04-09-2013, 04:42 AM
« یک انسان که خدمتی بزرگ به بشریت کرده را نام ببرید »
چند نفر از شما بلافاصله یک مرد را بخاطر آورد؟
صادق باشید، حداقل با خودتان. :e058:
منهم مخالف هر دو هستم، در مردسالاری میزان مشخصی از کنترل به مردان داده میشد تا هایپرگمی زنان و بیبند و باری مردان از آن طریق مهار بشود. امروز که این کنترل بر هایپرگمی زنان برداشته شده و میلیونمیلیون شوهران خود را برای مردان بهتر طلاق میدهند برای ما مردان دریچهای باز شده تا به چیستی راستین زنان نگاهی صادقانه و به دور از حماقههای مردانه داشته باشیم.
شوربختانه کُل درک زنان از جهان مبتنیست بر نگاه صفر و صدی. اینست که وقتی هیچکس نگفته «مطلقا همه»، آنها به هر حال آویزان ِ مثال نقض میشوند. تا میگویید زنان توانایی اختراع کردن ندارند چهار استثنای تاریخ را به ما نشان میدهند، وقتی میگوییم زنان رانندگی بلد نیستند فلان رانندهی فرمول یک را مثال میزنند و هنگامی که میگوییم به هنگام خطر زنان موجوداتی بزدل، وابسته و خودخواه هستند که توقع دارند مرد بخاطر دفاع از آن بپرد جلوی گلوله چهارتا عکس از زنان سرباز در حال تمرین در فلان کمپ در کشوری جهان اولی برای ما پست میکنند.
همهی اینها مایهی گیسخند و بیزاریست. ما دربارهی اکثریت مطلق زنان و روال کار چنانکه هست صحبت میکنیم نه تکتک زنان روی کرهی زمین. استثنا هست، و برخلاف مهربد من گمان میکنم بسیار هم زیاد باشند، دختری که من اکنون با او هستم زنیست که دارد زندگی منرا اداره میکند، در مشکلات کمکم میکند و پای من مانده. و شماری بسیار از زنان هستند به راستی باهوش، حقیقتا مستقل و تماما خودآگاه. اما «بدبختی» اینست که حتی آن زنان هم از سوی دیگری بیارزش هستند، همین دختری که در زندگی منست برای مثال تا وقتی اینها را تحمل میکند و میماند و میسازد که یقین داشته باشد در بلند مدت این سرمایهگذاریها همه به سود اوست، اگر فاکتور سود را حذف بکنید او هم خواهد رفت. و یا آن زن به راستی مستقل ِ حقیقتا باهوش ِ یکسره خودآگاه، که مشتاق به انگلی از مرد(از هیچ طریق، نه نفقه و المونی و حمایت بچه، نه خرجی و ماهانه و ...)نیست، یعنی میداند که چنین روابطی وجود دارد و به آنها علاقهای ندارد، دیگر علاقهای به مردان هم نخواهد داشت(من از این زنها دیدهام)و در افسردگی و بدبختی به سر میبرد.
پس در این مورد مشکل اصلی نه فمینیسم است، نه مردسالاریست، نه خنگ بودن زنهاست و نه ... بل هایپرگمیست. و چارهی ما مردان آنست که یا زنان را رها بکنیم تا با آلفاپرستی رقتانگیز خود نابود بشوند و پی زندگی مجردی خودمان برویم(همانطورکه در اکثر جوامع پیشرفتهی امروزی نیمی از مردان چنان میکنند)، یا با همهی ابزارهای آموزشی، اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی که داریم به نبرد با هایپرگمی در زنان بپردازیم. تا مثلا زن باهوش بتواند عاشق چیزی در مرد خنگ بشود، زن مستقل بتواند از همنشینی با مرد وابسته لذت ببرد و ... وانگهی بعید میدانم که شدنی باشد، و این کاروان به سوی پرتگاه میرود، بر ما مردان است که پیش از سقوط از آن بیرون بپریم یا همچون سگان خوشرقصی که تاکنون بودهایم همچنان پیش پای صاحبان مونث خود بنشینیم و همراه با ایشان، قهقههزنان به سوی قهقرا بشتابیم.
دوگانگی در حرفهای من نیست تغییر در شرایط جهان است: تا پنجاه سال پیش خرج زن و بچهی او را میدادید و کُس و تربیت(مالکیت)بچه در اختیار شما بود چون راه دیگری نداشت، از پنجاه سال پیش خرج او و بچهی او را میدهید بدون آنکه دسترسی به کُس او داشته باشید، یا توانایی جهت تاثیر گذاشتن بر تربیت بچهتان.
چند نفر از شما بلافاصله یک مرد را بخاطر آورد؟
صادق باشید، حداقل با خودتان. :e058:
Fiona نوشته: امیر گرامی؛ دوست نداشتم در این زمینه وارد شم؛ چون نه فمنیسم را می ستایم و نه مردسالاری را...
