01-04-2013, 09:12 PM
زامبی فلسفی، موجودی است که از دید بیرونی، رفتارش کاملا مانند یک انسان نرمال است، اما ذهن یا خودآگاهی ندارد. به نظر شما وجود زامبی فلسفی از دید مادی محال است یا ممکن؟
Unknown نوشته: زامبی فلسفی، موجودی است که از دید بیرونی، رفتارش کاملا مانند یک انسان نرمال است، اما ذهن یا خودآگاهی ندارد. به نظر شما وجود زامبی فلسفی از دید مادی محال است یا ممکن؟خب طبق باور من همه چیز ممکنه.حتی با تکنولوژی هوش مصنوعی احتمالا بشه در چند دهه آینده تقریبا همچین کاری رو کرد:)
نقل قول:یک دیدگاه هم اینست که اگر موجودی رفتارش مانند انسان است*، الزاما ذهن و کیفیات ذهنی مشابهی هم دارد. شما مخالفید با این؟اتفاقا من با این نقد موافقم،یعنی اگر واقعا ورودی و خروجی یکسان باشه راهی برای فهمیدنش نیست.
*یعنی به عنوان یک سیستم رابطه ورودی-خروجی یکسانی دارد.
undead_knight نوشته: اتفاقا من با این نقد موافقم،یعنی اگر واقعا ورودی و خروجی یکسان باشه راهی برای فهمیدنش نیست.حالا بد نیست در مورد دلیل اینکه اصلا در مورد زامبی فلسفی یا p-zombi بحث میشه هم یه نکته ای بگم:)
میره در حوزه ادعاهای ماورایی که عملا نمیشه کاریشون کرد:)
undead_knight نوشته: اتفاقا من با این نقد موافقم،یعنی اگر واقعا ورودی و خروجی یکسان باشه راهی برای فهمیدنش نیست.
میره در حوزه ادعاهای ماورایی که عملا نمیشه کاریشون کرد:)
undead_knight نوشته: حالا بد نیست در مورد دلیل اینکه اصلا در مورد زامبی فلسفی یا p-zombi بحث میشه هم یه نکته ای بگم:)میشه گفت زامبی فلسفی نمیتونه وجود داشته باشه،یا یکجور دیگش اینه که ما هممون زامبی هستیم
بسیاری از فلاسفه ماورا باور! نمیتونند قبول کنند که انسان چیزی جز ماده نیست و به همین خاطر دنبال راهی میگردند که حفره ای پیدا کنند که روح رو توش بچاپونند!:))
یعنی اینکه فرق یک انسان و زامبی فلسفی داشتن روح هست!به قولی بهترین راه برای شناخت تفاوت یک انسان آگاه از یک موجود دیگه خطاپذیر بودنش هست:)
یک مثال مشهوری هم در این زمینه هست که مردی میخواسته خودکشی کنه ولی نمیخواسته خانوادش ناراحت بشه بنابراین اکسیری پیدا میکنه که روحشو بکشه ولی بدنش به همه کارهای روزانش ادامه بده،با بچه ها بازی کنه با زنش همخوابگی داشته باشه و...
موقعی که میخوابه دوستش این اکسیر رو بهش تزریق میکنه بدون اینکه بفهمه،صبح که بیدار میشه نمیدونه که مرده پس اکسیر رو استفاده میکنه و نمیمیره چون قبلا از لحاظ روحی مرده،بنابراین در همین حالت به زندگی خودش ادامه میده.
حالا نکته اینجاست که اگر آگاهی به وجود مهمه پس عملا اون اکسیر روح رو نمیتونسته بکشه!و ما چیزی به نام زامبی فلسفی نمیتونیم داشته باشیم.
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
undead_knight نوشته: حالا بد نیست در مورد دلیل اینکه اصلا در مورد زامبی فلسفی یا p-zombi بحث میشه هم یه نکته ای بگم:)مفهوم زامبی به نظر من بیشتر از همه در بحثهای هوش مصنوعی اهمیت دارد. مثلا اگر ما یک کامپیوتری بسازیم که دقیقا مانند انسان رفتار میکند، آیا الزاما دارای ذهنی مانند انسان است؟ اگر شما معتقدید که زامبی امکان وجود ندارد، پاسخ شما باید مثبت باشد، حتی اگر این کامپیوتر بر اساس مجموعهای از الگوریتمها کار میکند که خودتان نوشتید، و هیچ جایی هم برای ذهن در آن در نظر نگرفتهاید. پرسش در حالت کلی اینست که آیا هر موجودی که به ترازی از هوشمندی برسد، الزاما دارای ذهن خواهد بود، یا اینکه باید سازوکار جداگانهای برای تولید ذهن در نظر گرفت؟
بسیاری از فلاسفه ماورا باور! نمیتونند قبول کنند که انسان چیزی جز ماده نیست و به همین خاطر دنبال راهی میگردند که حفره ای پیدا کنند که روح رو توش بچاپونند!:))
یعنی اینکه فرق یک انسان و زامبی فلسفی داشتن روح هست!به قولی بهترین راه برای شناخت تفاوت یک انسان آگاه از یک موجود دیگه خطاپذیر بودنش هست:)
یک مثال مشهوری هم در این زمینه هست که مردی میخواسته خودکشی کنه ولی نمیخواسته خانوادش ناراحت بشه بنابراین اکسیری پیدا میکنه که روحشو بکشه ولی بدنش به همه کارهای روزانش ادامه بده،با بچه ها بازی کنه با زنش همخوابگی داشته باشه و...
موقعی که میخوابه دوستش این اکسیر رو بهش تزریق میکنه بدون اینکه بفهمه،صبح که بیدار میشه نمیدونه که مرده پس اکسیر رو استفاده میکنه و نمیمیره چون قبلا از لحاظ روحی مرده،بنابراین در همین حالت به زندگی خودش ادامه میده.
حالا نکته اینجاست که اگر آگاهی به وجود مهمه پس عملا اون اکسیر روح رو نمیتونسته بکشه!و ما چیزی به نام زامبی فلسفی نمیتونیم داشته باشیم.
Unknown نوشته: راسل گرامی، این مسائل هر چه نباشند، دستکم یک گرفتاری زبان هستند که در جای خود باید تحلیل شوند. مثلا فرض کنید من بگویم یک جهانی هست که در آن مانند جهان خودمان زندگی در جریان است، اما با جهان ما هیچ امکان برهمکنش ندارد. حال به نظر شما کدام درست است، اینکه بگوییم چنین جهانی مانند اینست که وجود ندارد، یا اینکه مطلقا وجود ندارد؟البته من آن مطلب را گفتم در راستای تقبیه تفکر معجزه گونه درباره تجربه اول شخص است.البته خوب مسلم است که من خودم را تنها موجود دارای این تجربه نمیدانم هر چند وجود آن در انسانهای دیگر اثباتپذیر نباشد ولی یک مساله اینجا اینست که درباره ذهنها رابطه علی میتواند برقرار باشد همینجوری مثلا همینکه شما از تجربه خود میگویید بر من اثر دارد ولی برای دو جهان موازی کاملا یکسان و بدون هیچ ارتباطی اینطور نیست،
آیا در دید شما، ذهن دیگران هم برای هر شخص، اینچنین است؟ یعنی بگوییم چه من زامبی باشم، چه نباشم، هر دو به حال شما مطلقا یکسان است، پس اصولا پرسش از زامبی بودن بیمعناست؟ اگر راهی برای ارتباط میان ذهنها پیدا کردیم چطور؟ مثلا من بیایم توی ذهن شما، یا شما توی ذهن من!
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound