04-08-2013, 08:10 AM
مبادا سکس را از ما دریغ بکنند. بله، استفادهی ابزاری، یا به عبارت بهتر «نظامی» زن از سکس برای کنترل مرد بطور طبیعی و نیز خودآگاه، بر مردانی که بیش از نیم ساعت بر زندگی جنسی خود نگریستهاند پوشیده نیست، و چنان است که «مردان کافر به الههی مقدس» را در محیط مجازی، بیاستثنا، دیر یا زود به نحوی مستقیم یا غیرمستقیم به محرومیت از دسترسی به کُس، یا به عبارت دیگری نابودی کامل ژنتیکی تهدید میکنند. در اوایل این مباحث ضد/فمینیستی در دفترچه، کاربر فمینیست اکنون ناپیدا شیرین، در جستاری پس از طرح اینکه من مردی هستم واپسمانده و زنستیز، در پایان پست خود افزود که «پس، فرار باید کرد». یعنی: اگر ادامه بدهی شانس خود با زنها را از دست خواهی داد.
فمینیسم هرگز دربارهی «رها کردن زنان تحت سلطه» نبوده و نیست، چنانکه پیشتر در جستارهای دیگر نیز نشان داده شد، هرگز سلطهای منحصرا جنسیتی برضد زنان وجود نداشته و میزان مشخصی از کنترل که توسط خود آنها در برابر ِ و برای خریدن ِ سرویسهای گوناگون، گسترده و مداوم مردان در سیستم «مردسالاری» به ایشان داده شده بود(و هرگز هیچگاه برابر با بهرهای که زن میبرد نبود)، تنها راه بقا برای موجودی غیرمولد و آسایشطلب همچون زن در جهانی فاقد تکنولوژی بسنده برای آویزان شدن از دولت، انجام کارهای تکراری و بینیاز از تخصص حقیقی و به زور قوانین «تبعیض مثبت» بوده. پس انگیزه از وجود این ایدئولوژی جدا از تثبیت سلطهی زنان بر جامعه چیست، مگرنه نه آنکه سلطه خود نیازمند مسئولیت پذیری گستردهایست که زنان هرگز اشتیاق، علاقه و توانایی برعهده گرفتن آنرا نداشتهاند، ندارند و نخواهند داشت؟ به باور من، بیش از هر چیز، اعمال کنترل هرچه بیشتر بر مردان..
از یک سو مردان، تنها نیروی اجتماعی قادر به ساقط کردن یک دولت فاسد و سرکوبگر هستند، هیچ انقلاب زنانهای در تمام تاریخ رخ نداده، و حضور زنان در هیچ انقلابی تعیینکننده نبوده، فارغ از آنکه بازنگری فمینیستی از تاریخ بشر با رهیافتی درستنمایانه چه ادعایی میکند، این همواره خون، درد، هوش، پافشاری و شهامت مردان بوده که سرنوشت سیاسی و غیرسیاسی بشر را رقم زده و هیچ مقداری از «مثال نقض» نخواهد توانست خدشهای به این بازشناسی ساده از حقیقت که هر انسان با انصاف و رها از تعلقات ایدئولوژیک قادر به درک آنست وارد آورد. اکثریت مطلق زنان امنیت تضمین شده توسط یک دیکتاتوری حاکم را به احتمال آسیب دیدن بر اثر روبرویی با آن ترجیح میدهند. و همین ویژگی ارجح گرفتن «امنیت» بر هر چیز دیگر توسط ایشان(که نمود آنرا در بچهپرستی ِ جوامع زنمحور امروزی میبینیم که همه را بچهباز و بچهدزد میبیند و از تکان خوردن بچه از کنار پای مراقبش جلوگیری میکند و هر فعالیت خطرآفرینی برای او را ممنوع میکند و ...)، دلیل اصلی آنست که چرا برابری برای زنان همانطورکه صد سال تجربهی فعالیت فمینیستی و شصت سال موفقیت مداوم آن نشان داده حرکتیست در خیابانی یکطرفه، به سود زنان، و هرجا برابری به نحوی به تضعیف «امنیت» و آسایش آنها بیانجامد، نادیده گرفته شده، حتی به شدت انکار خواهد شد، همین ویژگی دلیل اصلی آنست که «مدافعین حقوق زن» گمان میکنند اخذ امتیاز به قیمت نقض حقوق مردان(مثل «حق» سقط جنین، که حق نیست، زیرا وقتی یک طرف – مادر – توانایی تصمیمگیری دربارهی مادر ماندن یا نماندن پس از حاملگی را دارد اما طرف دیگر – پدر – اگر بچه نمیخواست باید کیرش را توی شلوارش نگاه میداشت، این دیگر یک حق نیست، یکطرفه است، و حق یکطرفه میشود امتیاز، به قیمت نقض حقوق والدی مرد)ایرادی ندارد و حتی ممانعت از آن نوعی ستیز با کل زنی و زنانگی محسوب میشود.
پس میل به باقی ماندن مداوم در امنیت، به هر قیمتی، همراه شده است با تلاشی دیرینه برای کنترل مردها که دولتهای فاسد و دیکتاتوری نیز هر دو را برای بقا و اعتلای خود به بهترین نحو ممکن مورد استفاده قرار میدهند. هیچ کس این بیعدالتی را به پای زنان نمینویسد که با کمک دولت غیرمردمی و فاسد جمهوری اسلامی، دهها هزار مرد بیگناه را، بخاطر مهریه به زندان انداختهاند، دقیقا همانطورکه هیچکس اهمییتی نمیدهد به این حقیقت که در غرب «آزاد» زنان با همکاری و همدستی با دولت فاسدی که از هر باجی به زنان دریغ نمیورزد مردان را تبدیل به بردگانی کردهاند که باید هر ماه نیمی از درآمد خود را بدهند «المونی» و «حمایت از بچه» و «مالیاتی که میشود کمکهای دولتی برای زنان». پدر این همدستی میان زنان و دستگاه مستقر برای کنترل، نفع زنان که واضح است، نفع سیستم نیز در تضعیف روحیهی دگرگونی طلب و استثمار ثمرهی کار مردان که در هر دو مدل سنتگرا و فمینیستگرای دولت دیده میشود، تا احتمال هرگونه تغییر عینی در جامعه را به حداقل رسانده و تسلط زن بر مرد، و دولت بر هر دو را حداکثری بکند.
آیا کسی هست که از اینهمه ریاکاری زنان به هنگام طرح «حق زن برای انتخاب» درست وقتی که مرد را از همان حق محروم کردهاند و میکنند، دلزده و بیزار نباشد؟ یا حتی مثالی از این ریاکارانهتر: استاندارد دوگانه با فاحشگی و فواحش. سرنوشت عبرتانگز زنان خودفروشی که از دیرباز توسط «خواهران مقدس»(=جامعهی پذیرفتهشدهی زنان توسط خود زنان، که با نرم عوض میشود و میلیونها زن در هر جامعهای جزو آن نیستند، چنانکه فمینیستها زنان سنتی را نمیپذیرند و زنان سنتی فمینیتسها را نمیپذیرند و آنها هر دو، فواحش را هرگز نمیپذیرند)تحقیر و آزار و از استعمال «حق انتخاب بر بدن خود» محروم شدهاند، اما وقت سقط جنین و کشتن بچهی مرد که میرسد خودی میشوند و ناگهان «حق» پیدا میکنند. اینست کثافتی که زنان پختهاند: در غرب پیشتاز زن میتواند بچهی به دنیا نیامدهی خود را بکشد، اما نمیتواند سکس را با پول عوض بکند. چرا؟ این چگونه دفاع از «اختیار بر بدن خویش» است که هر زمان نرخ دستگاه تولید مثل زنان را پائینتر از همه چیز، و مطلقا همه چیز ِ مرد میآورد بد میشود؟
دلیل همچنان پابرجاست، کنترل بیشتر. کُس، تنها ابزار زنان برای کنترل، مجازات و پاداش دادن به مردان در سرتاسر تاریخ بشر بوده است. زن هیچ چیز دیگری برای ارائه به مرد ندارد، و خود او هم اینرا میداند، شما برای خوش گذراندن، هماندیشی، تامل، تفریح، تعمق، مباحثه یا همنشینی خارقالعاده و بینظیر زیر بار تمام مسئولیتهای نامشروع، توهینهای بیجا، توقعات بیپایان و رفتار شرمآور زنان نمیروید، فقط بخاطر کُس است که آنها را تحمل میکنید. نیاز بیولوژیکی مرد به تداوم نسل خود از طریق دسترسی به دستگاه تولید مثل زنان، همراه شده با هجمهای همه جانبه و از سوی فرهنگ حاکم تقویتشده پیرامون اینکه مرد بودن ِ مرد و مردانگی او و کل کیستی و چیستی و هستی انسانی او در این جهان بسته به اینست که چند زن را به رختخواب کشانده یا چه استفادهای میتواند به او برساند، این برآمده از ذهنیت «مردسالار» و «ضد زن» مردان نیست، از بیچیزی خودخواستهی زنان است. اگرنه مردان دائم به خودفریبی و توجیه خرفتی زنان مشغول هستند، و حقیقت عریان پیش چشمان خود را نمیپذیرند. اینها همه، باعث بوجود آمدن نوعی اعتیاد و وابستگی رقتانگیز مردان به کُس شده، وابستگیای چنان شدید که آشکارا مرد حاضر است خود را تا پای بردگی قانونی و اخلاقی و جنسی پست بکند تا دسترسی به آنرا حفظ کرده، تداوم نسل را از این طریق تضمین بکند. باورکردنی نیست حجم حقارت، حماقت و فضاحتی که یک مرد حاضر است برای تقویب و تداوم احتمال دریافت سکس از انسان ماده را به جان بخرد، و زن نیز اینرا میداند، و آگاهانه به بهترین شکل از آن برای کنترل کردن مرد و کشاندن او به هر راهی که میخواهد بهره میبرد.
به همین دلیل است که حق انتخاب زن بر بدنش دربارهی سقط جنین تضمین، مبالغه و تبلیغ میشود، اما همین«حق» دربارهی جندگی یا صیغهشدن یا بازی در فیلمهای پورنوگرافی به انحای گوناگون توسط همان کسان، رد و نقد و انکار میشود، و همهی اینها رخ میدهد با وجود آنکه خودفروشی نوع عینیتر و دقیقتر و بیواسطهتری از کنترل بر بدن خویش است زیرا پای یک انسان سوم(که وحشیگری و بیتفاوتی مطلق زنان غربی نسبت به حق حیات او از نظر مقیاس و درندگی تنها قابل قیاس با تنها هالوکاست است)در میان نیست. اما خودفروشی، صیغهگری، پورن(که متریال برای خودارضایی محسوب میشود)و هر نوع دیگری از ارضای جنسی مرد که از طریق پرداخت باج و خراج بسنده به زنان نباشد مایهی رقابتی شدن «بازار» و رویگرداندن میلیونی مردها از زنانی خواهد شد که تمام عمر برای رفاه و آسایش آنها جان میکنند و در نهایت هم با عناوین سلطهورز و خراب و خبیث مورد پذیرایی و قدرشناسی قرار میگیرند، و هیچ چیز، هیچوقت آنها را راضی نخواهد کرد. در جامعهای حقیقتا بیتفاوت نسبت به خودفروشی که آنرا به عنوان انتخاب شخصی افراد بازشناختهاند، از آنجاکه در نهایت تمام زنان بدون استثنا سکس را با «چیزی» عوض میکنند و دستگاه تولید مثل خود را در برابر وجهی در اختیار مردان میگذارند(و به نوعی، فاحشه هستند)، آنها که ارزانتر از همه میدهند برندهی ثمرهی کار و تولید مرد خواهند بود و بازاری حقیقتا رقابتی، طبیعیست که مورد پسند ابرشرکت از قدیم مستقر نخواهد بود.
زمان آن رسیده که به عنوان یک مرد به تمام فریب، باجگیری، تحقیر و سواری مفتی که هزاران سال از شما گرفته شده پایان بدهید، تنها چیزی که دربرابر تمام اینها دریافت میکنید سکس است، و سالهاست که دیگر هرگز به بهایی که میطلبد نمیارزد.
فمینیسم هرگز دربارهی «رها کردن زنان تحت سلطه» نبوده و نیست، چنانکه پیشتر در جستارهای دیگر نیز نشان داده شد، هرگز سلطهای منحصرا جنسیتی برضد زنان وجود نداشته و میزان مشخصی از کنترل که توسط خود آنها در برابر ِ و برای خریدن ِ سرویسهای گوناگون، گسترده و مداوم مردان در سیستم «مردسالاری» به ایشان داده شده بود(و هرگز هیچگاه برابر با بهرهای که زن میبرد نبود)، تنها راه بقا برای موجودی غیرمولد و آسایشطلب همچون زن در جهانی فاقد تکنولوژی بسنده برای آویزان شدن از دولت، انجام کارهای تکراری و بینیاز از تخصص حقیقی و به زور قوانین «تبعیض مثبت» بوده. پس انگیزه از وجود این ایدئولوژی جدا از تثبیت سلطهی زنان بر جامعه چیست، مگرنه نه آنکه سلطه خود نیازمند مسئولیت پذیری گستردهایست که زنان هرگز اشتیاق، علاقه و توانایی برعهده گرفتن آنرا نداشتهاند، ندارند و نخواهند داشت؟ به باور من، بیش از هر چیز، اعمال کنترل هرچه بیشتر بر مردان..
از یک سو مردان، تنها نیروی اجتماعی قادر به ساقط کردن یک دولت فاسد و سرکوبگر هستند، هیچ انقلاب زنانهای در تمام تاریخ رخ نداده، و حضور زنان در هیچ انقلابی تعیینکننده نبوده، فارغ از آنکه بازنگری فمینیستی از تاریخ بشر با رهیافتی درستنمایانه چه ادعایی میکند، این همواره خون، درد، هوش، پافشاری و شهامت مردان بوده که سرنوشت سیاسی و غیرسیاسی بشر را رقم زده و هیچ مقداری از «مثال نقض» نخواهد توانست خدشهای به این بازشناسی ساده از حقیقت که هر انسان با انصاف و رها از تعلقات ایدئولوژیک قادر به درک آنست وارد آورد. اکثریت مطلق زنان امنیت تضمین شده توسط یک دیکتاتوری حاکم را به احتمال آسیب دیدن بر اثر روبرویی با آن ترجیح میدهند. و همین ویژگی ارجح گرفتن «امنیت» بر هر چیز دیگر توسط ایشان(که نمود آنرا در بچهپرستی ِ جوامع زنمحور امروزی میبینیم که همه را بچهباز و بچهدزد میبیند و از تکان خوردن بچه از کنار پای مراقبش جلوگیری میکند و هر فعالیت خطرآفرینی برای او را ممنوع میکند و ...)، دلیل اصلی آنست که چرا برابری برای زنان همانطورکه صد سال تجربهی فعالیت فمینیستی و شصت سال موفقیت مداوم آن نشان داده حرکتیست در خیابانی یکطرفه، به سود زنان، و هرجا برابری به نحوی به تضعیف «امنیت» و آسایش آنها بیانجامد، نادیده گرفته شده، حتی به شدت انکار خواهد شد، همین ویژگی دلیل اصلی آنست که «مدافعین حقوق زن» گمان میکنند اخذ امتیاز به قیمت نقض حقوق مردان(مثل «حق» سقط جنین، که حق نیست، زیرا وقتی یک طرف – مادر – توانایی تصمیمگیری دربارهی مادر ماندن یا نماندن پس از حاملگی را دارد اما طرف دیگر – پدر – اگر بچه نمیخواست باید کیرش را توی شلوارش نگاه میداشت، این دیگر یک حق نیست، یکطرفه است، و حق یکطرفه میشود امتیاز، به قیمت نقض حقوق والدی مرد)ایرادی ندارد و حتی ممانعت از آن نوعی ستیز با کل زنی و زنانگی محسوب میشود.
