نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 11 رای - 4.91 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

پاتوق شب نشینی

Dariush نوشته: از اینها بگذریم، شما یا راسل عزیز یا دیگر دوستان اگر پایه‌ی شترنگ هستید من در انتظار شما هستم.
منکه پایه‌ام، داریوش جان آنسری هم که پیشنهاد بازی دادی. 5 دقیقه دندان روی جگر میگذاشتی تا پیغام خوانده شود بابا جان !!

"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" Ezra Pound

پاسخ

Russell نوشته: منکه پایه‌ام، داریوش جان آنسری هم که پیشنهاد بازی دادی. 5 دقیقه دندان روی جگر میگذاشتی تا پیغام خوانده شود بابا جان !!
درود به راسل ِ همیشه پایه‌ی دوست‌داشنتی :))
لینک بازی را خصوصی فرستادم خدمت‌تان. فقط بگویم که من مدتهاست درست و حسابی بازی نکرده‌ام. بنابراین:
برد من = دو برد من
مساوی= برد من
باخت = مساوی
E409

کسشر هم تعاونی؟!
پاسخ

همین الان، در همین لحظه! برای اولین بار در عمرم! فتوشاپ رو از خود ادوبی خریدم :)))) (ماهی 9.99 یورو)
دیگه دیدم خیلی دارند التماس میکنند هی ارزون کردند! از 30 یورو در ماه رسوندند 10 یورو در ماه دلم سوخت :)) از شر نسخه رایگان Cs2 و مزخرفی به نام Gimp هم خلاص شدم.
درگیر برنامه های قدیمی و به درد نخور نشی صلوات :)))))

خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری  
پاسخ

به سلامتی معلوم شد مهربد هم زنده و سالمه!
خبری ازت نبود! خوش میگذره ؟! ایمیلهات رو هم که دیگه چک نمیکنی!!!

خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری  
پاسخ

sonixax نوشته: به سلامتی معلوم شد مهربد هم زنده و سالمه!
خبری ازت نبود! خوش میگذره ؟! ایمیلهات رو هم که دیگه چک نمیکنی!!!

چه همزمان! من تازه رفتم یاهو و پیغام تو را هم گرفتم که همین چند روز پیش نوشته بودی گویا.

من فیسبوک کمابیش همیشه هستم, همراه با مزدک دستی در پارسیگویی دارم و واژه‌سازی و واژه‌گزینی
داریم. این را من سودمند میابم, چون زبان در اندیشه کارکرد دارد و اندیشه در بهکرد زندگی ام.

بجز آن من تنها زمانیکه ناچار ام از این social network‌ها بهره میگیرم, مانند امروز که میخواستم گفتگوی
کوچک ام در دنبالهی فندآوری با مزدک را اینجا روبنویسم و پاتوق شب‌نشینی را هم نگاهی انداختم.

روشنه فندآوری‌ را نمیشود باین آسانی‌ها از زندگی زدود و کسی هم بکند سودی دربر ندارد که هیچ, زیان هم دارد, ولی انگیزه‌یِ من از
این دوری ببامزّگی در راستای همین واپسین سخنان پاتوق شب نشینی میرود که توان‌افزایی (اراده‌یِ معطوف به قدرت) است و جدا از آنچه امیر میکند, نمونه‌وار نیست.

هر یک باریکه‌ای که بیرون از اینجا و برای زندگی بیرون خودتان میسپرانید باارزش است, هر باریکه‌ای که همچون من
که اینجا دارم نوشته سر هم میکنم و برای کسانی مینویسم که چه بباورند, چه نباورند, چه بخوانند, چه
نخوانند, هیچ کدام هیچ دگرسانی‌ای در "سرنوشت من" نمیدهند, بیهوده و هرزرفته خواهد بود.


