگباری مطرح میکنید که پرداختن به همهی
آنها یکجا و به صورت کلی ممکن نیست. من همیشه تا جایی که توانستهام از پرداختن
به گزارههای اینچنینی که نام شان را میکروفکت قراداد کردهام گریزان بودهام
چرا که باعث هدر رفتن انرژی و به بیراهه رفتن ِ بحث میشود (کاری که آرش
میکرد و میکند) ولی در اینجا گویا چارهای جز این نیست.
داریوش جان اساس نحوهیِ گفتمان چپی با سنت متفاوت است. ولی
بهترین نحوهیِ بیانی که من میابم همینگونه است. سبک نوشتاری
شوالیه به علت هدف و منش اخلاقی اوست و هیچ ربطی با بحث کردن
ندارد. آنچه من میگویم چیزی بکل متفاوت است، چون مفهوم به شما
منتقل نمیشود شما چنین گمانهایی میکنید، ایراد کار هم در نبود
چهارچوب برای بحث است. بنظر من تنها راه حل این است که هر دو پیشفرض
را در بودن معنا در سخن طرف مقابل بگذاریم و بدنبال یافتن آن باشیم.
Dariush نوشته: کدام اختلافها راسل جان؟ اگر منظورت این است که خرد نمیتواند راهحلی نهایی برای مسائل ِ
گریبانگیرِ انسانها ارائه کند، باید گفت که کی و کجا خرد چنین ادعایی داشته است؟ مسلم است
که برای به تفاهم رسیدن در مورد یک راه ِ حل شما به سادگی میتوانید با حذف ِ تمامی ِ مخالفان
خیال ِ خودتان و همگی را راحت کنید؛ با اینحال مشکل زمانی آغاز میشود که شما بخواهید تفاهم
را با حداکثر میزان ممکن از «افراد» همراه ِ خود نگهداری کنید!
نه داریوش جان حذف مخالفان هم نیاز به درک سیاسی داد که حتی آنهم از خردگرایی بر
نمیآید چنانچه امروز دنیا بدلایل دیگری میچرخد که درست بودن تحلیل خردگرایان از انسان
و جامعهیِ انسانی آن دلیل نیست.
و البته خرد چنین ادعایی دارد، مساله فقط ادعا و مکتوب کردن روی کاغذ نیست
مساله خرد است بعنوان محور مدرنیته، بعنوان خدا. منظور دیدن انسان بصورت حیوانی
خردگراست. منظور همان سخن فردوسیست که شما در امضایتان گذاشتهاید.
(یک مسالهای که در تفکر دوستان هست، ارجحیت دادن شما به خنجر نهان
است به شمشیر از رو بسته شده است. اسلام مرتکب گناه کبیره شده که مکتوب
شده و با پرچم بالا به میدان آمده. ولی خرد از آنجا که ایمان خود را مکتوب نکرده
و منکر آنست از نظر شما برتر و بهتر است و تبرئه میشود.)
Dariush نوشته: کدام معاهدهی بینالمللی بوده که کاغذپارهای بیش نبوده؟ معاهدات ِ میان ِ صلیبیون کاغذ پاره نبود؟
معاهدات ِ میان ساسانیها و رومیها چطور؟ موضوع این است که من گمان میکنم شما توجه
چندانی به تاریخ ندارید راسل گرامی، وگرنه شرارت ِ دولتی هیچ ارتباطی با مدرنیسم ندارد و علارغم
تغییر در فرمهایش، کماکان در ماهیتاش همان است که بوده.
همانهایی که مدتهای مدید برقرار مانده. در قدیم رسم بود که به کتاب مقدس
یا به شرافتشان قسم بخورند. من گمان میکنم تنها مرجعی که در تاریخ
پشتیبان قراردادها بوده همین شرافت و غیرت بوده. در مرگ خدا بنظر میرسد
تنها چیزی که بعنوان جایگزین مطرح شده همانا کریپتوگرافیست.
من گمان میکنم شما بیشتر از اینکه منظورت توجه من به تاریخ باشد، این آگاهی
و سواد من در زمینهیِ تاریخ و البته دیگر موضوعات برای شما محل سوال است.
که البته به این تردید ناخودآگاه شما هم حق میدهم ولی اینرا به این خاطر مطرح میکنم
چراکه احساس میکنم مشکل اصلی بحث ماست. بله من نه تاریخ پژوه هستم و نه به
اندازهیِ شما آگاهی تاریخی دارم و شما حقداری انتظار سطح مشخصی را برای گفتگو
داشته باشی(هر چه باشد من برابری طلب نیستم). بنظرم اگر شما همین بحث را با امیر
گرامی ادامه دهید میتواند بجلو برود. بنظرم میرسد توضیح نمونههایِ زوال تعهد و اعتماد
در دنیای معاصر بیشتر از این بیهوده باشد، وقتی تنها بیان مورد مطرح میشود و از الگو
دیده نمیشود راه حلی بنظر من نمیرسد.
Dariush نوشته: در مورد نظرخواهی پیرامون بچه آوردن هم، من استقبال میکنم؛ شما را نمیدانم، ولی خودم
به فکر ازدواج و به دنیا آوردن حداقل چهار فرزند هستم؛ پدر من بیدین و من هم کافر مهدورالدم
هستم، اما خوب به خاطر دارم نگاه مغرورانه و اِفتخارآمیز پدرم به خودم را و وقتی الان آن را به خاطر
میآورم، میفهمم که آن زمان برای من چیزی ارزشمندتر از همان تحسین ضمنی پدر نبود و او هم
به همین ترتیب منظرهای برایش زیباتر از تماشای فرزند نیکی که تربیت کرده و به جامعه تحویل داده
نبوده. ایرادی که در شما هست این است که تصویری مسطح از زندگی و جهان میسازید و آنقدر
در رفتن به سوی کلیت افراط میروزید که بخش اعظم ِ سایهروشنها از نظر شما پنهان میشوند،
چنانکه در نهایت بدیهیات نیز برای شما لازمالاثبات میشوند.
جسارتا داریوش جان، اگر زمان قدیم بود ما همگی 4 تا بچه نقدا داشتیم
و در مورد مسائل خیالی گفتگو نمیکردیم. منظور من شک در صداقت شما
نیست، ولی آنکس که در آب پریده نترسیدنش از آب مشخص شده. آنکه
هنوز نپریده ولی حرف و حدیث بسیار دارد.
نکته بعدی اینکه منظور من همین بود که نشان دهم که شمای خردگرای
شکاک هم اینجا مجبور به قاچاق موضوعات نسنجیده و اثبات نشده
خواهی شد. من «شکاک» نیستم. از آن نوع شک نوینی که ما را به اینجا
رسانده. من تلاش خودم را در برابرش کردم (در حد خودم) و آنرا کنار گذاشتم.
ولی بد نیست شما هم وقتی پتک خرد را بر سر سنت میکوبی نظری به
همین بحث ما داشته باشی.
Dariush نوشته: من همانطور که گفتم سنت بخشی از تجربهی تاریخی حیات بشری بوده و مدرنیسم هم؛ هر دو در تلاشیاصول سنت تنها راه حلهای شناخته شده هستند، حداقل برای من.
مداوم و به قولی، هگلی به سوی هرچه بیشتر شدن عقلانیت در جنبههای مختلف. به همین خاطر است
که مدرنیسم آسیبهای خود را، از جمله رپرهای گوشخراش(!)، به عنوان بخشی از خود میشناسد و
در تکاپو برای یافتن راه حلی میشود؛ نه همچون سنت به دنبال به زباله انداختن ِ آنها و پاک کردنِ صورت
مساله نمیرود.اگر تجربهی تاریخی سنت این اندازه که شما میگویید موفق بوده، از دروناش مدرنیسم
زاده نمیشد، بنابراین برای من چندان نجات بشریت از «نابودی» اهمیت ندارد وقتی که پای تکرار در میان
باشد. من بعید میدانم شما هم چندان بطور معتقد باشید که راه حل ِ نهایی در بازگشت به سنت باشد
و سنت قرار است و میتواند بشریت را از نابودی نجات دهد، شواهدش هم مکرر در نوشتههای خودتان
یافت میشود:
جالب است که جایی دیدم عبارت راه حل نهایی را نخستین بار یهودیان
دربارهیِ بازگشت به اسرائیل خودشان مطرح کردهاند، این لغت بنظرم نماد
خوبی از اختلافات و کج فهمیهایِ دوطرف باشد.
دربارهیِ نوشتار من هم متوجه نمیشوم تعحب شما از چیست. بنظرم
شما اگر نگاهی به کتابی که گفتهام بیاندازید بد نباشد. بگمانم آن کتاب
شما را هم در تشخیص تفاوت بین فاشیسم و دیگر «تجربیات» قرن بیستم
به دشواری خواهد انداخت.
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound