نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آرشیو مطالب نقد اسلام eslam.nu
#11

در خصوص علت تحریم متعه توسط عمر حكایت شده، كه وی شبی حضرت علی(ع) را به منزل خودش فرا خواند، پاسی از شب گذشت و عمر تقاضا كرد كه حضرت علی نزد وی بخوابد.
صبح زود عمر از اتاقش خارج شد و به صورت اعتراض به حضرت علی‌(ع) گفت:
شما معتقد بودید كه مرد نباید شب را به تنهایی بدون زن بگذراند و شما دیشب، شب را به تنهایی سپری كردید.
حضرت علی(ع ) گفت: شما از كجا خبر دارید كه من دیشب تنها بوده‌ام ؟؟
من دیشب خواهرت را متعه نمودم و او نزد من بوده است. عمر این قضیه را در قلبش مخفی نگه داشت و وقتی قدرت بر تحریم متعه یافت آن را تحریم نمودی.
متن عربى:
ویُحكى فی سبب تحریم متعة النساء أنه قد طلب أمیر المؤمنین (ع) إلى منزله لیلة، فلما مضى من اللیل جانب ، طلب منه أن ینام عنده فنام . فلما أصبح الصبح ، خرج عمر من داخل بیته معترضاً على أمیر المؤمنین(ع) بأنك قلت: إنه لا ینبغی للمؤمن أن یبیت لیلة عزباً إذا كان فی البلد ، وها أنت هذه اللیلة بتّ عزباً . فقال أمیر المؤمنین(ع): وما یدریك إننی بتّ عزباً ؟ وأنا هذه اللیلة قد تمتعت بأختك فلانة . فأسرّها فی قلبه حتى تمكن من التحریم فحرّمها
منبع :
الأنوار النعمانیه تالیف سید نعمت الله جزایری جلد ۲ صفحه ۲۲۰
[عکس: attachment.php?attachmentid=5040&stc=1]

تجاوز امام علی به خواهر عمر

تجاوز امام علی به خواهر عمر


فایل‌های پیوست
.jpg image-57.jpg اندازه 538.91 KB  تعداد دانلود: 154
پاسخ
#12

عن ابی جعفر و ابی عبدالله قال : ان فاطمه ع لما ان کان بتلابیب عمر فجذبته الیها ثم قالت اما و الله یا ابن خطاب لو لا انی اکره ان یصیب البلا من لا ذنب له لعلمت انی ساقسم علی الله ثم اجده سریع الا جابه.
ترجمه: امام باقر و صادق گفتند :
( بعد از اینکه اختلاف بین فاطمه و خلفا به وجود آمد ) فاطمه شانه های عمر را گرفت و او را به طرف خود کشید!!
پس فرمود : ای پسر خطاب بدان که به خدا قسم اگر من از رسیدن بلا به بیگناهان کراهت نداشتم، می فهمیدی که خدا را قسم می دادم و او را زود اجابت کننده می یافتی.
منابع:
الکافی ج ۱ ص ۴۶۰ روایت ۵ باب مولد زهرا چاپ دارالکتب اسلامیه تهران.
الکافی ج ۱ ص ۲۹۲ روایت ۵ باب مولد زهرا چاپ منشورات فجر بیروت.
[عکس: attachment.php?attachmentid=5041&stc=1]

[عکس: attachment.php?attachmentid=5042&stc=1]
[عکس: attachment.php?attachmentid=5043&stc=1]


درگیرى فیزیكى فاطمه و عمر ابن خطاب

درگیرى فیزیكى فاطمه و عمر ابن خطاب


فایل‌های پیوست
.jpg image.jpeg.jpg اندازه 206.62 KB  تعداد دانلود: 106
.jpg image-1.jpeg.jpg اندازه 26.09 KB  تعداد دانلود: 113
.jpg image-2.jpeg.jpg اندازه 238.92 KB  تعداد دانلود: 120
پاسخ
#13

