mosafer نوشته: اینکه آنها را در کلاسهای مختلف ثبت نام میکنم بخاطر فواید جانبی آن ست نه صرفا نام پر آوازه اش
آنها مدام در حال یادگیری از سمت استاد و معلم نیستند و این دو روزی را که نام بردم به معنای ازادی آنها از هر کلاسی ست
دوست دارم در آینده به هیچ کس متکی نباشند و این مستلزم تلاش من و فعالیت آنها در این سن ست.و اینکه چه باید کرد و هر سن را چگونه باید بگذرانند بر دوش من و همسرم هست
گاهی از سر محبت زیاد پدر و مادر کاری میکنند که حتی ضربه ی بدی به فرزندانشان میزنند تلاش میکنم چنین نباشم...
و اینکه سوال میکنم از دوستان(چه اینجا چه هر جای دگر) در مورد آنها بخاطر اینست که بتوانم بهتر تصمیم بگیرم
و بی شک توصیه های شما را هم بکار میبندم
و چون می خواهم بیشتر بدانم ،می توانم بپرسم چه کتابهایی برای این سن مفید ست؟
نو آوری را در چه می دانید؟
+
زبان که جزو واجبات ست و شترنگ هم بخاطر علاقه ی زیاد و تاثیراتش در شخصیتش انتخاب کردیم
به نگر من از نگرش ماشینوار (در هر سنی یک چیزی خوب است و ...) خوددارید و بگذارید با دسترسی به ابزارهای
خوب (همچون کتاب, رایانه, شترنگ, ...) و با
کمی انگیزهگیری از شما, هر چیزی را خودشان برای خودشان از نو بیابند.
همینکه شما میپرسید چه کتابهایی برای این سن خوب هستند یعنی وارونه دارید مینگرید, کمابیش همهجور کتابی خوب است و با خواندنِ همه آنها فرزاندتان
چیزی میآموزند, نه با خواندن برخی از آنها.
من برای خودم چون کودکی و نوجوانی هیچکس کاری به کارم نداشت (هفت دولت آزاد) و بجایش دسترسی به کتابخانهیِ بزرگ پدرم داشتم, از همه
چیز میخواندم که آنروزها هنوز چون بهترین روزهای زندگی ام به یاد میاند, که در کتابخانه با یک چایی یا قهوه لم داده و یک نسک نو را بی
کوچکترین فشاری در اینکه این برای سن من خوبه (: یا این را 'باید' خواند, میخوانم.
جدایِ آن من به اینکه خواندن چیز بسیاری خوب است نمیباورم, این روزها نمیدانم برای کودکان چگونه است (در اروپا کودکان را مانند روبات بار میآورند و کمتر کودکی در
خیابان میبینید) ولی از بازی در خیابان و سر و کله زدن با دوستان کودکی آدم بیشتر از ١٠٠٠ کتاب آروین میاندوزد. اینکه شما بیاندیشید کودکتان در آرامش
درون خانه دارد چیزی میآموزد کمی خودفریبانه است, کودکی که بیرون با دیگران بازی میکند و سر و کله میزند دارد همزمان بسیار بیشتر از همانِ کتاب میآموزد, هر
چه باشد کتاب یک رسانهیِ دست دوم است (یکی یک چیزی را آروینسته و دیرتر نوشته) و هرگز ارزش آروین یکراست را ندارد, گرچه این آروین به اندازهیِ بازیهایِ بچگی باشد.
برای انگلیسی هم من هنوز دوستانی دارم که از کودکی اینها میشناسم و شاید ١٠ سالی! کلاس زبان رفتهاند, ولی هنوز انگلیسی اشان میلنگد, هنگامیکه من تنها از سر نیاز به انگلیسی روی آوردم
و در کمتر از چند هفته آموختم و بی کوچکترین سختی از همهیِ آنها سَر شدم. این فاکتور
نیاز را کوچک نگیرید, اگر کودکتان نیاز به چیزی داشته باشد, بی
آسانی و بی کوچکترین دُشواری میآموزد, ولی اگر زبان یک چیز زیبا
و تجملی باشد سالها میتواند آموزشگاه برود بی آنکه یک ارزن پیشرفت کند (و نفراموشید سودِ آموزشگاهها هم در اینه که فرزند شما هر چه کُندتر بیاموزد تا بیشتر پول بکشند).
این «نیاز» هم بسته به پارامترهایِ گوناگون پدید میاید. برای من چون همهیِ کتابهای پارسی و درخوری که دستم میرسید را ١٠٠ باری خوانده بودم و چون این
"خواندن" برای من خوشیآور بود, اینجا
نیاز به نسکهایِ نو و ناخوانده پیدا کرده بودم و دیدم تنها راهی که میتوانم این نیاز را برآورم, آموختن انگلیسی
است. امروز هم نمونهدار دارم آلمانی میآموزم, ولی چون
نیاز به آن ندارم, بویژه در سخن گفتن به آن, پیشرفت بس کُندی هم میسُهم.
پارسیگر