نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

پراکنده‌نویسی

آنجاکه ملال ِ خرده‌بورژوا از مرز جنون می‌گذرد، او بدل به مروج فواید گیاه‌خواری، مدافع حقوق حیوانات و محافظ محیط زیست می‌شود.

زنده باد زندگی!
پاسخ

نقابهای «اخلاق‌مداری» گوناگونی که زوال اخلاقی مرد مدرن بر چهره می‌زند: - اول مدافع حقوق زنان، بعد مدافع حقوق کارگران، آخر سر مدافع حقوق حیوانات.

آدمی وسوسه می‌شود بگوید دو تای اول مقدمه‌چینی بوده‌اند برای رسیدن به سرمنزل مقصود. برای لیبرال مدرن زن و کارگر و حیوان به یک اندازه غیرواقعی و انتزاعی هستند.

زنده باد زندگی!
پاسخ

مسئله در عمق و شدت دشواری‌های زیست‌محیطی نیست، مسئله این است که خرده‌بورژوا وقتی دلنگران آن‌ها می‌شود کل گفتمان او چیزی فراتر از تلاش برای فخرفروشی ایدئولوژیک نیست. آدمی که فاقد حتی یک ویژگی خاص و منحصربفرد است، برای بهره‌مندی از احساس خاص‌ بودن روشی بجز سری‌سازی از باقی بشریت ندارد. بند کردن به «هزینه های اخلاقی عادات غذایی» و «بی‌اعتنایی به فجایع زیست‌محیطی» و … دیگران برای آدم بی‌مایه‌ای که در زندگی شخصی چیزی بابت فخرفروشی ندارد تنها گزینه‌ی ممکن است جهت متفاوت‌نمایی.

زنده باد زندگی!
پاسخ

«من از شما بهترم چون حیوانات بی‌گناه را برای لذت شکمی خودم نمی‌کشم».چه مایه باید بازنده و حقیر باشید که تنها وجه تمایز و جنبه‌ی منحصربفرد زندگی شما عادات غذایی‌تان باشد؟ تفاله‌های انسانی ِ مدرن آنقدر منزوی و از روابط اجتماعی مرسوم دور هستند که نمی‌فهمند رفتار و منش و احوال آن‌ها چه مایه گواه خاستگاه رقت‌برانگیز و خنده‌آور «عقاید» آنهاست.

از اینجاکه ما نشسته‌ایم، ذره‌ای پایبندی اخلاقی، دل‌رحمی، عاقب‌اندیشی و یا احساس مسئولیت در این اراذل درخت‌پرست و علف‌خوار دیده نمی‌شود، آنچه هست عقده‌های مشتی آدم بی‌مایه، نشانه رفته به سوی جامعه‌ای که در آن هرگز جایگاهی نداشته‌اند است. یا به عبارت دیگر: مدرنیست تیپیک!

زنده باد زندگی!
پاسخ

انقلاب واقعی آن انقلابی‌ست که در آن واپسین گیاه‌خوار را با روده‌های آخرین مدافع حقوق حیوانات، از آخرین درخت باقی‌مانده دار می‌زنند! E40dE412

زنده باد زندگی!
پاسخ

Ouroboros نوشته: انقلاب واقعی آن انقلابی‌ست که در آن واپسین گیاه‌خوار را با روده‌های آخرین مدافع حقوق حیوانات، از آخرین درخت باقی‌مانده دار می‌زنند!

یه مقداری زیادی خشن نشد ؟

خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری  
پاسخ

sonixax نوشته: یه مقداری زیادی خشن نشد ؟
همه‌ی اندیشه‌های مطروحه در این جستار جدی نیستند. E105

زنده باد زندگی!
پاسخ

Anarchy نوشته: اخیرا من هم کم کم دارم به تمام مسائلی که تا چند ماه پیش "توهم توطئه" میدونستم ایمان میارم ...

نیازی به توطئه‌ی آگاهانه نیست وقتی پای یک هدف غایی مشترک در میان است. چیزی که من می‌بینم بیشتر رابطه‌ی انگل و میزبان است تا توطئه‌ی هدفمند. یکسری ایده‌ها قادر به بازتولید دموگرافیک جامعه‌ی حامل خود هستند، بیایید این‌ها را «ایده‌های نوع اول» بنامیم. یکسری ایده‌ها قادر به بازتولید دموگرافیک جامعه‌ی حامل خود نیستند، بیایید این‌ها را «ایده‌های نوع دوم» بنامیم. همه سوی معادله برابر، در بازه‌های زمانی کوتاه و بلند باید انتظار داشت که گروه اول باقی بماند و گروه دوم منقرض بشود. چرا چنین نشده؟!

۱. جهانگشایی : ایده‌های نوع دوم هرچند قادر به بازتولید دموگرافیک خودشان نیستند، از طریق آشغال مس‌مدیا، قانون و سیستم آموزشی خود را بازتولید می‌کنند. مهم نیست شما در چه خانواده‌ای با چه فرهنگی به دنیا می‌آیید زمانی که هر نوع تربیت آلترناتیوی «شستشوی مغزی» و «آزار کودکان» جلوه داده می‌شود، به محض ورود به سیستم آموزشی «بازسازی» شما آغاز می‌شود و در صورت عمل به چیزی بجز قواعد مبتنی بر ایده‌های نوع دوم توسط یک نیروی سرکوبگر باتوم به دست با شما برخورد می‌شود. پس ایده‌های نوع دوم بخشی از حاملان خود را از فرزندان حاملان ایده‌های نوع اول بدست می‌آورند(«بچه‌های خانواده‌های مذهبی، اغلب لامذهب می‌شوند»).

۲. اشغالگری : نهادهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و … که کار می‌کنند و بر مبنی ایده‌های نوع اول طراحی شده‌اند، یعنی بار خودشان را خودشان بر دوش می‌کشند، توسط ایده‌های نوع دوم از طریق نهادی ثانوی مورد حمله قرار می‌گیرند و از طریق چیدن شاخ و برگهایی مشکل‌ساز، تبدیل به حاملان ایده‌های نوع اول می‌شوند. مثلاً ما می‌شنویم که مسیحیت و لیبرالیسم در ذات یکی هستند، یا علم و قرآن با یکدیگر هماهنگی دارند، «منظورشان همان بوده»، «اوقتی که می‌گفته‌اند آن منظورشان این بوده» و... این برخلاف آنچه در نظر بلادرنگ اول دریافت می‌شود برای تطهیر ایده‌های نوع اول نیست، بلکه برای یافتن حامل موفق برای ایده‌های نوع دوم است.

۳. برده‌داری : اخذ موضع خودپسند و نگاه از بالا به پایین نسبت به حاملان ایده‌های نوع اول از سوی حاملان ایده‌های نوع دوم، از طریق یک بازی زبانی قدرتمند انباشته از اشارات آشکار و پنهان برای تقسیم قدرت و سیگنال جایگاه فرد در هرم قدرت اجتماعی بر مبنی میزان پایبندی عقایدی که دارد با اهداف از پیش آشکار مبتنی بر ایده‌های نوع دوم، چنانکه شما در جامعه‌ی لیبرال‌دموکرات هرچه ترقی‌خواه‌تر باشید جایگاه بالاتری دارید و آته‌ایست به خداپرست می‌خندد و آنارشیست لیبرال را دست می‌اندازد و …اگر دقت بکنید، می‌بینید که حرکت ِ ارزش اقتصادی این ایده‌ها همیشه از راست به چپ است، و هرگز معکوس نمی‌شود.

۴. جنون جمعی : در «علوم» اجتماعی که نتایج بلافاصله قابل اندازه‌گیری نیستند، امر مورد توافق همواره امر اشتباه است.

۵. بلوغ : قانون اول ترقی‌خواهی مطرح می‌کند که هر ایده‌ای می‌باید به طور مداوم در حال تطور باشد اگرنه از ایده‌های درحال تطور دیگر جا می‌ماند. در نتیجه ایده‌های نوع دوم با سرعت بسیار بیشتری از ایده‌های نوع اول زاد و ولد می‌کنند، و این تولیدمثل ایدئولوژیک باعث پدید آمدن رنگارنگی می‌شود، و رنگارنگی زیاد تصور درستی پیشفرضها را در بیننده پدید می‌آورد. همه‌ی این عوامل دست به دست هم می‌دهند که آفند همیشه از پدافند قوی‌تر باشد، تمدن به بربریت ببازد، شر بر نیکی پیروز بشود و …

این پنج عامل روش تولید مثل ایده‌های نوع دوم و غلبه‌ی آن‌ها به ایده‌های نوع اول هستند. همه‌ی ایده‌های انقلابی در آغاز از نوع دوم هستند. مسیحیت برای مثال، در آغاز ایده‌ای انقلابی و به شدت ناتوان از بازتولید دموگرافیک خود بود. پس دویست سالی اقدام به فتح، اشغال، به بردگی کشیدن، تجاوز و فریب حاملان ایده‌های نوع اول کرد. سپس چند صد سال سقوط مداوم تمدن روم را شاهد بودیم و پس از آن چیزی که برآمد هیچ شباهتی به «مسیحیت» آغازین نداشت، «دین تحریف شد»، یا به عبارت بهتر، با از میان رفتن عناصر مومن، در پروسه‌ای داروینی، ایده‌ی نوع دوم به ایده‌ی نوع اول ارتقاء درجه یافت. این پروسه تا سرحد مرگ میزبان، یا جامعه‌ی تولید ایده‌های نوع اول ادامه پیدا می‌کند.

در هیچکدام از این مراحل توطئه‌ی آگاهانه‌ای در جریان نیست، هیچ‌کس اینقدر باهوش نیست، کل این پروسه نتیجه‌ی ضمنی رقابتی‌ست که میان جنون‌پیشه‌گان در جریان است برای سواری گرفتن از گله‌ای که شبانان پروار کرده‌اند، و طراحی هوشمند آن فراتر از بازگفتن آنچه بازنده‌ها با همه‌ی وجود مشتاق به شنیدنش هستند نیست. فرض بکنید که شما به بادام زمینی شدیدترین حساسیت‌ها را دارید، و هرگز هم مزه‌ی آنرا تجربه نکرده‌اید. اکنون کدامیک از این دو ایده برایتان همدلی برانگیزتر است، به عبارتی دیگر، دوست دارید کدام ایده حقیقت داشته باشد : ۱. بادام زمینی لذیذترین خوراکی عالم است، ۲. بادام زمینی بی‌مزه‌ترین غذای دنیاست. فارغ از اینکه حقیقت چیست، همواره کسانی وجود دارند که مایل به پذیرفتنش نیستند. این‌ها بیشتر مازاد جوامع مبتنی بر ایده‌های نوع اول هستند، و ایده‌های نوع دوم همواره برایشان جذابیت زیادی دارد(به دلایل واضح)، اما هرکسی می‌تواند به آن‌ها مبتلی بشود.

شما می‌توانید این روند را به طور زنده مشاهده بکنید، اگر قادر باشید سنگر بعدی ایده‌ی نوع دوم مُد روز در زمانه‌ی ما، یعنی ترقی‌خواهی را شناسایی بکنید. من سه کاندیدای اصلی دارم: بچه‌بازی، سکس با محارم یا «سقط جنین با تأخیر»(نوزادکشی). یکی از این سه به عنوان «حق بشری جهان‌شمول» بعدی مورد تأکید و تائید واحد پاتوژن لیبرال‌دموکراسی غربی خواهد بود. چشم خود را باز نگه بدارید، و ببینید کدامیک از این‌ها به جایگاه «قربانیان پیشداوری‌های بی‌رحمانه‌ی جامعه‌ی سرکوبگر» و شهدای راه پیشرفت برکشیده خواهند شد.

زنده باد زندگی!
پاسخ

امیر گرامی چند نکته/ سوال در همین زمینه:
1- جایگاه سرمایه‌داری را در این بقول خودت معادله کجا می‌بینی. بنظر می‌رسد با وجود ترقی‌خواهی المان‌هایی از ایده‌هایِ نوع اولی هم در خود داشته باشد.

2- در مورد توطئه، بنظرت نمی‌توان نام تحریف فعالانه‌ و آگاهانه‌یِ حقیقت با انگیزه‌یِ ایدئولوژیک را توطئه گذاشت. و از طرف دیگر شاید برای عملی کردن چنین طرحی هوش زیاد لازم باشد ولی بنظر می‌رسد حداقل شناسایی با موفقیت انجام شده. من مخصوصا در مورد رسانه‌ها یا مثلا سازمان ملل نمی‌توانم نامش را چیزی جز توطئه بگذارم (هرچند که تئوری‌هایِ توطئه هیچگاه از تئوری‌هایِ مورد علاقه‌یِ من نبوده و نیستند).

3- رابطه‌یِ نظریه‌‌هایی مبنی بر k-selection و r-selection با آنچه گفتی چیست؟ من دیده‌ام نظریه پردازی کرده‌اند که ایندو استراتژی متفاوت لیبرال‌ها و محافظه کاران (در آمریکا) هستند، بنظرم شباهت‌ها زیاد می‌آیند.

4- وضع بازماندگان بلوک شرق همچنان برای من گیج کننده است. بطور خاص درباره‌یِ آینده‌یِ چین و روسیه نظر یا پیشبینی داری؟

5- تطور؟!! E404

"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" Ezra Pound

پاسخ

Russell نوشته: امیر گرامی چند نکته/ سوال در همین زمینه: 1- جایگاه سرمایه‌داری را در این بقول خودت معادله کجا می‌بینی. بنظر می‌رسد با وجود ترقی‌خواهی المان‌هایی از ایده‌هایِ نوع اولی هم در خود داشته باشد. 2- در مورد توطئه، بنظرت نمی‌توان نام تحریف فعالانه‌ و آگاهانه‌یِ حقیقت با انگیزه‌یِ ایدئولوژیک را توطئه گذاشت. و از طرف دیگر شاید برای عملی کردن چنین طرحی هوش زیاد لازم باشد ولی بنظر می‌رسد حداقل شناسایی با موفقیت انجام شده. من مخصوصا در مورد رسانه‌ها یا مثلا سازمان ملل نمی‌توانم نامش را چیزی جز توطئه بگذارم (هرچند که تئوری‌هایِ توطئه هیچگاه از تئوری‌هایِ مورد علاقه‌یِ من نبوده و نیستند). 3- رابطه‌یِ نظریه‌‌هایی مبنی بر k-selection و r-selection با آنچه گفتی چیست؟ من دیده‌ام نظریه پردازی کرده‌اند که ایندو استراتژی متفاوت لیبرال‌ها و محافظه کاران (در آمریکا) هستند، بنظرم شباهت‌ها زیاد می‌آیند. 4- وضع بازماندگان بلوک شرق همچنان برای من گیج کننده است. بطور خاص درباره‌یِ آینده‌یِ چین و روسیه نظر یا پیشبینی داری؟ 5- تطور؟!! E404

درود بر دوست خوبم راسل.

۱. سرمایه‌داری قطعاً جزو ایده‌های نوع اول است، اما تحت دموکراسی خواص تمدن‌زدا پیدا می‌کند چون وقتی دولت سرمایه را از پذیرش مسئولیت عواقب رشد خود مصون کرد، سرمایه هم پیشرفت به هر قیمتی را هدف قرار می‌دهد. افزون بر این سیستم کاپیتالیستی توانایی سرکوب موثر عناصری که به طور طبیعی از آن استخراج می‌شوند و نابودش می‌کنند را ندارد.. سرمایه‌داری بلایی‌ست که جامعه‌ی مدرن بر سر تجارت آزاد پیش از خود آورد. منهای دموکراسی «پیشرفت» کاپیتال در خودش محدود خواهد شد. پس کاپیتالیسم دستگاهی برآمده از ایده‌های نوع اول است، با سیستم ایمنی بسیار بسیار ضعیف و آسیب‌پذیر در برابر هجمه‌ی ایده‌های نوع دوم.

۲. شاید حق با شما باشد. اما به نظر من طراحی هوشمند مساوی با توطئه نیست، همکاری هوشمند عناصری که دارای منافع بلادرنگ مشترک نیستند برای رسیدن به منافع مشترک بلندمدت «توطئه» محسوب می‌شود. به نظر شما کمیسار سازمان ملل دارد آگاهانه هدفی تمدن‌سوز را پیش می‌راند؟ به نظرتان کارمندان بی‌بی‌سی موجوداتی شریر و دیوصفت هستند که قصد انقراض انسان را دارند؟ من خودم یک زمانی ترقی‌خواه بودم و می‌دانم که مکانیزم عملکرد آن چگونه است. افراد ذی‌نفع از نظام مستقر با یکدیگر همکاری نمی‌کنند بلکه به شدت در حال رقابت هستند. نفعی که می‌برند بسیار سطحی، فردی و عام است و هیچ ایده‌ای درباره‌ی عواقب کلان اعمال خود ندارند چه برسد به برنامه‌ریزی برای آن. بعد فراموش نکنید که نهادهای اصلی محرک زوال همگی نهادهایی ناکارآمد و بسیط هستند نه سلسله‌مراتبی و موثر، پس هرچند هاروارد و صدای آمریکا و فاکس نیوز و آکسفورد یک هدف را دنبال می‌کنند، این کار را انجام می‌دهند چون از اعضایی تشکیل شده‌اند که به آن کار در مقام عملی خیر ایمان دارند. نکته‌ی مهم : هیچ‌کس آن‌ها را فریب نداده، فقط عده‌ای هستند که از خودفریبی آن‌ها بهره‌برداری (موقت و سطحی و بلافاصله) می‌کنند و از بیدار شدنشان جلوگیری می‌کنند. پروسه‌ی به خواب رفتن کاملاً داوطلبانه و مبتنی بر اختیار و آگاهی کامل است. نهادهای پیش برنده‌ی اهداف ترقی‌خواهان برای مثال، همگی طراحی و تولید داوطلبانه‌ی مومنان، یا «گله» هستند و بر مبنی همکاری آن‌ها با هم دوام می‌آورند.

۳. کاملا مرتبط است، ولی آن نظریه به بررسی روابط میان این دو استراتژی می‌پردازد، من بیشتر علاقمند به واکاوی ارتباطهای درونی خودشان هستم. بعد مشکلی که r/K دارد اینست که قادر به ارائه‌ی توصیف دقیقی از پدیده‌ها در بعد خرد نیست، بلکه بیشتر مدلی‌ست برای مطالعه‌ی ابعاد کلان روابط اجتماعی. سوال اصلی اینست که چرا عده‌ای پرشمار از افراد یک استراتژی موفق(K)را رها می‌کنند و به یک استراتژی کمتر موفق®روی می‌آورند؟ بعد چالشی که درپی این سوال می‌آید آنست که اگر K می‌باید منطقا موفق‌تر باشد چرا r از منظر تاریخی بسیار موفق‌تر بوده(ما دائم به چپ رفته‌ایم). اینجا دیگر تئوری کارآمدی خود را از دست می‌دهد و شما باید به بررسی مکانیزمهایی که افراد عضو هریک از این دو گروه برای بازتولید ایده‌های خود می‌پردازند، جنس این ایده‌ها و ... بپردازید.

۴. چین که وضعش مشخص است، و مثل هر کشور دیگری فاقد عناصر مؤثر برای دفاع از خود در برابر زوال لیبرالی‌ست. همین حالا نشانه‌های سقوط در آنجا بسیار آشکار است و به نظر من پروسه‌ی آن آغاز شده. روسیه ماجرایش فرق می‌کند و مقاومت دلیرانه‌ای در برابر زوال از خود نشان داده، جمعیت آن از یک پروسه‌ی زوال بسیار بلندمدت و قدرتمند بیرون آمده و به این آسانی دوباره تن به «برابری» نمی‌دهد. اما همه‌ی این مقاومتها در پایان محکوم به شکست هستند چون سیستم مبتنی بر ایده‌های نوع دوم همیشه پیروان بیشتر و متعهدتری دارد. سوی حقیقت نامطمئن است، به شدت از هم گسسته است و خیلی بیش از رقیبان خود روادار و آزادمنش است. چپ فقط به یک چیز اهمیت می‌دهد: موفقیت.

۵. اضمحلال احتمالاً واژه‌ی دقیق‌تری باشد، ولی چون من علاقه‌ای ندارم به بحث درباره‌ی ادبیات مستعمل و محبوب ترقی‌خواهان این است که برچسبهای آن‌ها به روی ما و خودشان را دربست می‌پذیرم.

زنده باد زندگی!
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 7 مهمان