08-12-2014, 03:07 PM
Rationalist نوشته: سنجشِ این فربودِ انکار ناپذیر که تمام زندگی و هستی ما با همه ی تجربیات مان در گرو محور گسترده "رنج ها و لذت ها" معنا می یابد، توسط خرد انجام می شود. به طور کلی در آن گستره، «ارزش» انگاشتن لذت و رنج نیز، جزء غیر قابل امتناع در موجودیت آدمی می باشد. خردگرایی، دادن آگاهانه ی قدرتِ " اراده" به خرد است، تا به جای لذت های ظاهری و یا لذت نما های طبیعت، لذت های با کیفیت تری در آن بیابد و خلق کند.شما باز تا قافیه به تنگ آمد خردگرایی را به ادراک محض ِ موجود ذیشعور تقلیل دادید و صفحهی «لذت و احساس و عاطفه و تجربه و علم و خرافه و .. همه خرد هستند» را از نو برای ما گذاشتید. پس کارتان را ساده میکنم: اینها که شما میگویید پیوند چندانی با جنبش فلسفی که ما از آن صحبت میکنیم ندارند، و نام برازندهی آن «ذهنباوری»ست نه «خردگرایی». برای آنکه نوشتههای ما برایتان «معنا»ی بهتری پیدا بکنند همه جا بجای واژهی خردگرایی و خرد بگذارید منطق و عقلانیت، ما هم به جای خرد در نوشتههای شما باید بگذاریم ذهن.
همچنین اگر با آن مقدمات فلسفی و معرفت شناسانه ای که در بستر خردگرایی در "کافه دومگو" بیان داشتم به موضوع بنگرید؛ برایتان قابل تبیین می گردد که معنا داشتنِ هرگونه تجربه، ادراک و شناخت جهان اطراف تنها با وجود فرد ادراک کننده معنا خواهند یافت. پس تمام آن جهان و حتی آنچه در آن ظاهرا ارزش و پاد ارزش ممکن است پنداشته شود، در گرو هستی آن انسانِ فاعل و مرکزیت یافته ی آن جهانِ ادراک شده،قابل ارزش دهی و معنادهی خواهند بود.
خرد برای ما روشیست بسیار خاص و تحت پروتوکولی بسیار باریک برای اعطای «معنا» به این تجربیات و … که توسط ذهن ما درک شده، و ما به قدمت تاریخ فلسفه درپی روشی برای یافتن چیزی بیرونی و عینیتر از آن برای اثبات اصالت این تجربیات و … بودهایم، «از کجا معلوم وقتی چشمانم را میبندم دنیا محو نمیشود»، «آیا من بودم که پروانه را در خواب دیدم یا پروانه بود که مرا؟» و … ویتگنشتاین پرسشهایی از این دست میپرسید و من گمان میکنم هرچند پوزیتیویسم منطقی بنبست فلسفی بود ولی دلیل نمیشود که بگوییم آن سؤالات اشتباه بودند.
بگذریم، جدا از این بحث که مشخص شد ما داریم دربارهی چیزهای متفاوت صحبت میکنیم، الان من برایم جالب شده بدانم اگر ذهن آدمی معیار همهی معناهاست، چه تفاوت عینی و قابل درکی وجود دارد میان تجربیات ذهنی(«خرد»)شما و همان یک بیمار اسکیزوفرونیک؟ آیا فقط این نیست که جمع تصمیم گرفته بیهیچ دلیل موجهی جمله تجربیات او را برچسب بزند چون با احوال خودشان متناسبتر بوده؟ صرف درکپذیر شدن چیزی آنرا بخردانه نمیکند، خرد به هماهنگی آن با کُدی عقلانی زمانی که ما آن عقلانیت را به هر چیز دیگری ترجیح داده باشیم گفته میشود. شما ممکن است بلیت اتوبوس لازم داشته باشید، یکی آنرا از یک هفته پیش خریداری کرده و دیگری وسط ایستگاه و به هنگام سوار شدن به اتوبوس درگیر یافتن فروشنده است. هر دو تجربه تحت رهیافت ذهنباور شما قابل درک هستند اما یکی انطباق بیشتری با بخردانگی دارد تا دیگری، پس تقلیل خرد به ذهن هروقت که قافیه به تنگ آمد استراتژی خوبی نیست.
همچنانکه من پیشتر هم گفتهام «لذت» نه فقط یک پروسهی بیوشیمیاییست، و نه فقط ما نیم قرنیست با آن آشنایی کامل داریم، بلکه حتی میتوانیم میزان آنرا هم اندازه بگیریم و به نحو کاملاً شیمیایی آنرا بازتولید بکنیم. این لذت جسمانی با آن لذت معنوی که شما میگویید متفاوت است، و از آنجاکه ما هیچ معیاری برای سنجش میزان آن نداریم باز به همان مشکل نسبی بودن تا سرحد بیمعنایی برمیخورد، شما از کجا میدانید که تجربهی شخصیتان مبنی بر «لذت بیشتر از کنش والاتر» با همان فرکانس در دیگران هم همواره حقیقت دارد؟ من میدانم که بنگ زدن و کس کردن در شما و من و اصغری و بتهوون و افلاطون یک میزان و یک شکل لذت میآفریند چون میتوانم سطوح سرتونین و دوپامین و آکسیتوسین و.... خونشان را بلافاصله قبل و بعد از سکس و بنگ اندازهگیری و مقایسه بکنم، و از آنجاکه جمع ابنای بشری تصمیم گرفتهاند اصالت بیشتری برای این آزمایش قائل بشوند آنرا به عنوان یک فکت ِ جهانشمول صادر بکنم، از جنس همین ادعای ثقیلی که شما میکنید :
Rationalist نوشته: تا به جای لذت های ظاهری و یا لذت نما های طبیعت، لذت های با کیفیت تری در آن بیابد و خلق کند.
زنده باد زندگی!