sonixax نوشته: به سلامتی معلوم شد مهربد هم زنده و سالمه!
خبری ازت نبود! خوش میگذره ؟! ایمیلهات رو هم که دیگه چک نمیکنی!!!
چه همزمان! من تازه رفتم یاهو و پیغام تو را هم گرفتم که همین چند روز پیش نوشته بودی گویا.
من فیسبوک کمابیش همیشه هستم, همراه با مزدک دستی در پارسیگویی دارم و واژهسازی و واژهگزینی
داریم. این را من سودمند میابم, چون زبان در اندیشه کارکرد دارد و اندیشه در بهکرد زندگی ام.
بجز آن من تنها زمانیکه ناچار ام از این social networkها بهره میگیرم, مانند امروز که میخواستم گفتگوی
کوچک ام در دنبالهی فندآوری با مزدک را اینجا روبنویسم و پاتوق شبنشینی را هم نگاهی انداختم.
روشنه فندآوری را نمیشود باین آسانیها از زندگی زدود و کسی هم بکند سودی دربر ندارد که هیچ, زیان هم دارد, ولی انگیزهیِ من از
این دوری ببامزّگی در راستای همین واپسین سخنان پاتوق شب نشینی میرود که توانافزایی (ارادهیِ معطوف به قدرت) است و جدا از آنچه امیر میکند, نمونهوار نیست.
هر یک باریکهای که بیرون از اینجا و برای زندگی بیرون خودتان میسپرانید باارزش است, هر باریکهای که همچون من
که اینجا دارم نوشته سر هم میکنم و برای کسانی مینویسم که چه بباورند, چه نباورند, چه بخوانند, چه
نخوانند, هیچ کدام هیچ دگرسانیای در "سرنوشت من" نمیدهند, بیهوده و هرزرفته خواهد بود.
شاید اندربارهیِ امیر این است که مینیازد برای سامانبخشی به اندیشههایش آنها را به رشتهیِ
نگارش در بیاورد و از نوشتن اینجا یک سودی میبرد و درونمیکاود, برای من ولی اینگونه نیست,
بجای آن پیش مینهم چند کافی شاپ خوب یا پاتوقهای اندیشگاهین بیایبد. برای نمونه من هر روز نخستنی
کاری که پس از بیداری میانجامم یک پیادهروی دراز و رفتن به یکی از این پاتوقهایِ دنج ویژهیِ خودم است,
سپس نوشیدن چای/قهوه, اندیشیدن به برنامههایم, زندگی ام, دوستان بیرون ام و گهگاهی هم فلسفه. نکتهیِ باریک اینکه در هیچکدام
اینها هم نیازی نیست کسی اباگیده و همراهی کند, چه که من کسی را هم از نزدیک نمیشناسم که توانا به
همآوردی اندیشیک با من در بیشتر زمینهها باشد و این هیچ نه آزارنده است, نه بد. اگر کسی از این بنالد که کسی را ندارد
با او گفتگوی درخور و .. داشته باشد من سخن اش را تنها یاوههایِ کژرفته برمیدارم, چون نیاز اینکه دیگران اندیشههایِ
شما را دریابند خود برآمدهیِ نیاز به توانگری در زندگیست; ژنهایِ شما میاندیشند هنگامیکه سخنورانه اندیشههای ژرف تان را آنجا
به گوش دیگران میرسانید دارید توان خود را افزوده و کنترل اتان روی زندگی و سرنوشتتان را افزایش میدهید, ولی این در
جهان امروز کارنمیکند و بساکه به میلیونها سال فرگشتی بازمیگردد که نیاکان دوردست ما در "گروهکهایِ ریزسنگ / small-scale groups"
میزیستهاند که اندیش و هماندیشی و گفتمان کارکردهایِ یکراست, بساویدنی و بیرونین داشتهاند.
در جهان امروز بیشتر اینها نوفه (noise) است (روی اینترنت کمابیش همهاش) و اگر بیانجامید بایستی فرنودی پشت آن باشد همچون همانی که بالاتر
گفتم, برای نمونه نتوانید بی نوشتن اندیشههایتان را (که قرار است در زندگی بیرونین و راستین اتان نقشی بسزا در
رسیدن به توانِ راستین {هر اندکی که در جهان فندزدهیِ امروز شود} داشته باشند) آرای و سامان ببخشید.
از روی اینها, من به سرنوشت اینجا نیز هیچ مهندی نمیدهم, چون در سرنوشت من کوچکترین نقشی ندارد و بود و
نبود اش یکسان است. نام بردن از "دوستی" هم در اسپاش اینجا بشوخی میماند, چون هیچکدام ِشما مرا نمیشناسید و
من هم هیچکدام شما را نمیشناسم (از همه بیشتر شاید تو را بشناسم و بس که آن هم چندان نیست) و یکبار
دیگر, کوچکترین نقش بساویدنی و ملموس در زندگی من ندارید, چرا که اینجا "جهانی مجازی" است و فراتر از این را نمیتواند به ما بدهد.
از آنجاییکه من دیرزمانیست همهیِ فعّالیتهایِ سیاسی و .. را هم از بیخ بیهوده یافته و از بُن فروبستهام,
هیچ ترسی از آشنایی با هموندان اینجا دیگر ندارم و اگر گذرتان به بیرون از ایران میخورد من از روی برآوردن کنجکاوی
هم که شده خواستار دیدن اتان هستم, در آن چهره شاید دوستیای بتواند از این نوشتارزار دربیاید, اگرنه که هیچ.
پارسیگر