02-04-2014, 11:17 AM
Mehrbod نوشته: سرکار امیر این بخش را از همان آغاز خوشبختانه هوشید, ولی گیر ایشان
این بود که اگر هرکس بخواهد دیگری را به اینکه شما خود ات
بدتری بایرازد گفتگویی نمیتواند پیش بیاید, که این همچنان گیر نادرستیست و باید
اینجا پرسید مگر ب.سرمایهدارها چیزی جز اینکه "استالین جنایتکار
بود, استالین جنایتکار بود" ندارند بگویند که اگر نگفتند دیگر گفتگویی رخ نخواهد داد؟
در دست دیگر, ما که اینجا به ایشان زور نکردهایم, همین را هم میتوانند بگویند و پاسخ
"شما خود اتان سدها بار تبهکارترید" بگیرند, ولی دیگر نمیتوانند بنالند که "سفستهیِ تو همچنین" اینجا رخداد.
پارسیگر
مهربد جان،
دلیل اصلی من برای مخالفت با روش کنونی شما و مزدک آنست که کاربران طرفدار سرمایهداری را، که تکتکشان با تئوری چپ نا-آشنا هستند و پیداست هیچکدام، شاید حتی یک صفحه از آثار مارکس، انگلس، باکونین، پرودون، لنین، کائوتسکی، تروتسکی، آلتوسر، گرامشی و ...که گنجینهی غنی از اندیشههای بدیع، انتقادات طوفنده، ابزارآلات خارقالعاده و در یک کلام متن انقلاب است را نخواندهاند. کل تجربه و شناخت آنها از نظریههای چپ تجربهی تاریخی آنست، پس بله به نوعی تنها چیزی که آنها برای گفتن دارند، «استالین بد بود» است، نه به این خاطر که تنها انتقاد وارد به چپ بد بودن استالین است، به این خاطر که ما چنان مهجور و بیموضوعیت و حاشیهنشین شدهایم که کسی دیگر برای مطالعه و ایرادیابی متون ما به خود زحمتی نمیدهد. و مقصر این وضع ما هستیم، نه آنها!
یکی از عوارض کنش انقلابی، اینست که در آن هرکس با ما نیست بر ماست و طرفدار سرمایهداری یا احمق است یا نوکر. خود مارکس هرگز، حتی یک بار، هیچ انتقادی به کار خود را نپذیرفت و منتقدان او همگی سرسپرده و نمایندهی طبقهای ارتجاعی(دشنام محبوب او «خرده بورژوا» بود)بودند که با قصد و غرض آشکار و پنهان برای تخریب کنش انقلابی تودهها و نوکری طبقات حاکم وارد میدان شدهاند و تنها شایسهی تحقیر و تمسخر هستند. خوانندهی اثار مارکس حتی به یک مورد، بله، یک مورد، بر نمیخورد که در آن مارکس انتقادی را پذیرفته باشد یا حتی به عنوان نکتهای معتبر اما غلط با آن برخورد کرده باشد. همیشه عوامفریبی، جهل، حماقت، سرسپردگی و نوکری باعث طرح آن انتقاد بوده.
این وضع تا امروز میان تمام فرزندان فکری او از هر جناحی وجود دارد و مایهی هرچه بیگانهتر شدن ایشان از جامعهی روادار لیبرالی میشود(بله حتی ما آنارشیستها)، و چنان شدید است که ما حتی یکدیگر را به عنوان عنصر انقلابی به رسمیت نمیشناسیم و ما به مارکسیست میگوییم فاشیستِ چپنما و مارکسیست به ما میگوید خردهبورژوای خودفریب.
دلیل آن احتمالا هزینهی بسیار گزاف شخصیست که مارکسیست جماعت برای عقاید خود میپردازد، زمانی که بابت عقایدتان نفی بلد شدهاید، زندانی شدهاید، کشته شدهاید، شکنجه شدهاید و یا به زندگی در فقر و تنگدستی محکوم شدهاید آن عقاید چیزی فراتر از باورهای صرف میشوند، سوژهی لیبرال به همین دلیل در نظر مارکسیستها «مبتذل» است زیرا عقاید او بینابین و خلقش نسبیگرا و زندگی او از افکار او منفک و منفصل است. یک فاصلهای میان او و عقایدش هست، لیبرال جماعت هیچگاه به باور خود زیادی نزدیک نمیشود مبادا دستش بسوزد، و کسی که باورهای خود را زیادی جدی میگرد(مثل افراطگرای مسلمان یا یهودی ارتدکس، مارکسیست و ...)جانوری بیگانه است که نه به دلیل اشتباه بودن عقایدش، بدلیل نوع برخورد با آنها و سطح پایبندی به ایشان باید تخطئه بشود.
شما از این بکارت فکری، از این، «فرصت»، به جای آموختن عقاید مترقی و نشر تئوری سترگ انقلابی برای کاربران انجمن، به جای دور زدن تمام آن دیوها و شیاطین «مارکسیست» قرن بیستم با نشان دادن تضاد و تمایز میان آنچه کردند و آنچه میباید میکردند و آنچه میخواهید بکنید، سطح بحث را با جنگ روانی و «نوکر پاریس هیلتون» و «بیخود است» و «هوش نکردید» و ... در چنان مرحلهی نازلی نگاه داشتهاید که مایهی رقت و چندش آدم میشود.
بیشتر طرفداران نظام کاپیتالیسم نه مزدوران استخدامی یا نوکران بیمواجب نظام سلطه، و نه انگلهای بیمغز و از خود بیگانه، که انسانهایی بسیار باهوش و آزادیخواه هستند که تنها از سر اقتضائات شرایط اجتماعی، زندگی شخصی و یا نبود/کمبود تئوری و آلترناتیو عینی کاپیتالیست شدهاند/ماندهاند. برخورد با ایشان به مثابهی مهرههای سرسپردهی بازی دیگران تنها به باقی ماندن آنها در موضع کنونیشان و چه بسی حتی محکمتر به آن چسبیدن خواهد انجامید. هدف ما از بحث دربارهی این موضوعات اگر به زانو درآوردن خصم به هر قیمتی باشد، سرنوشتی بهتر از همین حاشیهنشینی و تبدیل شدن به تماشاگر رقابت سیاسی میان راست افراطی و راست میانهرو نخواهیم داشت.
«وظیفه»ی ماست که به عنوان سوی مدعی ِ خودآگاهی از حملهی شخصی یا چیزی که میتواند به حملهی شخصی تبدیل بشود و به جدل بیانجامد پرهیز بکنیم و به جای آن در این وانفسای سکوت، تئوری را تشریح بکنیم و انتقاد را پاسخ بدهیم و اشتباه را بپذیریم، آگاهی طبقاتی برای شما رسالت و وظیفهای به همراه میآورد که تلاش برای آشناتر کردن دیگران با جایگاهی که در آن قرار دارند بخشی از آنست.. و خودمانی، کسی که این سوی انقلاب اختلاف نظر را با چنین خشونتی پاسخ میدهد، بدبینی لیبرال جماعت برای سرنوشت خود پس از انقلاب را توجیهپذیر میکند، چراکه انقلابی پس از یافتن نمود عینی برای عقاید خود در جهان واقعی تنها متعصبتر و افراطیتر خواهد شد.
اتخاذ این روش کنونی از سوی شما آدم را وسوسه میکند که بگوید جناح چپ این گفتگو شاید حتی مایل است که پرسشها و چالشهای دشوارتر و پیچیدهتر را نادیده بگیرد و به جای آن به انتقادی در حد «مارکس چرا خودش انقلاب نکرد اگه راست میگفت» پاسخ بدهد و سطح بحث را در این اندازه نگاه بدارد که «پس چرا مائو آدم کشت». پس من در این گفتگو «وکیلمدافع شیطان» باقی میمانم و تلاش میکنم که با طرح چالشها و دشواریهای هوشمندانهتر و بنیادیتر، سطح گفتگو را به جایی برسانم که بتوانیم به راستی پیرامون مسائلی مهم و کلیدی و آموزنده صحبت بکنیم، نه «کمونیست تریاکی» و «نوکر پاریس هیلتون»!
زنده باد زندگی!