پس میل به باقی ماندن مداوم در امنیت، به هر قیمتی، همراه شده است با تلاشی دیرینه برای کنترل مردها که دولتهای فاسد و دیکتاتوری نیز هر دو را برای بقا و اعتلای خود به بهترین نحو ممکن مورد استفاده قرار میدهند. هیچ کس این بیعدالتی را به پای زنان نمینویسد که با کمک دولت غیرمردمی و فاسد جمهوری اسلامی، دهها هزار مرد بیگناه را، بخاطر مهریه به زندان انداختهاند، دقیقا همانطورکه هیچکس اهمییتی نمیدهد به این حقیقت که در غرب «آزاد» زنان با همکاری و همدستی با دولت فاسدی که از هر باجی به زنان دریغ نمیورزد مردان را تبدیل به بردگانی کردهاند که باید هر ماه نیمی از درآمد خود را بدهند «المونی» و «حمایت از بچه» و «مالیاتی که میشود کمکهای دولتی برای زنان». پدر این همدستی میان زنان و دستگاه مستقر برای کنترل، نفع زنان که واضح است، نفع سیستم نیز در تضعیف روحیهی دگرگونی طلب و استثمار ثمرهی کار مردان که در هر دو مدل سنتگرا و فمینیستگرای دولت دیده میشود، تا احتمال هرگونه تغییر عینی در جامعه را به حداقل رسانده و تسلط زن بر مرد، و دولت بر هر دو را حداکثری بکند.
آیا کسی هست که از اینهمه ریاکاری زنان به هنگام طرح «حق زن برای انتخاب» درست وقتی که مرد را از همان حق محروم کردهاند و میکنند، دلزده و بیزار نباشد؟ یا حتی مثالی از این ریاکارانهتر: استاندارد دوگانه با فاحشگی و فواحش. سرنوشت عبرتانگز زنان خودفروشی که از دیرباز توسط «خواهران مقدس»(=جامعهی پذیرفتهشدهی زنان توسط خود زنان، که با نرم عوض میشود و میلیونها زن در هر جامعهای جزو آن نیستند، چنانکه فمینیستها زنان سنتی را نمیپذیرند و زنان سنتی فمینیتسها را نمیپذیرند و آنها هر دو، فواحش را هرگز نمیپذیرند)تحقیر و آزار و از استعمال «حق انتخاب بر بدن خود» محروم شدهاند، اما وقت سقط جنین و کشتن بچهی مرد که میرسد خودی میشوند و ناگهان «حق» پیدا میکنند. اینست کثافتی که زنان پختهاند: در غرب پیشتاز زن میتواند بچهی به دنیا نیامدهی خود را بکشد، اما نمیتواند سکس را با پول عوض بکند. چرا؟ این چگونه دفاع از «اختیار بر بدن خویش» است که هر زمان نرخ دستگاه تولید مثل زنان را پائینتر از همه چیز، و مطلقا همه چیز ِ مرد میآورد بد میشود؟
دلیل همچنان پابرجاست، کنترل بیشتر. کُس، تنها ابزار زنان برای کنترل، مجازات و پاداش دادن به مردان در سرتاسر تاریخ بشر بوده است. زن هیچ چیز دیگری برای ارائه به مرد ندارد، و خود او هم اینرا میداند، شما برای خوش گذراندن، هماندیشی، تامل، تفریح، تعمق، مباحثه یا همنشینی خارقالعاده و بینظیر زیر بار تمام مسئولیتهای نامشروع، توهینهای بیجا، توقعات بیپایان و رفتار شرمآور زنان نمیروید، فقط بخاطر کُس است که آنها را تحمل میکنید. نیاز بیولوژیکی مرد به تداوم نسل خود از طریق دسترسی به دستگاه تولید مثل زنان، همراه شده با