قسمت اول
(داستانهای خلقت، پیامبران، تورات)
مكه در زمان محمد جایگاه بسیار مناسبی از نظر ارتباط با فرهنگها و سنن مختلف داشت. از طرفی مكه خانه ی كعبه را در خود داشت كه هر ساله مردم بسیاری را از دور و نزدیك به خود جذب می كرد و طبعا محیط مناسبی را برای ارتباط و تبادل فرهنگی فراهم می كرد. از طرف دیگر مكه دارای تاجران بزرگی بود كه به سرزمینهای دور از جمله ایران و روم در رفت و آمد بودند و طبعا اطلاعات فراوانی از فرهنگ و سنن دیگران را به مكه می آوردند. و مهمتر از همه محمد قبل از نبوتش بمدت ۱۵ سال رئیس كاروان تجاری خدیجه بود و در این مدت مسافرتهای متعددی به اقصی نقاط خاورمیانه و سرزمین شام داشت و مستقیما با اقوام و ملل و ادیان مختلف در ارتباط بود و در این سفرها با افراد مختلف و روحانیون و مورخین مختلف گفتگو و تبادل اطلاعات و اخبار داشته است و علاوه بر آنچه گفته شد، قبائلی از مسیحیان (در نجران) و یهودیان (در مدینه) در شبه جزیره ی عربستان می زیستند كه مردمانی دارای كتاب و باسوادتر از بقیه ی اعراب بودند. بنابراین انتظار می رود كه اطلاعاتی از فرهنگهای ایران و روم و نواحی دیگر در مكه در بین مردم وجود داشته باشد و همچنین اطلاعاتی از كتب مقدس یهودیان و مسیحیان نیز در بین مردم رواج داشته است و همین اطلاعات برای تدوین قرآن كاملا كفایت می كرد. در قرآن هیچ چیزی فراتر از تاریخ و جغرافیای آن زمان وجود ندارد. قرآن محصول مجموعه ی فرهنگی ۱۴۰۰ سال پیش مكه است. در اینجا بطور مختصرى به منابع مطالب مختلف قرآن می پردازیم:
● داستانهای خلقت و پیامبران گذشته
اینگونه داستانهای قرآن تقریبا بطور كامل از #تورات و كتب دیگر عهد عتیق گرفته شده اند. و در میان اعراب نیز شایع بوده است چنانچه در اشعار شعرای جاهلی مشاهده می شوند حتی بعضی تفاوتها با قصه های تورات (مثلا تسخیر باد و جن و شیطان كه به سلیمان نسبت داده شده) نیز در بین اعراب وجود داشته است.[۱]
در اینجا ما در پی تطبیق تك تك موارد نیستیم، ولی اگر كسی یكبار قرآن را خوانده باشد و سپس كتاب تورات را بخواند از وسعت شباهت بین قرآن و تورات حیرت زده می شود. كلیه ی مباحث در مورد خلقت بشر، در مورد نوح، ابراهیم، یعقوب، یوسف، موسی، بنی اسرائیل و داوود و سلیمان و انبیاء دیگر بنی اسرائیل همگی به طرز باورنكردنی مشابه تورات است.
البته تفاوتهای كوچگی گاه وجود دارند كه ممكن است ناشی از فراموش كردن یا از تغییر عمدی آنان توسط محمد باشد. مثلا بنظر من محمد عمدا داستان آمدن ابراهیم و فرزندش اسماعیل را به مكه و بنیانگذاری كعبه توسط آنان را اضافه كرده است تا نشان دهد كه خودش (محمد) از نسل ابراهیم است و دین خود را به دین ابراهیم وصل كند.
همچنین وی اسماعیل را بجای اسحق گذاشته است تا افتخار قربانی شدن را به اجداد عرب خود نسبت دهد.
داستانهای غیر توراتی مثل داستان هود، عاد، اصحاب كهف و رقیم، ذوالقرنین، لقمان و شعیب نیز در اشعار عرب جاهلی وجود دارد(به تفصیل در اینمورد مینویسیم).[۲]
نكته ی جالب توجه اینست كه در قرآن هیچ صحبتی از پیامبران غیر عرب و غیر یهودی نشده است مثلا صحبتی از زرتشت ایرانی و یا پیامبران هندو و … .
نگاهی به داستانهای اسطوره‌ای تورات (به عنوان اصلی ترین منبع قرآن) :
هر چند بیشتر آثار تمدنهای باستانی از بین رفته است اما طبق اندك كتابها، سنگ نوشته‌ها و الواح گِِلی كه بدست پژوهشگران و دانشمندان رسیده است نشان می‌دهد كه بیشتر داستانها و قوانین دین یهود برگرفته از تمدنهای باستانی است.
به چند نمونه از این داستانهای اساطیری توجه كنید:
○ خلقت شش روزه
در باورهایی كه مربوط به چهار دین یهود، مسیح، اسلام و زرتشت است، خداوند این جهان را در شش روز یا شش مرحله آفریده است. بنابر روایت كتاب مقدس، در سفر پیدایش، بخش یكم، خداوند این جهان و همه موجودات آن را در شش روز آفریده است.
همین موضوع در مسیحیت و اسلام نیز تكرار شده است، اما در دین زرتشت كه از هر سه دین سامی قدیمی‌تر است خلقت زمین در شش مرحله كه مجموعا یكسال می‌شود انجام شده است و نه در شش روز:
«اورمزد آسمان را در چهل روز در آغاز روز اورمزد از ماه فروردین (اولین روز سال) آفرید و بعد به مدت پنج روز درنگ كرد. بعد آب را در مدت پنجاه و پنج روز آفرید و پنج روز درنگ كرد. سوم، زمین را در هفتاد روز آفرید و پنج روز درنگ كرد. چهارم گیاه را در بیست و پنج روز آفرید و پنج روز درنگ كرد. پنجم گوسفند (حیوانات اهلی) را در هفتاد و پنج روز آفرید و پنج روز درنگ كرد. ششم انسان یعنی كیومرث را در هفتاد روز آفرید یعنی از آغاز روز رام از ماه دی تا روز انیران از ماه سپندارمذ، بعد پنج روز درنگ كرد.»[۳]
○ خلقت آدم از گِل
انسانها با الهام از كار كوزه‌گران، انسان را ساخته شده از گل می‌پنداشتند و چون وقتی انسانی می‌مرد دیگر نفس نمی‌كشید و دم ‌و بازدم نداشت، فكر می‌كردند كه دم و بازدم همان روح بوده است كه از بدن شخص مرده خارج شده است و اصطلاح دمیدن روح از این خیال شكل گرفته است.
تقریبا در اكثر اساطیر انسان از گل ساخته شده است، در مصر خنوم Chnum و در بابل ارورو Aruru آدمیان را از گل می‌سازند، همچنین كیومرث در اساطیر ایرانی از گل ساخته شده است. در اساطیر یونانی نیز انسان از گل ساخته شده است:
«چون زئوس در المپ بر سریر خدایی نشست و جنگ بزرگ پایان یافت، پرمتئوس را فراخواند و فرمود: برو انسان را از گل رس بساز، كالبد او را به شكل جاودانان بساز و من در او زندگی خواهم دمید. پرومتئوس برای به اجرا گذاشتن فرمان زئوس به محلی در یونان به نام پانوپئوس Panopeus واقع در چند كیلومتری شمال شرقی كوه دلفی رفت و بی درنگ با خاك رس، گل آدم را ساخت وآن را شكل داد. سپس زئوس به آدمهای خاكی، زندگی بخشید و پرومتئوس را بر آن داشت تا چیزهای لازم را به ایشان بیاموزد.»[۴]
در سفر پیدایش، بخش دوم آیه هفت آمده است:
«آنگاه خداوند از خاك زمین، آدم را سرشت. سپس در بینی آدم روح حیات دمیده، به او جان بخشید و آدم موجود زنده‌ای شد.» آدم (Adammah) لغتی عبری به معنی خاك رس می‌باشد كه مخصوص كوزه‌گری است. با این وجود بعید نیست كه بن مایه‌ی این روایات همان الگوی سفالگری از خاك رس باشد.[۵]
○ خلقت زن از دنده‌ی چپ مرد
در بخش دوم از سفر پیدایش، آیات ۱۸-۲۵، در مورد خلقت حوا اینگونه ذكر شده که او از “دنده ی آدم” خلق شده است. ساموئل هنری هوك در كتاب خود اساطیر خاورمیانه، اسطوره‌ی سومری را نقل می‌كند كه شباهت زیادی با داستان خلقت حوا دارد:
«در اسطوره‌ی «انكی» و «نین هورساگ» چنین نقل می‌شود كه مادر زنخدای یا همان نین هورساگ هشت گیاه در باغ خدایان رویاند. انكی هوس خوردن این گیاهان را اغاز كرد و فرستاده‌ی خود «الیسی مود» را برای آوردن آنها روانه كرد. انكی آنها را یكی‌یكی خورد و نین هورساگ در حال خشم، انكی را به مرگ نفرین كرد. در نتیجه‌ی این نفرین، هشت عضو از اعضای بدن انكی مورد هجوم بیماری قرار گرفت و در آستانه مرگ بود. خدایان بزرگ به هراس افتادند و از «انلیل» كمكی ساخته نبود. نین هورساگ را ترغیب به بازگشت و رسیدگی به مسئله كردند. نین هورساگ، هشت زنخدای درمان آفرید و هر كدام دست به كار درمان هر یك از عضوهای بیمار بدن انكی شدند. یكی از عضوهای بیمار دنده‌ی خدای نام برده بود و زنخدایی كه برای درمان دنده آفریده شده بود، «نین‌تی» نام داشت. واژه‌ی نین‌تی به معنی «بانوی دنده» است. اما واژه‌ی سومری «تی» معنی دوگانه دارد و علاوه بر، دنده به معنی حیات نیز هست. از این رو نین تی می‌تواند معنی «بانوی حیات» نیز داشته باشد. حوا در اسطوره عبری نیز معنای حیات دارد. بدین ترتیب مشاهده می‌كنیم كه یكی از شگفت‌ترین جنبه‌های اسطوره‌ی عبری بهشت به روشنی ریشه در اسطوره‌ی نه چندان پخته‌ی سومری دارد.»[۶]
○ فریب خوردن بوسیله مار
در تورات، باب سوم از سفر پیدایش، آیات ۱-۱۸ داستان فریب خوردن حوا از مار را بیان میکند. اما این داستان نیز برگرفته از اساطیر سومریان و اسطوره‌ی‌ بابلی گیلگمش است:
«گیلگمش گیاه جادویی جوانی، كه هر پیری را جوان می‌كند با خود به همراه داشت، او در راه بازگشت به خانه، جایی برای آبتنی توقف می‌كند و گیاه را كناری می‌گذارد و مار آن گیاه را می‌خورد و جاودانه و بی‌مرگ می‌شود. مار در داستان آدم باعث فریب حوا می‌شود كه منجر به راندن آنها از بهشت می‌شود، ولی خود به جاودانگی نمی‌رسد فقط انسان را از آن گوهر گران محروم می‌كند. این گونه به نظر می‌رسد كه داستان آدم در تورات، این عنصر خود، یعنی مار، را از اسطوره بابلی گرفته باشد و به صورت ناقص در داستان به كار برده باشد، زیرا یكی از علتهایی كه در این اساطیر، یعنی اساطیر یونان و بابل، مار را به عنوان رباینده‌ی ماده جاودانگی می‌دانند، اعتقاد به عمر طولانی مار است كه هر سال پوست عوض می‌كند و همیشه شاداب می‌ماند. در تورات فلسفه انتخاب مار فراموش شده است.»[۷]
نتیجه ‌گیری
مشخص است كه تورات(اصلی ترین منبع قرآن) بر گرفته از اساطیر ملتهای دیگری است كه در همسایگی بنی‌اسرائیل بوده‌اند و قوانین به اصطلاح آسمانی آن همان قوانین تمدنهای سه الی چهارهزار سال پیش است و كتیبه‌ها و سنگ نوشته‌های بدست آمده و خصوصا قوانین «حمورابی» این موضوع را تایید میكنند. كه در مورد حمورابی و قوانین وی به طور مفصل در یك پست جداگانه مینویسم كه خود پایه ریز قوانین و احكامی است كه بعدها در دین یهود به اسم خدا به مردم عرضه شده است.
منابع:
[۱] القرآن فی الشعر الجاهلی، ناهد متولی
[۲] القرآن فی الشعر الجاهلی، ناهد متولی
[۳] كریستن‌سن، آرتور. نمونه‌های نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانه‌ای ایرانیان . ترجمه: احمد تفضلی و ژاله آموزگار . تهران: نشرنو۱۳۶۳. جلد۱ برگ۲۹
[۴] لینسلین‌گرین، راجر. اساطیر یونانی. مترجم: عباس آقاجانی. تهران: انتشارات سروش۱۳۶۶. برگ۳۷
[۵] گری، جان. اساطیر خاورنزدیك. مترجم: باجلان فرخی. تهران: انتشارات اساطیر۱۳۷۸. برگ۱۹۳
[۶] هنری‌هوك، ساموئل. اساطیر خاورمیانه. مترجمان: علی اصغر بهرامی و فرنگیس مزداپور. تهران: انتشارات روشنفكران، بی‌تا. برگ ۱۵۷ و ۱۵۸
[۷] جرمی بلك و آنتونی گرین. فرهنگنامه خدایان، دیوان و نمادهای بین النهرین باستان . مترجم: پیمان متین. تهران: انتشارات امیر كبیر۱۳۸۳ . برگ۱۵۱.
منابع قرآن ١


