09-29-2013, 04:04 PM
Anarchy نوشته: 1) از دیدگاه شما معنای زندگی چیست ؟ چگونه در زندگی برای خود هدف ساختید و به ارزشمندی اهداف خود باور یافتید ؟زندگی یک پیشامد است که جهان ماده میتواند در ان در شناختن خود بکوشد.
چرا جهان ماده در شناختن خود میکوشد؟ چون بخشی از مایه جهان گرفتار است
و آن همان ماده ی ماندمایه دار (جرم دار) میباشد که چیزی جز انرژی و جنبش
گرفتار نیست. همه ی کوشش ما آدمها در راستای آزاد کردن انرژی های گرفتار
است،همچنان که همه ی روند آنتروپیک در چنین راستایی و رساندن آنتروپی
به بالاترین مرز آن است. برای نمونه ما میخوریم و انرژی گرفتار در هیدروکربور ها
را آزاد میکنیم، ما هتّا انرژی گرفتار در سوخت های سنگواره ای را که میلیونها
سال بود در زیر زمین گرفتار بودند، باشتاب هرچه بیشتری آزاد میکنیم، ما هتّا
یاد گرفتیم که انرژی های گرفتار میان زیرگان هسته ای را هم آزاد کنیم و پاداشی
که جهان /طبیعت به ما میدهد، همان سهش ویری خوشی ( حس ذهنی لذت)
است که مارا به کوشش هرچه بیشتر در این راستا برگمارد و برانگیزد. بهزیستی
ما هومن ها هم آنگاه بهینه میشود که همگان بتوانند در این راستا با کارآمدترین
روش و کمترین نابسامانی ( مانند بدبختی ها، مرگ و میرها، بیماری ها، رنج ها
دردها و ..) گام بردارند. ما در آینده همبود های زیستفندی و بیونیک را خواهیم
ساخت که با همکاری روبات ها و رایانه ها و دیگر ابزاری که هنوز ساخته نشده اند،
به بنمایه های ژرف تر انرژی و آزاد کردن انرژی های ریزگان بنیادین دست خواهیم یافت .
باشندگان دارای آگهی و خودآگهی، یک بخت بزرگ جهان ماده هستند که بتواند خود
را از زنجیر تن برهاند. بیگمان، از دید آماری میتوان گفت که در جاهای دیگر جهان هم ،
روند آنتروپی، باشندگانی سنجش پذیر با ما، هوشمند تر یا کم هوشتر، پدید آورده
که آنها هم در همپیشی ( مسابقه) با ما در همین راه میکوشند و روشن نیست
که کدام تیره و گونه زودتر به رازهای ماده و راه های آزادسازی انرژی دست یافته
و و دیگران را در فرگشت پشت سر خواهد نهاد. درست همانگونه که مردم بومی
آمریکا و اروپا در دو سوی جهان، ناآگاه ازهم، در روند فرگشت فرهنگی و دانشیک
در همپیشی بودند و اروپا در این هم پیشی برنده شده و کشتی ها دورپیما ساخته
و در آمریکا پیاده شد و به شهرمندی های بومیان آمریکایی، از آزتک و اینکا و مایا
گرفته تا آپاچی های دشتها، پایان داد. درآینده هم یا ما در گویال های و گیتی های
دیگر پیاده میشویم یا شاید آنها در گویال زمین پیاده شوند! کسی چه میداند؟
بسته به این است که آیا ما مانند بومیان پیشین آمریکا فرگشت کـُـنـدی داشته
باشیم یا با کارگیری خرد و بسامان کردن جهان خود در یک کشور یکپارچه،
بتوانیم فرگشت شتابنده تری را پدید بیاوریم.
پس آماج زندگی مارا همان جهان ماده بدست داده و آنهم کوشش در راستای
زیست و فرازیست بهینه ی ژن است و همه ارزشهای هومنی و فرامنشی و ...
از این زندگی و از این آماج برمیخیزد و مایه میگیرد. ما باید در راستای کاهش
درد ها و رنج ها و افزایش شادی ها و خوشی ها ، نه تنها برای خود بساکه
در نگاهی فراگیر تر، برای باشنده ی زنده ای بنام همبود هومنی و هتّا فراتر
از آن، برای همه ی زندگان که روی هم یک سامانه زنده را میسازند، فراهم کنیم.
این همان آرمانی است که در دینها بگونه ی "بهشت" بازتاب یافته و هر تیره ای
در تراز فرهنگ و هوش خودش نگاره ای از آن ساخته، مانند بهشت هندی/بودایی
که نیروانا و آزادی در نیستی و آرامش فرزام است یا بهشت فرهنگ های بیابانی
که درختان سبز و دختران و پسران خوشگل و آب خنک دارد، یا بهشت فیلسوفان
فرزانه ی باستان که همان آرمانشهر( اوتوپیا) نام گرفت.
ولی تا زمانی که ما راه درست را برای رسیدن به این آماج پیدا نکردیم، در ماز(لابیرنت)
آزمون و ایرنگ، دچار رنجها و درد ها و دُژآمد ها و پتیاره هایی مانند جنگ و ویرانی
و شکنجه و آزار و بهرهکشی و بیماری و پیشرفت بیابان ها و بهم خوردن زیستبوم
و خمینی و خلخالی خواهیم شد و چندان بارها سرمان به سنگ خواهد خورد
تا اینکه سرانجام راه درست را در این ماز بیابیم و یا میدان را به باشندگان دیگری
که بهتر از ما اندیشیند، وا نهیم و در ژرفای تاریخ به فراموشی سپرده شویم.
من برای خود با همه ی آگاهی ها و اندیشه هایی که کردم، همین راه را که میبینید
برگزیدم که راهی بس تنهاست. ولی تنهایی را به آمیزش با گله ی نادان و بیخردان
برمیگزینم. شاید من در این میان بی خرد باشم، ولی چه باک، همه ی ما چیزی نیستیم
جز گرد و خاکی در باد.
We are all just dust in the wind
•
* دُژآمد= پیشامد بسیار بد/ کاتاستورفی/سانحه ی فاجعه بار
پارسیگر
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد