Mehrbod نوشته: اینها براستی درونمایهیِ سخن «گفتمان تکنولوژی» نیستند, برای نمونه بخش کمتری از سخن دربارهیِ کشته
شدن و نابودی بشر و بخش بزرگتری از سخن دربارهیِ از دست رفتن آزادیها است; ولی این دو
پیوسته جابجا گرفته میشوند چون یکی چیزی ملموس است, دیگری ناملموس و بیشتر انتزاعی, گرچه مهمتر.
راستش چون شما به فلسطین اشاره کردید و فرمودید که آن فرع است و اصل این تکنولوژی است که با ساخت سلاح های کشتار جمعی نابودی همه آدمیان را سبب خواهد شد. خب بنده هم در مثالم از بمب هسته ای استفاده کردم وگرنه بله شما درست می فرمایید که
همه تکنولوژی مربوط به سلاح کشتار جمعی و تسلیحات نظامی نمی باشد. هر چند که بیشترین کارایی را در همین زمینه دارد! اما خب با ساختن ابزاری که بتواند ذهن آدمی را بخواند و حرکاتش را پیش بینی کند و... در حقیقت تکنولوژی درراستای خدمت به مسائل امنیتی گام بر می دارد که زیر مجموعه مسائل نظامی است. "کشتن" همیشه به معنای "کشتن" نیست! همینکه اختیار و آزادی آدمی را بگیریم در حقیقت بگونه ای او را کشته ایم چون اختیار و آزادی بخشی از وجود آدمی است.
اینکه حضرتعالی بر بنده خرده گرفته اید بابت جستار فلسطین ، ....... خب حرفی برای گفتن ندارم و شما را به داستان "تزار و سه پرسش از راهب" تولستوی ارجاع می دهم که حتما آن داستان را خوانده اید و حتما سه پرسش و پاسخ هایش را از بر هستید.
Mehrbod نوشته: کار نیمچه نیمه بدرد نمیخورد و دوباره همان داستان ملانصرالدین و جستجوی کلید زیر
چراغ برق است. یا کاری که انجام میدهید سرنوشتساز و مهم است, یا بهتر است هیچ انرژی در آن هرز ندهید.
قربان شما از کجا دانستید که کار بنده نمیچه نیمه است؟ چون دخترم یا چون مسلمانم؟ یا هردو؟! در جستار قبلی وقتی خطاب به بنده فرمودید چون تو دختری از پرستش خوشت می آید و.. از آنجا حس کردم نگاهتان به انسانیت بر مبنای جنسیت است بر مبنای چیستی است نه بر مبنای وجود و ماهیت! هر دختری پیش از آنکه دختر باشد انسان است و ماهیتش انسان است و بعد چیستی او (زن بودن)در نظر گرفته می شود . اما شما ..... چه بگویم شما حتی برای خود آدمی هم اصالت را در نظر نمی گیرید. می گویید ذهن آدمی شبیه به یک برنامه است در حالی که درست آن است که بگویید برنامه ها و نرم افزارها و .. کلن رایانه و مباحث مربوط به آن شبیه مغز آدمی است. این آدمی بوده که این چیزها را بر مبنای کارکرد ذهن خویش خلق کرده است اول آدمی بوده بعد این چیزها بوجود آمده اند و بدون وجود آدمی این چیزها و حتی همان تکنولوژی و فندآوری شما معنا و مفهمومی ندارند!!
حتی این اگزیستسیالیست های نا خدا باوری چون سارتر هم این اصالت را به آدمی داده اند و جهان را بدون وجود آدمی هیچ و بی معنا خوانده اند. بقول صغیر اصفهانی عارف نامی ایران:
چون ما نباشیم مجنون که
لیلی غیر از دل ما حامل ندارد
این مجنون است که به لیلی معنا می دهد و بدون وجود مجنون عشقی نیست و معشوقی بنام لیلی معنا ندارد.
Mehrbod نوشته: نکتهیِ سوم, فرجامیابی شما درست ١٨٠° وارونهیِ آنچیزیست که در گفتمان تکنولوژی آمده است:
آنچه اینجا به آن بارها پرداخته شده است درست همین میباشد که نمیتوان تکنولوژی را راستادهی نمود.
از دیدگاه شخصی من پرداختن به ادبسار و چامهسرایی و بگوییم هنر کارهایی بیاندازه سودمندتر اند تا پرداختن به دانش و پژوهش.
دستهیِ یکم نه تنها بهترند که به والایش اندیشه و خوشی نیز میانجامند, دستهیِ دوم ولی تنها به بهکرد و
پیشرفت تکنولوژی افسارگریخته.
هر آینه, در جهان امروز چه شمای نامی خودتان را با هنر و ادبسار سرگرم
کنید چه نه, دانشمندان و پژوهشگرانی همواره یافت میشوند که این کشتی را به پیش برانند.
بنده عاشق داستان هستم بویژه داستان های نمادین که باید آنها را رمزگشایی کرد و بعد از هر بار خواندن به معنای تازه ای از آن رسید. این داستان کشتی هم از آن داستان ها است. می توان برداشت های گوناگون از آن کرد. یک برداشت آن است که کشتی را نماد تکنولوژی در نظر بگیریم و ناخدا و دستیارانش را نماد دانشمندان و پژوهشگران این عرصه بدانیم. برداشت دیگر آنکه ناخدا را نماد تکنولوژی بدانیم و کشتی را نماد زندگی و دنیای آدمیان .
در برداشت اول ، می توان تکنولوژِی را جهت دهی کرد کافیست ناخدا را عوض کنیم و شخصی را که در فاز فکری مخالف با ناخدای پیشین باشد را جایگزین او کنیم. آنوقت تکنولوژی به جای رفتن به سوی نابودی به سمت آبادی خواهد رفت.
اما در برداشت دوم نه! تنها راه چاره آن است که ناخدا (تکنولوژی)را از کشتی به دریا بیاندازیم !
بنده برداشت اول را از این داستان برداشت کرده ام! بخاطر همان در نظر گرفتن "اصالت آدمی"! اگر دانشمندان و پژوهشگران همگی انسانهای اخلاق مداری بودند مسیر تکنولوژی این نبود و تکنولوژی به این نقطه بحرانی نمی رسید! اگر هر دانشمندی هر چه را که به ذهنش می رسید سریع بر زبان نمی آورد و آن را عملی نمی کرد آنوقت دنیای بهتری داشتیم. البته می دانم که اگر چیزی به ذهن کسی برسد مسلما به ذهن دیگران هم خواهد رسید مثل داستان "انتگرال" که هم نیوتن و هم لایپ نیتز هر دو با هم به این قضیه رسیدند بی آنکه از کار هم آگاه باشند. اما منظورم کلی بود یعنی اگر همه ی اهل علم اخلاق گرا بودند و هر چه را که به ذهنشان خطور می کرد پیش از آنکه به مرحله ی اجرا بگذارند پردازش می کردند و اگر آن را مناسب شرایط کنونی و فرهنگ کنونی جامعه می دانستند آنگاه ابرازش می کردند دنیا این نمیشد!
چه خوب است اگر دانشمندان و پژوهشگرانی داشته باشیم که دلهایی ساده و بی دست و پا داشته باشند که با یک آهنگِ موسیقی غمگین، هوایی شوند! آنوقت تکنولوژی ....