02-16-2011, 01:09 AM
البته این قبیل حملههای ِ از روی ِ عصبانیت کاری را پیش نخواهند برد، باید در جستجوی ِ دلایل و چگونگی ِ شکل گیری ِ آنها باشیم. اولین چیزی که در مقام ِ مقدمه در این مورد باید یادآور شد ماهیت ِ نژاپرستانه، قومگرایانه و کاملا عقب ماندهی ِ جنبشهای ِ قومی در ایران و باقی ِ جاهای ِ دنیاست. متأسفانه یکی از جاهای ِ دیگری که چپ در گذشته دچار خطای ِ تکنیکی شده همین حمایت ِ بی مورد از جنبشهای ِ «هویت طلب» در سراسر دنیاست(از ایرلند و کانادا تا اسپانیا و ایران، البته مورد ایرلند کمی متفاوت است). این جنبشها به مراتب عقبماندهتر از ناسیونالیسم هستند، و حمایت از آنها، به نوعی تائید و ترویج ِ ایدههایی بسیار بدوی و مخرب است.
حالا در بازگشت به موضوع ِ اصلی، و اینکه چرا جنبش ِ سبز به برخی استانها نرفت، دلایل ِ بسیار گوناگونی وجود دارد، مثلا در کردستان من اطلاع دارم که سالها فشار ِ مستقیم به جامعه وارد شده است و عملا انجام هر حرکتی با سرکوبی بسیار وسیع و «نظامی» روبرو میشود. بر آنها خردهای نیست، بر هیچکس نمیتوان ایراد گرفت اگر نخواهد جانش را به خطر بیاندازد. اغلب ِ آدمهایی که من از آن اطراف دیدهام آدمهای ِ روشنفکر و حسابیای بودهاند(چنانکه فرد از خودش میپرسد پس از آن دیوانگانی که دختران خود را ختنه میکنند و زنانشان را کتک میزنند کجا هستند؟). دربارهی ِ استانهای آذرینشین اما اوضاع بسیار متفاوت است. تا آنجا که من میدانم، پیرامون ِ حاکمیت دو دیدگاه ِ گوناگون در آنجا برقرار است؛ یکی باور ِ سنتیهاست که همگی مسلمانان معتقد و شیعیان ِ باورمندی هستند، شهرهای ِ آذرینشین بدون ِ شک جزو مذهبیترین شهرهای ِ ایرانند، دلیل آن هم احتمالا تداوم ِ وجود نوعی جانور ِ منقرض شده در جاهای ِ دیگر است بنام «حاجی بازاری» که هنوز در آذربایجان قدرت ِ اقتصادی و اجتماعی ِ زیادی دارند، و پیوند بازار/حوزه را نه فقط نگه داشته و دوست میدارند، بلکه آنرا گسترش داده و در بخش ِ صنعتی ِ اقتصادی هم وارد کردهاند(اغلب ِ سرمایهسالاران ِ _مثلا_ تبریز بازاریان ِ سابق هستند که به ساختمانسازی و صنایع ِ ماشینی روی آوردهاند)و اینها با تمام توان ِ خود برای حفظ ِ جایگاه ِ «روحانیت» در جامعه تلاش میکنند.
دیدگاه ِ دوم که بیشتر میان ِ جوانان طرفدار دارد، پانترکیسم و ناسیونالیسم ِ ترکیست، اینها با درکی عجیب از تاریخ، سیاست و جامعه به این باور دارند که «فارسها» ریشهی ِ مشکلات ِ آنها(از فقر و بیکاری گرفته تا سرکوب ِ سیاسی و اجتماعی)هستند. و اغلب با اعتراضاتی که البته بیشترشان هم وارد است(از نژادپرستی ِ لاتهایی که جکهای قومی میسازند تا سرکوب ِ زبان و فرهنگشان تحت ِ سه دولت ِ اخیر ایران)خود را از باقی ِ جامعه جدا میکنند.
البته لازم نیست من و شما نگران ِ جایگاه ِ آنها در «ایران ِ آزاد فردا» باشیم، چه مایه که آنها خواستار جدایی هستند و گمان میکنم اگر رفراندومی حقیقی در آنجا برگذار بشود به جدایی رأی بدهند.
حالا در بازگشت به موضوع ِ اصلی، و اینکه چرا جنبش ِ سبز به برخی استانها نرفت، دلایل ِ بسیار گوناگونی وجود دارد، مثلا در کردستان من اطلاع دارم که سالها فشار ِ مستقیم به جامعه وارد شده است و عملا انجام هر حرکتی با سرکوبی بسیار وسیع و «نظامی» روبرو میشود. بر آنها خردهای نیست، بر هیچکس نمیتوان ایراد گرفت اگر نخواهد جانش را به خطر بیاندازد. اغلب ِ آدمهایی که من از آن اطراف دیدهام آدمهای ِ روشنفکر و حسابیای بودهاند(چنانکه فرد از خودش میپرسد پس از آن دیوانگانی که دختران خود را ختنه میکنند و زنانشان را کتک میزنند کجا هستند؟). دربارهی ِ استانهای آذرینشین اما اوضاع بسیار متفاوت است. تا آنجا که من میدانم، پیرامون ِ حاکمیت دو دیدگاه ِ گوناگون در آنجا برقرار است؛ یکی باور ِ سنتیهاست که همگی مسلمانان معتقد و شیعیان ِ باورمندی هستند، شهرهای ِ آذرینشین بدون ِ شک جزو مذهبیترین شهرهای ِ ایرانند، دلیل آن هم احتمالا تداوم ِ وجود نوعی جانور ِ منقرض شده در جاهای ِ دیگر است بنام «حاجی بازاری» که هنوز در آذربایجان قدرت ِ اقتصادی و اجتماعی ِ زیادی دارند، و پیوند بازار/حوزه را نه فقط نگه داشته و دوست میدارند، بلکه آنرا گسترش داده و در بخش ِ صنعتی ِ اقتصادی هم وارد کردهاند(اغلب ِ سرمایهسالاران ِ _مثلا_ تبریز بازاریان ِ سابق هستند که به ساختمانسازی و صنایع ِ ماشینی روی آوردهاند)و اینها با تمام توان ِ خود برای حفظ ِ جایگاه ِ «روحانیت» در جامعه تلاش میکنند.
دیدگاه ِ دوم که بیشتر میان ِ جوانان طرفدار دارد، پانترکیسم و ناسیونالیسم ِ ترکیست، اینها با درکی عجیب از تاریخ، سیاست و جامعه به این باور دارند که «فارسها» ریشهی ِ مشکلات ِ آنها(از فقر و بیکاری گرفته تا سرکوب ِ سیاسی و اجتماعی)هستند. و اغلب با اعتراضاتی که البته بیشترشان هم وارد است(از نژادپرستی ِ لاتهایی که جکهای قومی میسازند تا سرکوب ِ زبان و فرهنگشان تحت ِ سه دولت ِ اخیر ایران)خود را از باقی ِ جامعه جدا میکنند.
البته لازم نیست من و شما نگران ِ جایگاه ِ آنها در «ایران ِ آزاد فردا» باشیم، چه مایه که آنها خواستار جدایی هستند و گمان میکنم اگر رفراندومی حقیقی در آنجا برگذار بشود به جدایی رأی بدهند.
زنده باد زندگی!