09-28-2015, 03:11 PM
Hormoz نوشته: لطفا پاسخی برای این متن فمینیستی بنویسید.
از یه طرف میگه بعضی ها privilege دارن ، از یه طرف توقع داره privilege داران به اندازه ندارندگان انگیزه برابری طلبی داشته باشن
این «نمیشه که مسئولیتی نپذیرفت و حقوق برابر خواست» از یک دیگاه درسته اگر منظور از مسئولیت این باشه که در نگاه به مساله حق یک بام ودو هوایی نباشیم یعنی در نظر بگیریم اجزای یک نظام حقوقی یا اخلاقی قدیمی همه با هم کار می کنن ویک بسته کارکردی و ارزشی هستن و شما اگر فقط به آن قسمتی که به ضرر خودتان هست ایراد بگیرید و هر جا به نفعتان بود به بخش دیگرش که ظلم به دیگری است ایرادی ندارید ، این با ادعاهای لیبرالیسم و ترقی خواهی خودتان ناسازگار و دوگانه استانداردی ست. مثلا میشه گفت " شما که با برخی فرودستی ها برای زن مخالفید چطور با این که مرد مسئول تامین مالی زن هست مخالفتی ندارید؟ " در صفحه پدافند از حقوق مردان و فمینیسم این سایت از این مثال ها زیادهست اگر بخواید لیبرالیسم زنمحور رو با سلاح خود لیبرالیسم بزنید.البته این استدلال در مورد سنت گرایان و واپس گرایان صادق نیست چون اونها ادعای برابری خواهی نکرده ان
"اگر هم مسئولیتی برای رسیدن به حقوق برابر وجود داشتهباشد، این مسئولیت بر دوش تمام افراد جامعه است"
همه یک جامعه در برابر معیارهایی که برای عدالت وضع کرده مسئوله ولی اگر معیار عدالت در جامعه ای برابری نباشه چه؟ بحث های اینجا درباره سنت و ترقی خواهی این پرسش را در ذهن من ساخت که چرا باید فکر کنیم برابری خواهی یک ایدئولوژی مثل ایدئولوژی های دیگر نیست و برای به کرسی نشاندن حرفش نیازی به اثبات یا پیروزی در عمل ندارد؟
«مردِ سفیدپوستِ فارسزبانِ مسلمانِ ساکن پایتخت»!
اشکال این کسانی که فارس زبان بودن رو امتیاز ناحق می دونن اینه که فکر می کنن زبان فارسی چون زبان مادری یک عده ست رسمی شده تاریخ چیز دیگری میگه. این احمقانس که ادم فکر کنه عادلانه یعنی زبان رسمی زبان مادری هیچ کس نباید باشه. فارسی زبانیست که بالای 90 درسد مردم ایران اونو می فهمن و این برای راه انداختن کارها و همجوشی مردم خوبه.چرندبافی چپی آخرش به اینجا هم میکشه که برابری فرد با فرد رو به زبان با زبان هم تعمیم میده . زبانی که میراث ایران پیش از اسلام رو به پس از اسلام انتقال داده و عامل تداوم ایران شده رو با هر زبان دیگری برابر می دونه در حالی که در قدیم هر زبانی جایگاه و احترام خودشو داشت و مدعیان نمایندگی زبانها پا در کفش هم نمی کردن . تفاوت رسمی بودن یک مذهب یا قومیت با رسمی بودن زبانی که بیش از هزار سال زبان دیوانسالاری چندین قلمرو پادشاهی در پهنه بزرگی از جهان بوده اینه که حتی در دیدگاه لیبرال و حقوق بشری هم زبان رسمی به عنوان وسیله اداره کشور و در پیوند با وظایف روزمره و مشترک بین همه حکومت هاست بر خلاف قومیت ومذهب . اگر هم درس یاد گرفتن یا نگرفتن بچه های مدرسه ای مورد نظر باشه خب میشه روش های فارسی آموزی رو بهتر کرد یا مثل خیلی از خانواده های با شعور شهر های غیر فارسی زبان بچه رو در خانه دو زبانه بار آورد تا در مدرسه به مشکل نخوره. در این حالت کسی که به لحاظ هویتی فارسی زبان نیست هم در عمل با بقیه فارسی زبانان فرقی نداره . بسیاری از دوستان من از این خانواده ها هستن.
قبلا امیر درباره این نوع نگاه ها خیلی نوشته که جالبه
Ouroboros نوشته: مارکسیسم فرهنگی درواقع «بیماری گرامشی» بود، او که از نزدیک شکست مفتضحانهی مارکسیسم از فاشیسم را در ایتالیا دیده بود، به این باور رسید که یک انقلاب فرهنگی در تمام عرصههای جامعهی غربی نیاز است تا انقلاب سیاسی اثرگذار بشود. در دنبالهی این تز متفکران مکتب فرانکفورت از آن روش بیمار مارکس در تحریف تاریخ جهان به مثابهی بهرهوری از زحمتکشان دستگاهی عمومی اختراع کردند برای در بر گرفتن همهی انواع «سرکوب»، تاریخ همینطور تحریف شد به عنوان بستر بهرهوری غرب از شرق، سفیدپوست از تیرهپوست، مرد از زن...
مارکسیسم در حقیقت فریم فلسفی آفرید که فمینیسم و فرانکفورتیسم در آن امکان برپا کردن یک رتوریک سازمانیافته را پیدا کردند و خیلی زود از مجموعهی این خیالپردازیها دربارهی «سرکوب»های مختلف تاریخی سیستم سیاسی فاسد، ناکارآمد و انگلپروری را بیافرینند که در آن همه از هم طلبکار هستند و گروههای «تحت ستم» مختلف برای باجگیری از گروههای «ستمکار» به رقابت میپردازند.
نظریهپردازان این خیمهشب بازی روشنفکران خردهبورژوا، آکادمیسینها و … بودند که با ورشکستگی سیاسی مارکسیسم در بنبست شوروی استالینی، به دپارتمانهای علوم انسانی و هنر کشورهای غربی تبعید شدند و آنجا به تربیت نسلی از جوانان پرداختند که ارزشهای به زعم ایشان منطبق با پرولتاریای انقلابی را با خود داشتند، یا همان نسل می ۶۸. بعد از این دیگر مشخص است، مشتی بتای خردهبورژوا حسد، عقده، حقارت و حشر خود را کردند فضیلت انقلابی و آنها که میخواستند از ثروت، دارایی و خانههای خود مراقبت بکنند شدند «مفتخور انگلصفت». هر کدام یک جزوهی پنج صفحهای الفاظ دهانپرکن و چهار خط شعار ابلهفریب حفظ کردند و در جریان نوشابه باز کردن برای یکدیگر، جهان را به ویرانی و فضاحتی که میبینید کشاندند.