منابع قرآن ١
پاسخ
#14

قسمت دوم

(توحید، معاد، احکام و عبادات)
● توحید و قیامت
در بین اعراب جاهلی انواع ادیان مثل حنفی و یهودی و مسیحی و بت پرستی و خورشیدپرستی و صابئه و دهریه و ستاره پرستان و غیره وجود داشتند. و نكته ی انسانی ارزشمند در بین اعراب جاهلی این بود كه اینهمه دین باهم بطور مسالمت آمیز زندگی می كردند و بر سر دین با هم نمی جنگیدند ولی اسلام این تساهل را از بین برد. حنفیون به توحید و معاد اعتقاد داشتند و خدای جهان را خدای واحد، قادر، عالم، حكیم و عادل می دانستند خدائی با صفاتی مشابه آنچه در اسلام آمده است. بزرگان و شعرای زیادی از اعراب، موحد بودند مثل ورقه بن نوفل، امیه بن ابی الصلت، زید بن عمرو و قس بن ساعده. اعتقاد به ملائكه و جن و غول و شیطان نیز در اعراب رایج بوده[۱] كه به اسلام راه یافته است.
بر این اساس محمد بنیانگذار توحید و معاد نبوده است بلكه آنرا از محیطش گرفته و وارد اسلام كرده است. «شاید كهنترین نمونه پرستش خدای یكتا به “آخن آتون” فرعون مصری سلسله‌ی هجدهم بازگردد كه از ۱۳۷۹ تا ۱۳۶۲ پیش از میلاد بر مصر سلطنت می‌كرد. او اصلاح طلب دینی بود و ستایش آتون ATON خدای خورشید را جایگزین ستایش همه دیگر خدایان كرد و معبدی برای او ساخت. بعید نیست كه اعتقاد به خدای یكتا در میان یهودیان خود در پی برخورد یهودیان مقیم مصر با این تحولات فكری در آن سرزمین بوده باشد.»[۲] ایده جهان پس از مرگ نیز مربوط به اساطیر ایرانی و هندی می‌شود و به نظر می‌آید كه یهودیان این باور را هنگام فتح بابل به دست كوروش از ایرانیان اخذ كرده‌اند. این اعتقاد سپس از یهود به مسیح و اسلام و در نتیجه كل جهان منتقل شده باشد. استاد مهرداد بهار در مورد چگونگی پیدایش این باور در ایرانیان می‌گوید: «اندیشه‌ی متبلور شده‌ی بهشت و دوزخ، كه برترین اندیشه‌ی موجود كنونی در این باره نیز می‌باشد، از ذهن ایرانی برخاسته و جهانگیر شده است. علت آن نیز می‌تواند تصور ایرانیان درباره‌ی ضدخدایان یعنی دیوان باشد، یعنی تا وقتی كه اندیشه انسان درباره‌ی ضدخدایان كمال نیابد و تبدیل به یك نظام نگردد، نمی‌توان به تصور دوزخی‌ كامل و عذاب اخروی معتقد شد.»[۳] اسطوره‌شناسان بزرگ دیگری نظیر «جیمز بار»[۴]، «میرچاالیاده»[۵] و «جان هینلز»[۶] نیز اعتقاد به جهان پس از مرگ را دارای ریشه‌ ایرانی می‌دانند. به خاطر نفوذ همین اندیشه‌های ایرانی است كه اولین بار در كتب عهد جدید سخن از جهنم و آتش و عذاب مجرمان به میان می‌آید.

● احكام اسلامی
طبیعی است كه در محیط عربستان، مثل هر سرزمین دیگری در ۱۴۰۰ سال پیش، احكام مختلفی در مورد معاملات مختلف مثل خرید و فروش، رهن، اجاره، قرض و ربا و امثالهم وجود داشت. همچنین احكام ازدواج و طلاق داشتند كه حتی نام انواع طلاقهای موجود در اسلام از محیط عربستان گرفته شده است مثل طلاق ثلاث و ایلاء و ظهار و عده نگه داشتن زن بعد از مرگ شوهر یا طلاق و امثالهم.[۷] در فقه اسلامی احكام به دو دسته ی تأسیسی و تصویبی تقسیم می شوند. احكام تأسیسی احكامی اند كه بدون سابقه ی قبلی توسط محمد ابداع شده است و احكام تصویبی احكامی اند كه قبلا در محیط عربستان و جود داشته و محمد به آنان عمل كرده و بدین صورت وارد اسلام شده است. فقهای اسلام نیز معتقدند كه بیشتر احكام فقهی تصویبی اند یعنی از محیط گرفته شده اند البته محمد گاه تغییراتی در آنان داده است. احكام قضائی اسلامی كه عمدتا بسیار خشونت آمیزند نیز در محیط عربستان و هم در تورات وجود دارند مثل رجم و بریدن دست و قصاص و امثالهم. در اینجا بد نیست اشاره ای به تاریخچه ی قوانین قضائی بكنیم. در كشفیات باستانشناسی در منطقه ی شوش در سال ۱۹۰۴ الواح باستانی اكدی یافت شد كه مربوط به ۳۷۰۰ سال پیش است (۱۶۸۶-۱۷۲۸ پیش از میلاد) بر یك لوح بزرگ، ۲۸۲ قانون حقوقی از حمورابی پادشاه برجسته ی بابلی به خط میخی وجود دارد. این قوانین منظم ترین و كاملترین مجموعه ی حقوقی باستانی است و بصورت جزئی وارد بسیاری مباحث حقوقی شده است. و شامل مجموعه ای از قوانین خشن و ملایم و ظالمانه و عادلانه است. ده فرمان و بسیاری از قوانین حقوقی تورات تقریبا بطور تحت الفظی از قوانین حمورابی گرفته شده است و سپس این قوانین تقدس یافته به اسلام راه یافته است. مثلا قصاص كیفری است كه در آسیب جسمی، بر جنایتكار اعمال می شود و مساوی با جنایت است. مثلا اگر كسی عمدا دیگری را كشت، كشته می شود یا اگر چشم كسی را كور كرد چشمش را كور می كنند. این عمل از قوانین حمورابی گرفته شده است. قصاص در قرآن در آیاتی چند مورد تأیید قرار گرفته است از جمله:
بقره ۱۹۴: پس هر كس بر شما تعدى كرد همان گونه كه بر شما تعدى كرده بر او تعدى كنید.
مائده ۴۵: و در [تورات] بر آنان مقرر كردیم كه جان در مقابل جان و چشم در برابر چشم و بینى در برابر بینى و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان و زخمها قصاصى دارند و هر كه از آن [قصاص]درگذرد پس كفاره [گناهان] او خواهد بود و كسانى كه به موجب آنچه خدا نازل كرده داورى نمی كنند آنان خود ستمگرانند.
این آیه بسیار شبیه به قوانین ۱۹۶ تا ۲۰۵ حمورابی است.

● عبادات اسلامی
عبادات مختلف مثل نماز و روزه و حج نیز در محیط عربستان و بعضی در كتب یهود وجود داشته كه با تغییراتی وارد اسلام شده است.[۸]

منابع :
[۱] بلوغ الارب، ج ۲، ص ۱۹۴- ۲۸۶
[۲] پژوهشی در اساطیر ایران. برگ ۵۰۶
[۳] پژوهشی در اساطیر ایران. برگ۴۸۵
[۴] مهر،فرهنگ. دیدی نو از دینی كهن، فلسفه زرتشت.تهران: انتشارات جامی۱۳۷۴ . برگ۹۴
[۵] الیاده، میرچا. چشم اندازهای اسطوره. مترجم: جلال ستاری. تهران: انتشارات توس۱۳۶۲. برگ۷۳
[۶] هینلز، جان راسل. شناخت اساطیر ایران . مترجم: محمد حسین باجلان فرخی. تهران: انتشارات اساطیر۱۳۸۳
[۷] بلوغ الارب، ج۲، ص۴۹
[۸] بلوغ الارب، ج۲، ص ۱۹۶

