11-02-2013, 06:21 PM
آلیس نوشته: اینکه چون زندگی یک بار رخ میدهد و برای هرتن یگانه[11] است، باید از دمادم آن خوشی برگیریم با اینکهدر گفتگویی در گذشته؛ شما کاملا مخالف واقعیت گرایی و خردگرایی بودید و
گوسپندی گسارش[12] کنیم و تنها به زیرشکم بپردازیم دگرسانی[13] دارد! همانگونه که صادق هدایت هم همواره به
"بنگی" بودن پافشاری[14] میکرد و تازه تریاکی هم بوده که گویی داستانهایش را پای منقل میسُرود، ولی همهی
اینها برای این است که زندگی را اگرچه تلخ باشد، شیرین بینگاریم! و این هم با بخور بخور و بکن بکن (با پوزش از شما)
دگرسان[15] است.
صریحا نگاشته بودید که باید در برابر ناملایمات زندگی از واقعیت های تلخ(؟!)
فرار کرد و با خوشی های دم دستی و گذرا خود را سرگرم نمود و به باور من، این
می شود همان زندگی گوسپندی و در بند غرایز(همچون خوردن، خوابیدن وسکس کردن)
اما اینکه در دید نخست؛ زندگی کوتاه،مسخره و غم انگیز است؛ من هم دیدگاه بهتری نداشتم؛ اما باورمند بوده و هستم که هنر یک فرد خردمند؛ صرفا بازنمایی
حقیقت لخت زندگی و مضحک تر از آن فرار در دایره ای که در درون آن اسیر بوده نیست؛ بلکه زیبا ساختن و معنا بخشیدن به این زندگیِ مضحک را هنر می دانم.
اینکه زندگی کوتاه و بودنمان در فردا هم نامشخص است؛ همه در خردگرایی قابل تبیین و دگرگونی هستند؛ من هم چون زاهدان و درویشان نیستم...
اما زندگی در راستای خوشی های گذرا؛ برایم احمقانه و مضحک می نماید؛
از این رو بیشتر اهدافی را دنبال می نمایم که به لذت هایی فراتر و پایدار تر می انجامند.
آلیس نوشته: چون ما فراوردهی[17] ژنها هستیم، آماجی[16] جز خوشی، که در راستای آماج کیهان و آماج ژنها هم میرود، نداریم!خوشی ای که ژن ها برای ما تعیین نموده اند؛ نقش یک ابزار را دارد تا "ما" را به مسیری که می خواهند هدایت کرده و سپس همچون مهره ای سوخته، کاراییمان برایشان به پایان خواهد رسید.
اگر شما اینگونه خوشی بردنِ در بردگی فرگشت و سپس مرگ را جذاب می یابید؛
بسیار خوب...
خوش باشید!
همین بود زندگی؟! پس تحقیر بیشتر، شکست بیشتر، رنج بیشتر...