11-02-2013, 05:24 PM
Mehrbod نوشته: ما میتوانیم بیانگاریم به خوشیای میتوان دستیافت[2] که هرگز نمیپایاند و خسته کننده هم نمیشود;آیا اینجا پس به ارزش جاودان دستیافتهایم؟آری ؛ تا هنگامی که ارزش را در "خوشی بیشتر" بدانیم؛ اگر خوشی ای بیابیم که جاودان، همیشگی و بیشینه باشد؛
پس ارزشی جاودان برایمان خواهد داشت. حال مشکل چیست؟!
Mehrbod نوشته: نگرش من اینگونه است:برایم شفاف نیست که دقیقا مقصودتان از این قسمت چیست؛
سازوکار[3] فرگشت[4] <—> خوشی و رنج <—> خردگرایی
شما ولی راه دوسویه نمیبینید, میانگارید چون چیزی به نام خردگرایی آنجا پدید آمده که میتواند خوشی و رنج را بیشیند, پس دیگر نباید کاری به فرگشت
داشت و آنرا سنجه[5] برشمرد, هنگامیکه دوباره از دیدگاه شناختشناسیک[6], شما در ترازی[7] بالا هستید و برای دریافت ارزش "راستین/سرشتین[8]" هنوز چند لایه باید پایین بیایید.
اما به هر روی؛ فرگشت هم حقیقتی است که خرد در راستای فربود گرایی ادراک می نماید و اساسا رنج و خوشی ما در گرو فرگشت به وجود آماده و برایمان معنا یافته است.
حال اگر همچنان بخواهید از دید فرگشتیک به پرسش پاسخ دهید و آن را هم در تراز لایه بنیادین معرفت شناسی بدانید؛ خیر.
این پرسش چگونه با معرفت شناختی به پاسخ مورد نگر شما می رسد؟
Mehrbod نوشته: سنجهیِ[5] شما نابجاست, نه کارتان. فرگشت[4] را همچون یک پالایه ببنید که با بیزشِ[9] رفتار آنراتکرار سخنان گذشته!
مهر درست/نادرست میزند. فرمان خرد تنها تا زمانی پذیرفتنی است که در پذیرش فرگشت باشد.
Mehrbod نوشته: پرسمان[10] اینکه آماج[11] زندگی چیست هم بنادرستی اینجا با خردگرایی و فربودگرایی درهمتنیده شده,شما در بخش سبز رنگ؛ گویا بالاخره توانستید میان دیدگاه فرگشتیک و دیدگاه مورد نگر من(همان نگاه هومنی)؛ تفاوت را دریابید!
آماج 'زیست' میتواند چیزهای بسیاری باشد, ولی از چه دیدگاهی داریم مینگریم؟ اگر از دیدگاه خودِ
هومن[12] بنگریم آماج زیست وی در همان خوشی و درد میکوتاهد, ولی از این نمیشود فرجامید[13] که:
پیدایش زیست آماجی[11] نداشته.
پیدایش زیست آماجی داشته (همان خوشی بردن ما).
حال مشکل را دقیقا در کجای دیدگاه من می بینید؟ در اینکه باورمندم ما باید خردمان و خوشی هایمان را از بند فرگشت برهانیم؟
Mehrbod نوشته: اینکه خوشی و درد آماج زندگی ما هومنان[12] است, تنها همین است, آماج زندگی "ما هومنان". این آماج ولی در ستیز با آماج جهانخوب که چه؟؟؟؟؟!!!!!!!!
نیست. همچنانکه گفته شود آماج جهان از پدید آوردن و فرگرداندن[14] جانداران زنده میتواند — اینجور میسَهد[15] — که گُسارش[16] هر چه
بیشتر و تندتر درگاشت[17] باشد و خوشی و رنج ما نیز همراستای[18] همین است: هر چه بیشتر درگاشت را بگساریم[19] بیشتر خوشی* میبریم!
اینکه خوشی بیشتر ما ممکن است با مصرف انرژی و یا افزایش انتروپی در کران تمام گیتی همراه باشد نیز، تضاد و پیوند ابطال کننده ای با نگرش من ندارد.
همین بود زندگی؟! پس تحقیر بیشتر، شکست بیشتر، رنج بیشتر...