با این حال این پاره از پست شما نگرم را جلب کرد که اندک نمونه نقضی که به یاد دارم را در اینجا بیاورم؛ با این که شما فرمودید: "هیچ مقداری از «مثال نقض» نخواهد توانست خدشهای به این بازشناسی ساده وارد آورد."
منهم مخالف هر دو هستم، در مردسالاری میزان مشخصی از کنترل به مردان داده میشد تا هایپرگمی زنان و بیبند و باری مردان از آن طریق مهار بشود. امروز که این کنترل بر هایپرگمی زنان برداشته شده و میلیونمیلیون شوهران خود را برای مردان بهتر طلاق میدهند برای ما مردان دریچهای باز شده تا به چیستی راستین زنان نگاهی صادقانه و به دور از حماقههای مردانه داشته باشیم.
شوربختانه کُل درک زنان از جهان مبتنیست بر نگاه صفر و صدی. اینست که وقتی هیچکس نگفته «مطلقا همه»، آنها به هر حال آویزان ِ مثال نقض میشوند. تا میگویید زنان توانایی اختراع کردن ندارند چهار استثنای تاریخ را به ما نشان میدهند، وقتی میگوییم زنان رانندگی بلد نیستند فلان رانندهی فرمول یک را مثال میزنند و هنگامی که میگوییم به هنگام خطر زنان موجوداتی بزدل، وابسته و خودخواه هستند که توقع دارند مرد بخاطر دفاع از آن بپرد جلوی گلوله چهارتا عکس از زنان سرباز در حال تمرین در فلان کمپ در کشوری جهان اولی برای ما پست میکنند.
همهی اینها مایهی گیسخند و بیزاریست. ما دربارهی اکثریت مطلق زنان و روال کار چنانکه هست صحبت میکنیم نه تکتک زنان روی کرهی زمین. استثنا هست، و برخلاف مهربد من گمان میکنم بسیار هم زیاد باشند، دختری که من اکنون با او هستم زنیست که دارد زندگی منرا اداره میکند، در مشکلات کمکم میکند و پای من مانده. و شماری بسیار از زنان هستند به راستی باهوش، حقیقتا مستقل و تماما خودآگاه. اما «بدبختی» اینست که حتی آن زنان هم از سوی دیگری بیارزش هستند، همین دختری که در زندگی منست برای مثال تا وقتی اینها را تحمل میکند و میماند و میسازد که یقین داشته باشد در بلند مدت این سرمایهگذاریها همه به سود اوست، اگر فاکتور سود را حذف بکنید او هم خواهد رفت. و یا آن زن به راستی مستقل ِ حقیقتا باهوش ِ یکسره خودآگاه، که مشتاق به انگلی از مرد(از هیچ طریق، نه نفقه و المونی و حمایت بچه، نه خرجی و ماهانه و ...)نیست، یعنی میداند که چنین روابطی وجود دارد و به آنها علاقهای ندارد، دیگر علاقهای به مردان هم نخواهد داشت(من از این زنها دیدهام)و در افسردگی و بدبختی به سر میبرد.
پس در این مورد مشکل اصلی نه فمینیسم است، نه مردسالاریست، نه خنگ بودن زنهاست و نه ... بل هایپرگمیست. و چارهی ما مردان آنست که یا زنان را رها بکنیم تا با آلفاپرستی رقتانگیز خود نابود بشوند و پی زندگی مجردی خودمان برویم(همانطورکه در اکثر جوامع پیشرفتهی امروزی نیمی از مردان چنان میکنند)، یا با همهی ابزارهای آموزشی، اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی که داریم به نبرد با هایپرگمی در زنان بپردازیم. تا مثلا زن باهوش بتواند عاشق چیزی در مرد خنگ بشود، زن مستقل بتواند از همنشینی با مرد وابسته لذت ببرد و ... وانگهی بعید میدانم که شدنی باشد، و این کاروان به سوی پرتگاه میرود، بر ما مردان است که پیش از سقوط از آن بیرون بپریم یا همچون سگان خوشرقصی که تاکنون بودهایم همچنان پیش پای صاحبان مونث خود بنشینیم و همراه با ایشان، قهقههزنان به سوی قهقرا بشتابیم.
Fiona نوشته: راستی دوگانگی ای در سخنتان بود که امیدوارم دستاویزی نبوده باشد برای کارایی بیشتر گفتارتان!! با این که بیشتر اوقات روش نوشتارتان را می پسندم...
دوگانگی در حرفهای من نیست تغییر در شرایط جهان است: تا پنجاه سال پیش خرج زن و بچهی او را میدادید و کُس و تربیت(مالکیت)بچه در اختیار شما بود چون راه دیگری نداشت، از پنجاه سال پیش خرج او و بچهی او را میدهید بدون آنکه دسترسی به کُس او داشته باشید، یا توانایی جهت تاثیر گذاشتن بر تربیت بچهتان.