شاید اندرباره‌یِ امیر این است که می‌نیازد برای سامانبخشی به اندیشه‌هایش آنها را به رشته‌یِ
نگارش در بیاورد و از نوشتن اینجا یک سودی میبرد و درون‌میکاود, برای من ولی اینگونه نیست,
بجای آن پیش مینهم چند کافی شاپ خوب یا پاتوق‌های اندیشگاهین بیایبد. برای نمونه من هر روز نخستنی
کاری که پس از بیداری می‌انجامم یک پیاده‌روی دراز و رفتن به یکی از این پاتوق‌هایِ دنج ویژه‌یِ خودم است,
سپس نوشیدن چای/قهوه, اندیشیدن به برنامه‌هایم, زندگی ام, دوستان بیرون ام و گهگاهی هم فلسفه. نکته‌یِ باریک اینکه در هیچکدام
اینها هم نیازی نیست کسی اباگیده و همراهی کند, چه که من کسی را هم از نزدیک نمیشناسم که توانا به
همآوردی اندیشیک با من در بیشتر زمینه‌‌ها باشد و این هیچ نه آزارنده است, نه بد. اگر کسی از این بنالد که کسی را ندارد
با او گفتگوی درخور و .. داشته باشد من سخن اش را تنها یاوه‌هایِ کژرفته برمیدارم, چون نیاز اینکه دیگران اندیشه‌هایِ
شما را دریابند خود برآمده‌یِ نیاز به توانگری در زندگی‌ست; ژن‌هایِ شما میاندیشند هنگامیکه سخنورانه اندیشه‌های ژرف تان را آنجا
به گوش دیگران میرسانید دارید توان خود را افزوده و کنترل اتان روی زندگی و سرنوشت‌تان را افزایش میدهید, ولی این در
جهان امروز کارنمیکند و بساکه به میلیون‌ها سال فرگشتی بازمیگردد که نیاکان دوردست ما در "گروهک‌هایِ ریزسنگ / small-scale groups"
میزیسته‌اند که اندیش و هماندیشی و گفتمان کارکرد‌هایِ یکراست, بساویدنی و بیرونین داشته‌اند.

در جهان امروز بیشتر اینها نوفه (noise) است (روی اینترنت کمابیش همه‌اش) و اگر بیانجامید بایستی فرنودی پشت آن باشد همچون همانی که بالاتر
گفتم, برای نمونه نتوانید بی نوشتن اندیشه‌هایتان را (که قرار است در زندگی بیرونین و راستین اتان نقشی بسزا در
رسیدن به توانِ راستین {هر اندکی که در جهان فندزده‌یِ امروز شود} داشته باشند) آرای و سامان ببخشید.


از روی اینها, من به سرنوشت اینجا نیز هیچ مهندی نمیدهم, چون در سرنوشت من کوچکترین نقشی ندارد و بود و
نبود اش یکسان است. نام بردن از "دوستی" هم در اسپاش اینجا بشوخی میماند, چون هیچکدام ِشما مرا نمیشناسید و
من هم هیچکدام شما را نمیشناسم (از همه بیشتر شاید تو را بشناسم و بس که آن هم چندان نیست) و یکبار
دیگر, کوچکترین نقش بساویدنی و ملموس در زندگی من ندارید, چرا که اینجا "جهانی مجازی" است و فراتر از این را نمیتواند به ما بدهد.

از آنجاییکه من دیرزمانی‌ست همه‌یِ فعّالیت‌هایِ سیاسی و .. را هم از بیخ بیهوده یافته و از بُن فروبسته‌ام,
هیچ ترسی از آشنایی با هموندان اینجا دیگر ندارم و اگر گذرتان به بیرون از ایران میخورد من از روی برآوردن کنجکاوی
هم که شده خواستار دیدن اتان هستم, در آن چهره شاید دوستی‌ای بتواند از این نوشتارزار دربیاید, اگرنه که هیچ.



پارسیگر

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ

Dariush نوشته: راست‌اش من از شما و مهربد بیش از این چیزی که می‌گویید شگفت‌زده می‌شوم! چه کسی زندگی و شخصیت ِ مجازی
خویش را در اینجا اینقدر جدی گرفته امیرجان؟

هر ساعتی که شما اینجا سرگرم نوشتن برای کسانی‌ که نمیشناسید و کنشی آهنجیده میباشید, من
آن بیرون سرگرم انجام کاری‌ام که کارکردی یکراست, بساویدنی و روشن در زندگی ام دارد;‌ ازینرو, من
کار شما را جدی* میابم; این را بخوانید از کسیکه هنوز بیشترین شمار پیک در این سخنگاه را دارد.

امیر هم این دریافته و نگرش او از "اعتدال/میانه‌روی" همین است که چند ماه اینجا درونکافته
و با اندیشه‌هایش جلق میزند, سپس بیرون رفته و با دختران ماه‌پیکر تن‌می‌آمیزد.





* کسانیکه ول‌معطل‌تر از شمائند:
٠- ویراستاران ویکی‌پدیا (بیکارترین و دسته‌یِ کودن که برای "افزایش دانش"! سرگرم هرز دادن زندگی اشان‌اند {آماج ابر-کژرفته})
١- وبلاگ‌نویسان, بیکاران دوم
٢- فیسبوک: این یکی را همه به کودنی و کودنگری اش آگاهند, شوربختانه همه‌یِ نزدیکان من هم در آن گرفتار.
٣- کسانیکه روی whatsapp, viber و .. زمان میسوزانند.
٤-
...
١١- دفترچه
...


پارسیگر

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ

Mehrbod نوشته: چه همزمان! من تازه رفتم یاهو و پیغام تو را هم گرفتم که همین چند روز پیش نوشته بودی گویا.

من فیسبوک کمابیش همیشه هستم, همراه با مزدک دستی در پارسیگویی دارم و واژه‌سازی و واژه‌گزینی
داریم. این را من سودمند میابم, چون زبان در اندیشه کارکرد دارد و اندیشه در بهکرد زندگی ام.

بجز آن من تنها زمانیکه ناچار ام از این social network‌ها بهره میگیرم, مانند امروز که میخواستم گفتگوی
کوچک ام در دنبالهی فندآوری با مزدک را اینجا روبنویسم و پاتوق شب‌نشینی را هم نگاهی انداختم.

روشنه فندآوری‌ را نمیشود باین آسانی‌ها از زندگی زدود و کسی هم بکند سودی دربر ندارد که هیچ, زیان هم دارد, ولی انگیزه‌یِ من از
این دوری ببامزّگی در راستای همین واپسین سخنان پاتوق شب نشینی میرود که توان‌افزایی (اراده‌یِ معطوف به قدرت) است و جدا از آنچه امیر میکند, نمونه‌وار نیست.

هر یک باریکه‌ای که بیرون از اینجا و برای زندگی بیرون خودتان میسپرانید باارزش است, هر باریکه‌ای که همچون من
که اینجا دارم نوشته سر هم میکنم و برای کسانی مینویسم که چه بباورند, چه نباورند, چه بخوانند, چه
نخوانند, هیچ کدام هیچ دگرسانی‌ای در "سرنوشت من" نمیدهند, بیهوده و هرزرفته خواهد بود.


شاید اندرباره‌یِ امیر این است که می‌نیازد برای سامانبخشی به اندیشه‌هایش آنها را به رشته‌یِ
نگارش در بیاورد و از نوشتن اینجا یک سودی میبرد و درون‌میکاود, برای من ولی اینگونه نیست,
بجای آن پیش مینهم چند کافی شاپ خوب یا پاتوق‌های اندیشگاهین بیایبد. برای نمونه من هر روز نخستنی
کاری که پس از بیداری می‌انجامم یک پیاده‌روی دراز و رفتن به یکی از این پاتوق‌هایِ دنج ویژه‌یِ خودم است,
سپس نوشیدن چای/قهوه, اندیشیدن به برنامه‌هایم, زندگی ام, دوستان بیرون ام و گهگاهی هم فلسفه. نکته‌یِ باریک اینکه در هیچکدام
اینها هم نیازی نیست کسی اباگیده و همراهی کند, چه که من کسی را هم از نزدیک نمیشناسم که توانا به
همآوردی اندیشیک با من در بیشتر زمینه‌‌ها باشد و این هیچ نه آزارنده است, نه بد. اگر کسی از این بنالد که کسی را ندارد
با او گفتگوی درخور و .. داشته باشد من سخن اش را تنها یاوه‌هایِ کژرفته برمیدارم, چون نیاز اینکه دیگران اندیشه‌هایِ
شما را دریابند خود برآمده‌یِ نیاز به توانگری در زندگی‌ست; ژن‌هایِ شما میاندیشند هنگامیکه سخنورانه اندیشه‌های ژرف تان را آنجا
به گوش دیگران میرسانید دارید توان خود را افزوده و کنترل اتان روی زندگی و سرنوشت‌تان را افزایش میدهید, ولی این در
جهان امروز کارنمیکند و بساکه به میلیون‌ها سال فرگشتی بازمیگردد که نیاکان دوردست ما در "گروهک‌هایِ ریزسنگ / small-scale groups"
میزیسته‌اند که اندیش و هماندیشی و گفتمان کارکرد‌هایِ یکراست, بساویدنی و بیرونین داشته‌اند.

در جهان امروز بیشتر اینها نوفه (noise) است (روی اینترنت کمابیش همه‌اش) و اگر بیانجامید بایستی فرنودی پشت آن باشد همچون همانی که بالاتر
گفتم, برای نمونه نتوانید بی نوشتن اندیشه‌هایتان را (که قرار است در زندگی بیرونین و راستین اتان نقشی بسزا در
رسیدن به توانِ راستین {هر اندکی که در جهان فندزده‌یِ امروز شود} داشته باشند) آرای و سامان ببخشید.


از روی اینها, من به سرنوشت اینجا نیز هیچ مهندی نمیدهم, چون در سرنوشت من کوچکترین نقشی ندارد و بود و
نبود اش یکسان است. نام بردن از "دوستی" هم در اسپاش اینجا بشوخی میماند, چون هیچکدام ِشما مرا نمیشناسید و
من هم هیچکدام شما را نمیشناسم (از همه بیشتر شاید تو را بشناسم و بس که آن هم چندان نیست) و یکبار
دیگر, کوچکترین نقش بساویدنی و ملموس در زندگی من ندارید, چرا که اینجا "جهانی مجازی" است و فراتر از این را نمیتواند به ما بدهد.

از آنجاییکه من دیرزمانی‌ست همه‌یِ فعّالیت‌هایِ سیاسی و .. را هم از بیخ بیهوده یافته و از بُن فروبسته‌ام,
هیچ ترسی از آشنایی با هموندان اینجا دیگر ندارم و اگر گذرتان به بیرون از ایران میخورد من از روی برآوردن کنجکاوی
هم که شده خواستار دیدن اتان هستم, در آن چهره شاید دوستی‌ای بتواند از این نوشتارزار دربیاید, اگرنه که هیچ.



پارسیگر
درود به شما جناب مهربد
گرامی من نیز همانند شما دلبسته به کارگیری زبان پارسی راستین هستم وانگه نمیدانم به راستی کجا میتوان شیوه درست به کارگیری واژگان پارسی را فراگرفت اگر مهر ورزید در اینباره اندکی مرا راهنمایی کنید
پاسخ

Mehrbod نوشته: و گرفتاری همینجاست که باید افزود این 'باید' افزوده‌یِ بالا از سر ناچاری‌ست, اگرنه در چهره‌یِ درست کار «باید» بتوان
بر جهان بیرون تا اندازه‌ای تاثیر[١] گذاشت و مهندتر[٢] از همه, هرکس سرنوشت و سامه‌هایِ[٣] زندگی اش را دستان خود داشته باشد, نه اینکه سرنوشت زندگی اش در دستان دیوانسالاران ناشناس, شرکت‌هایِ بزرگ و بی در پرک و سرانجام ابرسازواره‌هایِ[٤] فراروئیده باشد که بیرون از دامنه‌یِ کنترل او جای گرفته و روی سرنوشت وی روزانه می‌گُزیرند[٥].

این محدود به فضای مجازی نیست، در جهان حقیقی هم ضریب نفوذ شما در مقام یک فرد محدود است مگر آنکه آقای یکی از همان نهادها بشوید. دلیلش کاملا واضح است، همه نمی‌توانند به سخن زیبا تدوین شده‌ی همه گوش فرا بدهند، و تنها درپی حرف از دهان کسانی می‌روند که یا از منظری عینی صلاحیت خود برای به سخن درآمدن را اثبات کرده‌اند(CEO یک شرکت چندملیتی، رهبر یک حزب سیاسی و ...)، یا کسانی که «پیش‌گزینی» بالایی دارند وعده‌ای آدم ظاهرا یا باطنا برجسته برای حرفشان تره خرد می‌کنند. این استراتژی بسیار موفق و درستی‌ست زیرا ۹۹.۹۹٪ کلام در حقیقت آشغال‌کلام است و هیچ ارزش حقیقی و قابل نقد کردن در جهان حقیقی را ندارد، اما یک صدم درصد گاهی «ناعادلانه» داوری می‌شود و در این میان با آنکه استحقاق شنیده شدن دارد، ناشنیده باقی می‌ماند. جالب اما آنکه همه‌ی باقی سخنرانان بی‌شنونده دوست دارند وانمود بکنند در این یک صدم درصد می‌گنجند، نه در آن ۹۹.۹۹٪ !

می‌توان به هرکس از راه رسید و نیت خیر داشت تریبون داد، اما این به معنی شنیده شدن نخواهد بود. طبق معمول شما به جای آنکه بپذیرید صلاحیت شنیده شدن را ندارید و «به درون» بنگرید، بیرون از خودتان دنبال مشکل گشته‌اید و ایراد را در ساختار جهان یافته‌اید، که نا-اُمید کننده است. من جای دیگری گفتم که درخواست آزادی بیان اندک‌اندک از سوی سوژه‌ی خودشیفته‌ی مدرن به «آزادی شنیده شدن» تعبیر می‌شود و اگر یک موجود فضایی امروز به زمین می‌آمد و از من می‌پرسید انسان معاصر را در یک جمله خلاصه کن، «به من نگاه کنید» می‌شد خلاصه‌ی وضع امروز بشریت.

این مشکل بخشی از راه‌حل محبوب شما بوده، اگرنه وقتی ما به هیچکس بجز کسانی که از طریق روش‌هایی به قدمت تاریخ صلاحیت خود را برای سخنرانی اثبات کرده بودند(مثل آخوند بالای منبر!)تریبون برای وراجی نمی‌دادیم، این مکانیزم‌ها و روش‌های دفاع در برابر مزخرف هم این اندازه شدید نبود و کمتر پیش می‌آمد حرف حسابی میان هیاهوی گله به دوزخ سکوت و بی‌اعتنایی در بیافتد. وانگهی روشنگران آمدند و اثبات کردند و به گله نشان دادند که بیشتر آنچه این منبر نشینان به آنها می‌گفتند مهمل بوده، آنچه درپی آمد هرج و مرجی بی‌سابقه در اشغال منبرها از سوی آدمهای به شدت ناصالح و بعد از آن به مرور اول بی‌اعتمادی، سپس بی‌اعتنایی پامنبری‌ها بود، تا جایی که دیگر هیچکس به مسجد نیاید بجز آخوند!

اسلاف ما اثبات کرده‌اند صلاحیت شنیده شدن ندارند، خود من چندین بار با اعلام مواضع به شدت غلط اثبات کرده‌ام لیاقت ندارم مخاطبی داشته باشم که حرفم را جدی می‌گیرد، شما آنقدر برای مخاطب خود احترام قائل نیستید که برایش متن خود را هضم‌پذیرتر بکنید و داریوش دچار این توهم است که هر کتابی را خودش خوانده لابد دیگران هم خوانده‌اند و از موضوعی که صحبت می‌کند باید سر در بیاورند. بعد ما که چنین رسوا و بی‌آبرو هستیم توقع داریم آدم‌های جدی و حسابی بیایند به حرفهای ما گوش بدهند هیچ، حرفهای ما تاثیری مثبت در زندگی آنها بگذارد. خودمانی، یک زمانی چنین سطوحی از قطع ارتباط با واقعیت برای بستری شدن در تیمارستان کافی بود.

نه، ما صلاحیت شنیده شدن نداریم و گله همیشه داور خوبی‌ست برای آنچه به دردش می‌خورد و آنچه به کارش نمی‌آید. ما در گروه دوم جای می‌گیریم، و بر ماست که خودمان را به گروه اول بر بکشیم. بر ماست که اینجا «اندیشه»های خود را هزار، ده هزار، صد هزار بار بسنجیم و آنوقت هم با دستانی به آسمان برخاسته هر یک دانه خواننده‌ای که برایش پیدا شد را نشانه‌ی فرج الهی تلقی بکنیم. این حداکثر موفقیت «بیرونی»ست که می‌توانید در فضای آنلاین انتظار داشته باشید. من وانگهی مدتهاست خودم را از موفقیت بیرونی رها کرده‌ام، اما با اینحال استفاده‌ای قابل مشاهده و قابل اندازه‌گیری از نوشتن در این انجمن می‌برم.

Dariush نوشته: راست‌اش من از شما و مهربد بیش از این چیزی که می‌گویید شگفت‌زده می‌شوم!