هجمهای همه جانبه و از سوی فرهنگ حاکم تقویتشده پیرامون اینکه مرد بودن ِ مرد و مردانگی او و کل کیستی و چیستی و هستی انسانی او در این جهان بسته به اینست که چند زن را به رختخواب کشانده یا چه استفادهای میتواند به او برساند، این برآمده از ذهنیت «مردسالار» و «ضد زن» مردان نیست، از بیچیزی خودخواستهی زنان است. اگرنه مردان دائم به خودفریبی و توجیه خرفتی زنان مشغول هستند، و حقیقت عریان پیش چشمان خود را نمیپذیرند. اینها همه، باعث بوجود آمدن نوعی اعتیاد و وابستگی رقتانگیز مردان به کُس شده، وابستگیای چنان شدید که آشکارا مرد حاضر است خود را تا پای بردگی قانونی و اخلاقی و جنسی پست بکند تا دسترسی به آنرا حفظ کرده، تداوم نسل را از این طریق تضمین بکند. باورکردنی نیست حجم حقارت، حماقت و فضاحتی که یک مرد حاضر است برای تقویب و تداوم احتمال دریافت سکس از انسان ماده را به جان بخرد، و زن نیز اینرا میداند، و آگاهانه به بهترین شکل از آن برای کنترل کردن مرد و کشاندن او به هر راهی که میخواهد بهره میبرد.
به همین دلیل است که حق انتخاب زن بر بدنش دربارهی سقط جنین تضمین، مبالغه و تبلیغ میشود، اما همین«حق» دربارهی جندگی یا صیغهشدن یا بازی در فیلمهای پورنوگرافی به انحای گوناگون توسط همان کسان، رد و نقد و انکار میشود، و همهی اینها رخ میدهد با وجود آنکه خودفروشی نوع عینیتر و دقیقتر و بیواسطهتری از کنترل بر بدن خویش است زیرا پای یک انسان سوم(که وحشیگری و بیتفاوتی مطلق زنان غربی نسبت به حق حیات او از نظر مقیاس و درندگی تنها قابل قیاس با تنها هالوکاست است)در میان نیست. اما خودفروشی، صیغهگری، پورن(که متریال برای خودارضایی محسوب میشود)و هر نوع دیگری از ارضای جنسی مرد که از طریق پرداخت باج و خراج بسنده به زنان نباشد مایهی رقابتی شدن «بازار» و رویگرداندن میلیونی مردها از زنانی خواهد شد که تمام عمر برای رفاه و آسایش آنها جان میکنند و در نهایت هم با عناوین سلطهورز و خراب و خبیث مورد پذیرایی و قدرشناسی قرار میگیرند، و هیچ چیز، هیچوقت آنها را راضی نخواهد کرد. در جامعهای حقیقتا بیتفاوت نسبت به خودفروشی که آنرا به عنوان انتخاب شخصی افراد بازشناختهاند، از آنجاکه در نهایت تمام زنان بدون استثنا سکس را با «چیزی» عوض میکنند و دستگاه تولید مثل خود را در برابر وجهی در اختیار مردان میگذارند(و به نوعی، فاحشه هستند)، آنها که ارزانتر از همه میدهند برندهی ثمرهی کار و تولید مرد خواهند بود و بازاری حقیقتا رقابتی، طبیعیست که مورد پسند ابرشرکت از قدیم مستقر نخواهد بود.
زمان آن رسیده که به عنوان یک مرد به تمام فریب، باجگیری، تحقیر و سواری مفتی که هزاران سال از شما گرفته شده پایان بدهید، تنها چیزی که دربرابر تمام اینها دریافت میکنید سکس است، و سالهاست که دیگر هرگز به بهایی که میطلبد نمیارزد.