شگفتی ندارد که آخر مرد حسابی، اول اینکه مهربد و آنارشی به طور تلویحی گمانه‌های مرا تائید کردند، دوم: من اینرا در تک‌تک کاربران اینجا دیده‌ام، یک طلبکاری قبیح برای مهم بودن. ببینید اینها ایراد فراموشی خداست، مفهومی نامتناهی در شما این احساس به جا را پدید می‌آورد و تشدید می‌کرد که هیچ ارزش و اهمیتی ندارید و هیچکس نمی‌باید با شما چنان باشد که گویی خلاف این امر حقیقت دارد، اما منکر خدا با نفی امر نامتناهی و موجود ازلی‌ابدی، و یک عدد «هفت میلیارد» روی آن گذاشتن، دچار این توهم شده که در شمای کلی چیزها جدی یا مهم است، حال آنکه فرقی نمی‌کند نامتناهی یا هفت میلیارد، هر دو دریا برای یک نفر به یک اندازه عمیق هستند.

منظور من از بازندگی ، بازندگی اجتماعی نیست. بدبختی اینست که من وقتی می‌گویم بازنده(البته نمی‌گویم بازنده، منظورم به طور تلویحی آنست!)، ذهن شما می‌رود سمت یک آدم کاملا متفاوت با آنچه من منظور دارم. فاصله‌ی بین دال و مدلول است دیگر، و نشان می‌دهد که زبان چه ابزار ناکارآمد و مبتنی بر ایمانی‌ست. منظور من از بازنده خیلی ساده کسی‌ست که توانایی بالقوه‌ی بهره‌برداری از دیگران را دارد اما از عینی کردن آن عاجز می‌ماند. دلیل این عاجز ماندن اغلب مکانیزم‌های بسیار پیچیده‌ی ذهنی ما هستند که برای جلوگیری از ریسک‌های کلان و باختن طراحی شده‌اند، اما به جایی شناسایی این دلایل و تلاش برای برطرف کردنشان ما اغلب می‌رویم درپی تراشیدن دلایل والا و نمایش‌های ریاآلود. این یک احساس بازندگی در شما پدید می‌آورد(فارغ از موفقیت بیرونی، که شاید در قیاس با اکثریت مطلق همسالانتان موفق هم باشید)، که حضور در این قبیل محیطها و نوازش ایگوی تحت هجمه‌ی خودتان از طریق مهم‌نمایی آنرا آرامش می‌بخشد.

چرا آدمی که قادر به بهره‌کشی از دیگران نیست احساس بازندگی می‌کند؟ چون همه‌ی ما بدون حتی یک استثنا داریم به کسی یا نهادی بهره می‌دهیم. تقریبا همیشه به خیلی بیش از یک نفر و یک نهاد. و برخلاف آنچه در نظر اول به چشم می‌آید، در برابر بهایی که پرداخت می‌کنیم خدمات موعود دریافت نمی‌کنیم، نتیجتا تنها راه باقی مانده برای جبران کمبود پیوستن به زنجیره‌ی بهره‌کشی متقابل است. وانگهی بازنده‌ها کسانی هستند که توانایی پیوستن به این زنجیره‌ها را نداشته‌اند، و اکنون می‌خواهند از طریق ساقط کردن آنها زنجیره‌ی متفاوتی پی بریزند.

Dariush نوشته: از اینها بگذریم، شما یا راسل عزیز یا دیگر دوستان اگر پایه‌ی شترنگ هستید من در انتظار شما هستم.
شترنج آلت قمار است و در احادیث آمده نگریستن به صفحه‌ی آن همچون... E410E056
داریوش جان فرصتی نیست، این یکی دو روز مرا مهم بشمرید و به افکارم اهمیت بدهید که فرصت کوتاه است. E404

زنده باد زندگی!
پاسخ

اگر این فاروم فقط یک امیر داشت من به شوق خوندن مطالبش عضو میشدمE40a
مردک با کلمات جادو میکنهE404

To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پاسخ

Ouroboros نوشته: E40bE415
من بابت سه «ک» هرگز پولی خرج نمی‌کنم: کُس، کباب، کتاب!
آقا میشه به منم یاد بدی چطوری کباب مفت بخورم؟
نکنه منظورت اینه خودمون شکار کنیم؟
بیشتر در این خصوص توضیح بفرمایید.
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع / نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 73 مهمان