منابع قرآن ۲

منابع قرآن ۲
پاسخ
#15

قسمت سوم
(مفاهیم و كلمات قرآن در شعر جاهلی)
در این قسمت بخشهایی از شعرهای دوره ی جاهلی (قبل از اسلام) كه دارای مفاهیم و كلمات و حتی جملات مشابه قرآنند را ذكر می كنیم.[۱] این اشعار نشان می دهند كه محمد تا چه حد تحت تأثیر محیطش بوده و مطالبی که به خدا نسبت میدهد را از آن اقتباس كرده است.
خطابه ها و اشعار هم ارز با سوره های قرآن
● در خطابه ای که از قس بن ساعدة الایادی [خطیب مشهور عرب كه قبل از بعثت محمد از دنیا رفت.[۲] وی معتقد به خدای واحد و معاد بود] است؛ آمده:
“اسمعوا وعوا فإذا وعیتم فانتفعوا إنه من عاش مات ومن مات فات وكل ما هو آت آت مطر ونبات وأرزاق وأقوات وآباء وأمهات وأحیاء وأموات جمیع وأشتات وآیات بعد آیات إن فی السماء لخبرا وإن فی الأرض لعبرا لیل داج وسماء ذات أبراج وأرض ذات رتاج وبحار ذات أمواج مالی أرى الناس یذهبون فلا یرجعون أرضوا بالمقام فأقاموا أم تركوا هناك فناموا…. تبا لأرباب الغفلة من الأمم الخالیة والقرون الماضیة یا معشر إیاد أین الآباء والأجداد وأین المریض والعواد وأین الفراعنة الشداد أین من بنی وشید زخرف ونجد وغره المال والولد أین من بغى وطغى وجمع فأوعى وقال أنا ربكم الأعلى ألم یكونوا أكثر منكم أموالا وأبعد منكم آمالا وأطول منكم آجالا طحنهم الثرى بكلكله ومزقهم بتطاوله فتلك عظامهم بالیة وبیوتهم خالیة عمرتها الذئاب العاویة كلا بل هو الله الواحد المعبود لیس بوالد ولا مولود”[۳]
این خطابه بخوبی با سوره های كوچك آخر قرآن هم از نظر زیبائی كلام و هم از نظر معنا برابری می كند. اكثر مفاهیم آن در قرآن بسیار تكرار شده است. از نظر مفهومی و مواردی از نظر كلامی نیز در قرآن آمده است:
– مفهوم “وكل ما هو آت آت یعنی هرچه آمدنی است می آید” همان ایده ی تقدیر قبلی وقایع است كه از مفاهیم مسلم قرآنی است (توبه/۵۱، نساء/۷۸، حدید/۲۲ و ۲۳، انفال/۱۷، ابراهیم/۴، اعراف/۱۷۹، آل عمران/۲۶، زخرف/۳۲).
– مفهوم “إن فی السماء لخبرا وإن فی الأرض لعبرا یعنی قطعا در آسمان خبر است و در زمین عبرت است” همان ایده ای است كه در قرآن بكررات آمده است. مثلا در آیه ی ۱۰۵ سوره ی یوسف میخوانیم: “وَكَأَینْ مِنْ آیةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یمُرُّونَ عَلَیهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ – و چه بسیار نشانه ها درآسمانها و زمین است كه بر آنها میگذرند در حالى كه از آنها روى برمى گردانند”
– عبارت “وسماء ذات أبراج” بصورت “وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ(بروج/۱)” در قرآن آمده است.
– مفهوم “وغره المال والولد یعنی مال و فرزند او را مغرور كرد” بكررات در قرآن آمده است. مثل: “وَغَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا(انعام/۷۰)” یعنی آنان را زندگی دنیا مغرور كرد و یا مثل: “الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَالْبَاقِیاتُ الصَّالِحَاتُ خَیرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَیرٌ أَمَلًا(کهف/۴۶)” یعنی مال و پسران زیور زندگى دنیایند و نیكیهاى ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر امید [نیز] بهتر است.
– كلام “وَجَمَعَ فَأَوْعَى” عینا در سوره ی معارج آیه ی ۱۸ آمده است.
– كلام “فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى” عینا در سوره ی نازعات آیه ی ۲۴ آمده است.
– كلام “ألم یكونوا أكثر منكم أموالا” در قرآن بصورت: “كَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِكُمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَأَكْثَرَ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا(توبه/۶۹)” آمده است.
– کلام “هو الله الواحد” كه از مفاهیم اصلی قرآن است عینا در سوره ی زمر آیه ی ۴ آمده است.
– کلام “لیس بوالد ولا مولود” از مفاهیم اصلی قرآن است و كلام آن در قرآن با شباهت فراوان آمده است: لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ (سوره ی توحید).
– همچنین در خطبه ی فوق نقل شده[۴] كه گفته “وجبال مرساة” كه در قرآن بصورت “وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا(النازعات/۳۲) یعنی و كوهها را لنگر زمین گردانید” آمده است.
– همچنین در خطبه ی فوق نقل شده[۵] كه گفته “وسقف مرفوع” كه در قرآن بصورت “والسقف المرفوع(طور/۵) یعنی قسم به آسمان كه سقفی بالا نگاه داشته است” آمده است.

در خطبه ی دیگری از وی (قس بن سعده العیادی) نقل شده است:[۶]
“كلا بل هو إله واحد لیس بمولود ولا والد أعاد وأبدى وأمات وأحیا وخلق الذكر والأنثى رب الآخرة والأولى أما بعد فیا معشر إیاد أین ثمود وعاد وأین الآباء والأجداد وأین العلیل والعواد كل له معاد یقسم قس برب العباد وساطح المهاد لتحشرن على الانفراد فی یوم التناد إذا نفخ فی الصور ونقر فی الناقور وأشرقت الأرض ووعظ الواعظ فانتبذ القانط وأبصر اللاحظ فویل لمن صدف عن الحق الأشهر والنور الأزهر والعرض الأكبر فی یوم الفصل ومیزان العدل إذا حكم القدیر وشهد النذیر وبعد النصیر وظهر التقصیر ففریق فی الجنة وفریق فی السعیر”
می‌بینیم که عبارات از نظر مفهومی و بعضی عینا در قرآن نقل شده‌اند:
کلام “وَ خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى” عینا در سوره ی اللیل آیه ی ۳ آمده است.
– کلام “یَوْمَ التَّناد” عینا در سوره ی غافر آیه ی ۲۳ آمده است.
– کلام “إِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ ” عینا در سوره ی مؤمنون آیه ی ۱۰۱ آمده است.
– کلام “وَ نُقِرَ فِی النَّاقُورِ” عینا در سوره ی مدثر آیه ی ۸ آمده است.
– کلام “وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ” عینا در سوره ی زمر آیه ی ۶۹ آمده است.
– کلام “یَوْمُ الْفَصْلِ” عینا در چندین سوره از جمله در نبأ آیه ی ۱۷ آمده است.
– کلام “فَرِیقُ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقُ فِی السَّعِیرِ” عینا در سوره ی شوری آیه ی ۷ آمده است.
● امیه بن ابی صلت شاعر جاهلی می گوید:[۷]
الا كل شیء هالك غیر ربنا / ولله میراث الذی كان فانیا
ترجمه: (آگاه باشید كه هر چیزی جز پروردگار ما فانی است) / (و میراث هر چه فانی است از خداست)
مصراع اول در این آیه “كُلُّ شَیْءٍ هالِكُ الَّا وَجْهُهُ (قصص/۸۸) و مصراع دوم در این آیه آمده است: وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّمَوَاتِ وَ الارض(آل عمران/۱۸۰)” او همچنین می گوید:
له ما رأت عین البصیر و فوقه
(هر آنچه چشم بینا می بیند از اوست و بالاتر از آن)
مفهوم این جمله بشدت در قرآن تكرار شده مثل “لَهُ مُلْكُ السَّمَوَاتِ وَ الارض(بقره/۱۰۷)” و بصیر نیز بعنوان یكی از صفات خدا مكررا در قرآن آمده است. مثل “انَّ اللَّهَ سَمِیعُ بَصِیرُ(حج/۶۱)” همچنین گفته است:
سماء الاله فوق سبع سمائیا
(آسمان خدا در بالای هفت آسمان).
این ایده دقیقا چیزی است كه در قرآن و سنت آمده است كه بالاتر از آسمان هفتم عرش الهی قرار دارد كه خدا بر روی آنست(هود/۷، حاقه/۱۷، سجده/۴ و…) همچنین می گوید:
لم تخلق السماء و النجوم و الشمس معها قمی یقوم والحشر و الجنه و النعیم قدرها المهیمن القیوم الا لامر شأنه عظیم.[۸]
یعنی آسمان و ستارگان و خورشید و ماه و قیامت و بهشت و دوزخ را خدای مهیمن قیوم خلق نكرد مگر برای هدفی باعظمت.
مشاهده می كنید كه مفهوم خلقت و هدفدار بودن آن، قیامت و بهشت و دوزخ كه از اركان دین محمدند همگی در این بیت كوتاه آمده است و لغات “مهیمن و قیوم” عینا بعنوان صفات خدا در قرآن آمده است:
– اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَی الْقَیومُ(آل عمران/۲)
– هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیمِنُ(حشر/۲۳)

زید بن عمرو شاعر جاهلی می گوید:[۹]
دحاها فلما استوت شدها بأید و ارسی علیها الجبالا
یعنی زمین را پهن كرد و چون درست شد آنرا با دست خویش قوی گردانید و كوهها را بر آن استوار گردانید.
مفهوم پهن كردن زمین و كلمه ی “دحاها” عینا در قرآن آمده است كه “والارض بَعْدَ ذلِكَ دَحاها(نازعات/۳۰)” همچنین استوار كردن كوهها و ارسی عینا در قرآن آمده است: “وَ الْجِبالَ ارسیها(نازعات/۳۲)”

كعب بن لؤی از شعرای قدیم جاهلیت می گوید:[۱۰]
…فاسمعوا و تعلموا و افهموا، لیل ساج، و نهار ضاح، و الارض مهادا، والسماء بناء، و الجبال اوتادا والنجوم اعلام…[۱۱]
– وَ الارض مِهاداً (زمین گهواره است) عینا در قرآن در آیه ی ۶ سوره نباء آمده است.
– وَ السَّماءِ بِناءً (آسمان بنا است) عینا در قرآن در آیه ی ۲۲ سوره بقره آمده است.
– وَ الْجِبالَ أَوْتاداً (كوهها میخ هستند) عینا در قرآن در آیه ی ۷ سوره نباء آمده است.

منابع:
[۱] القرآن فی اشعر الجاهلی، ناهد متولی: از کتب خوب در این زمینه است.
[۲] الاصابه ۵/۵۵۱
[۳] دلائل النبوه اثر حافظ بیهقی ۲/۱۰۸
[۴] دلائل النبوه اثر حافظ بیهقی ۲/۱۰۲
[۵] دلائل النبوه اثر حافظ بیهقی ۲/۱۰۳
[۶] البدایه و النهایه لابن اثیر ۲/۲۳۳
[۷] بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب للالوسی، ج۲
[۸] تفسیر النكت و العیون ماوردی
[۹] سیره نبویه لابن هشام، باب شعر زید
[۱۰] تاریخ الخافاء ۱/۱۰۸
[۱۱] البدایه و النهایه لابن، ج ۲، باب كعب بن لؤی
منابع قرآن ۳

منابع قرآن ۳
پاسخ
#16

قسمت چهارم

(مفاهیم و كلمات قرآن در شعر جاهلی)
● عبد الطابخة بن ثعلب از شعرای دیگر جاهلی می گوید:[۱]
و انت القدیم الاول الماجد الذی تبدأ خلق الناس فی اكتم العدم و انت الذی احللتنی غیب ظلمة الی ظلمة فی صلب آدم فی ظلم.
ترجمه: (تو قدیم اول و باعظمتی هستی كه) (شروع كردی خلق مردم را از عدم) (و تو كسی هستی كه مرا در غیب ظلمتی قراردادی) (به ظلمتی دیگر در صلب آدم در ظلماتی)
– مفهوم قدیم بمعنی “ازلی” در قرآن آمده است.
– همچنین لغت “اول” برای خدا در قرآن ذکر شده است: هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ(الحدید/۳)
– همچنین شروع خلق توسط خدا بطور مكرر در قرآن آمده است. مثلا: “اللَّهُ یبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یعِیدُهُ(یونس/۳۴)”.
– مفهوم ظلمتهای سه گانه كه از نطفه تا رحم طی می شود نیز در قرآن آمده است: “یخْلُقُكُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ(زمر ۶)” یعنی شما را در شكمهاى مادرانتان آفرینشى پس از آفرینشى [دیگر] در تاریكیهاى سه گانه خلق كرد.
حاتم طائی از شعرای جاهلی كه در سخاوت و شعر مشهور بود می گوید:[۲]
اما والذی لا یعلم السر غیره و یحیی العظام البیض و هی رمیم
ترجمه: (سوگند به آنكه سر را نمی داند غیر از او) (و زنده می كند استخوانهای سفید پوسیده را)
– کلام “یعلم السر” عینا در قرآن آمده است: “فانه یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أُخْفِیَ(طه/۷)
– همچنین مصرع دوم عینا در قرآن آمده است: “قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمُ(یس/۷۸)”
زهیر بن ابی سلمی از شعرای جاهلی می گوید:[۳]
لقد نازعتهم حسبا قدیما / و قد سجرت بحارهم بحاری
مصرع دوم در قرآن بصورت “وَ اذا الْبِحارُ سُجِّرَتْ(تكویر/۶)” آمده است.
امرؤ القیس از برترین شعرای عرب جاهلی است كه محمد در مورد او گفته”امرؤ القیس پرچمدار شاعران است بسوی جهنم”. وی اشعار بسیار زیبائی دارد و بعضی از جملات وی عینا در قرآن آورده شده است[۴] مثلا:
یتمنى المرء فی الصیف الشتاء (مرد در تابستان طالب زمستان است) حتى إذا جاء الشتاء أنكره (وقتی زمستان می آید آنرا بد می داند) فهو لا یرضى بحال واحد (او به وضعیت واحد راضی نمی شود) قتل الإنسان ما أكفره (كشته باد انسان، چرا اینقدر كفران پیشه است)
– مصرع چهارم عینا در قرآن آمده است: “قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ(عبس/۱۷)”
و در اشعار عاشقانه ای می گوید:
اقتربت الساعة وانشق القمر (زمان نزدیك شد و ماه شكافته شد) عن غزال صاد قلبی ونفر (از غزالی كه قلبم را شكار كرد و روی بگردانید) و در انتهای آن می گوید:
قلت اذ شق العذار خده (وقتی موی او رخسار او را شكافت، گفتم) دنت الساعه و انشق القمر (زمان نزدیك شد و ماه شكافت)
– مصرع اول عینا در قرآن آمده است: “اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ(القمر/۱)”. جالب است كه ادعا شده است كه این آیه حكایت معجزه ی شق القمر است در حالیكه شعر زیبای عاشقانه ای بوده كه محمد از امرؤ القیس گرفته است.
و در جای دیگر می‌گوید:
إذا زلزلت الأرض زلزالها (وقتی زمین بلرزد لرزیدنی) وأخرجت الأرض أثقالها (و زمین ثقلهایش (مرده ها) را بیرون افكند.
تقوم الأنام على رسلها (مردم بر پا می ایستند)
لیوم الحساب ترى حالها (برای روز حساب كه حالش را می بینی) عبارات این شعر عینا در قرآن آمده است دقت كنید:
– إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها(زلزال/۱) وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها(زلزال/۲) غیر از عین جملات، مفاهیم اشعار فوق (بجز شعر عاشقانه) نیز در قرآن آمده است.
زبراء كاهنه كه یك زن شاعر كاهن جاهلی بود می گوید:[۵]
واللیل الغاسق و اللوح الخالق و الصباح الشارق و النجم الطارق و المزن الوادق، ان شجر الوادی لیأدو ختلا، و یحرق انیابا عصلا و ان صخر الطود لینذر ثكلا، لاتجدون عنه معلا…
ترجمه: سوگند به شب تاریك و سوگند به لوح خالق و سوگند به ستاره ی كوبنده و سوگند به ابر باران ریز، درخت وادی فریبنده می آید…
مشاهده می كنید شبیه قرآن و با همان زیبائی به جلوه های طبیعت قسم خورده و در آخر شروع به بیان مطلبش می كند. این اشعار نشان می دهد كه محمد این سبك بیان را از شعراء عرب فرا گرفته است و انرا به نام قران و یا كلام الهی به مردم زمانش عرضه كرده. بعلاوه كلمات مشابه شعر فوق در قرآن نیز بكار گرفته شده است. مثل: “وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ(الطارق/۱)”
حاتم طائی از شعراء و سخاوتمندان بزرگ عرب جاهلی اشعار بسیار زیبا و پر از مفاهیم انسانی و اخلاقی دارد.[۶]
همچنین عنتره از شعرای دیگر جاهلی نیز دارای اشعار لطیف با مفاهیم اخلاقی است. در مجموع مشاهده كردید كه مفاهیم اصلی قرآن در ادبیات جاهلی وجود دارد و سبك شعرگونه سوره های مكی قرآن نیز در اشعار جاهلی وجود داشته است و در مواردی حتی عین جملات و كلمات شعراء جاهلی در قرآن آمده است. كه وسعت تأثیر محیط را در گفته های محمد نشان می دهد و این همان چیزی است كه از هر انسان عادی دیگری انتظار می رود.
نتیجه گیری:
همه ی ما بشدت تحت تأثیر محیطمان هستیم؛ اما گفته های خدا باید بسیار وراتر و جهانی تر و بلند افق تر از كلمات انسانهای عادی باشد و قرآن چنین نیست. بلاشك قرآن هم مثل اشعار شعرای بزرگ جاهلی خصوصا سوره های كوچك مكی ان زیبایی دارد ولی ازین حیث نمیشود نام معجزه بر ان نهاد. اولا زیبائی همه ی قرآن مشابه نیست. از جملات شعرگونه ی زیبای سوره های مكی تا آیات مبهم بهم ریخته در قرآن وجود دارند. بنظر می رسد كه نهج البلاغه منسوب به علی، خلیفه چهارم مسلمانان در مواردی هم از نظر زیبائی و هم مفاهیم برتر از قرآن است. مثنوی مولوی از نظر مفاهیم از هر دو برتر است. گرچه نثر بعضی از ایات قرآن زیباست ولی به پای گلستان سعدی نمی رسد و گرچه بعضی اشعار قرآن زیباست ولی هرگز به پای شعر حافظ نمی رسد.
منابع :
[۱] بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب للالوسی، ج۲
[۲] بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب للالوسی، ج۱
[۳] الدر المنثور، سوره تكویر
[۴] فیض الغدیر ۱۸۷/۲
[۵] بلوغ الرب، ج۳، ص۲۸۸
[۶] بلوغ الرب، ج۱، ص۷۷ به بعد
منابع قرآن ۴

منابع قرآن ۴
پاسخ
#17

حدیث شماره ۶۹۸۲
متن عربی:
حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ بُكَیْرٍ، حَدَّثَنَا اللَّیْثُ، عَنْ عُقَیْلٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، ح وحَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، حَدَّثَنَا مَعْمَرٌ: قَالَ الزُّهْرِیُّ: فَأَخْبَرَنِی عُرْوَةُ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، أَنَّهَا قَالَتْ: …وَفَتَرَ الوَحْیُ فَتْرَةً حَتَّى حَزِنَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ [ص:۳۰]، فِیمَا بَلَغَنَا، حُزْنًا غَدَا مِنْهُ مِرَارًا كَیْ یَتَرَدَّى مِنْ رُءُوسِ شَوَاهِقِ الجِبَالِ، فَكُلَّمَا أَوْفَى بِذِرْوَةِ جَبَلٍ لِكَیْ یُلْقِیَ مِنْهُ نَفْسَهُ تَبَدَّى لَهُ جِبْرِیلُ، فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ، إِنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ حَقًّا، فَیَسْكُنُ لِذَلِكَ جَأْشُهُ، وَتَقِرُّ نَفْسُهُ، فَیَرْجِعُ، فَإِذَا طَالَتْ عَلَیْهِ فَتْرَةُ الوَحْیِ غَدَا لِمِثْلِ ذَلِكَ، فَإِذَا أَوْفَى بِذِرْوَةِ جَبَلٍ تَبَدَّى لَهُ جِبْرِیلُ فَقَالَ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ.

خلاصه ترجمه متن
:

مدّتی وحی(توهم) بر پیامبر قطع شد غم و اندوه او به‌ اندازه‌ای زیاد شد که به کرّات(چندین بار) تصمیم‌ گرفت خود را از بلندی‌های کوه به پایین پرتاب‌ کند. ولی هرگاه بالای کوه می‌رسید تا خود را از آن به پایین پرت‌ کند، جیرائیل(دوست خیالی) او را دلداری‌ می‌داد و می‌گفت:
«ای محمّد! تو فرستاده‌ی خدایی»!
داستان اقدام به خودكشی محمد
داستان اقدام به خودكشی محمد
پاسخ
#18

فاطمه زهرا و سلمان فارسی
فاطمه زهرا ، ده روز پس از فوت پدرش، پیامبر اسلام مشتاق بود تا سلمان را ببیند و برای او بی تابی می کرد و در آن دیدار (یعنی دیدار دو تایی فاطمه و سلمان در خانه فاطمه) فاطمه زهرا بی‌حجاب بود و لباس کوتاهی برای سلمان پوشیده بود که موهایش را می‌پوشاند ساقهای پایش نمایان می‌شد؛ ساق پایش را می‌پوشاند، موهای سرش نمایان می‌شد.
روایت طولانی است؛ ما مختصر نقل می کنیم:
عن عبدالله بن سلمان الفارسی عن ابیه قال خرجت من منزلی یوما بعد وفاه رسول الله ص بعشره ایام …فقال یا سلمان ائت منزل فاطمه بنت رسول الله ص فانها الیک
مشتاقه ترید ان تتحفک بتحفه قد اتحفت بها من الجنه …قال سلمان الفارسی فهرولت الی منزل فاطمه بنت محمد ص فاذا هی جالسه و علیها قطعه عبا اذا خمرت راسها انجلی ساقها و اذا غطت ساقها انکشف راسها فلما نظرت الی اعتجرت ثم قال یا سلمان جفوتنی بعد وفاه ابی ص قلت حبیبتی ا اجافکم قالت فمه اجلس و اعقل ما اقول لک … فقالت لی یا سلمان افطر علیه عشیتک فاذا کان غدا فجئنی بنواه.. .
ترجمه مختصر: سلمان می گوید: ده روز پس از رحلت پیامبر خدا از منزل خود خارج شدم و با حضرت علی مواجه شدم ، علی به من گفت : ای سلمان تو بعد از پیامبر بر ما جفا کردی.
گفتم: حبیب من ابوالحسن درباره ی شما جفا نشده است بلکه اندوه و حزن شدید من در رحلت پیامبر مانع دیدار شما شد. علی به من گفت : ای سلمان به منزل فاطمه دختر پیامبر برو زیرا او به تو لطف دارد و مشتاق و بی تاب دیدار تو است و می‌خواهد تحفه‌ای که از بهشت برایش آورده‌اند به تو بدهد…
سلمان می‌گوید : من به سوی خانه‌ی فاطمه حرکت کردم پس از ورودم به خانه دیدم فاطمه نشسته و یک عبا در بر دارد ولی هرگاه آن را روی سرش می‌کشد، رانهای پاهایش بیرون می ماند و هرگاه رانهای پاهایش را می‌پوشاند ، موهای سرش نمایان می شود. وقتی چشمش به من افتاد آن عبا را کشید و گفت : ای سلمان تو بعد از رحلت پدرم به ما جفا کردی، گفتم : ای دختر رسول خدا آیا امکان دارد که من بتوانم به شما جفا کنم؟ فاطمه فرمود: پس بیا بنشین و در آنچه که به تو می‌گویم ، خوب بیاندیش.

منابع :
۱) منهج الدعوات و منهج العبادات از ابن طاووس ص ۶ و ۷ انتشارات دارالذخائر قم
۲) الثاقب فی المناقب از ابن حمزه طوسی ص ۲۹۷ و ۲۹۸ انتشارات انصاریان قم
۳) بحارالانوار از علامه مجلسی ج ۴۳ ص ۶۶ و ۶۷ انتشارات دارالاحیا التراث العربی بیروت
تصویر صفحه کتب ذکر شده را می‌توانید اینجا ببینید.

[عکس: attachment.php?attachmentid=5044&stc=1][عکس: attachment.php?attachmentid=5045&stc=1][عکس: attachment.php?attachmentid=5046&stc=1][عکس: attachment.php?attachmentid=5047&stc=1][عکس: attachment.php?attachmentid=5048&stc=1][عکس: attachment.php?attachmentid=5049&stc=1][عکس: attachment.php?attachmentid=5050&stc=1]
[URL="http://www.eslam.nu/2016/06/24/%d8%af%db%8c%d8%af%d8%a7%d8%b1%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%ae%d9%81%db%8c-%d8%ad%d8%b6%d8%b1%d8%aa-%d9%81%d8%a7%d8%b7%d9%85%d9%87-%d8%b2%d9%87%d8%b1%d8%a7-%d8%b3%d9%84%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%81/"]
[/URL]
[URL="http://www.eslam.nu/2016/06/24/%d8%af%db%8c%d8%af%d8%a7%d8%b1%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%ae%d9%81%db%8c-%d8%ad%d8%b6%d8%b1%d8%aa-%d9%81%d8%a7%d8%b7%d9%85%d9%87-%d8%b2%d9%87%d8%b1%d8%a7-%d8%b3%d9%84%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%81/"]دیدارهای مخفی حضرت فاطمه زهرا و سلمان فارسی
[/URL]دیدارهای مخفی حضرت فاطمه زهرا و سلمان فارسی


فایل‌های پیوست
.jpg image-14.jpeg.jpg اندازه 100.2 KB  تعداد دانلود: 258
.jpg image-54.jpeg copy.jpg اندازه 318.06 KB  تعداد دانلود: 171
.jpg image-55.jpeg copy.jpg اندازه 365.37 KB  تعداد دانلود: 109
.jpg image-56.jpeg copy.jpg اندازه 100.82 KB  تعداد دانلود: 110
.jpg image-75.jpeg copy.jpg اندازه 256.95 KB  تعداد دانلود: 111
.jpg image-76.jpeg copy.jpg اندازه 256.93 KB  تعداد دانلود: 162
.jpg image-78.jpeg copy.jpg اندازه 279.79 KB  تعداد دانلود: 162
پاسخ
#19

مجلسی و داستان گرگ یوسف
جناب مجلسی در بحار الانوار جزء ۱۴ ص ۴۲۳ می‌گوید:
فقال الصادق علیه السلام: فلا یدخل الجنة من البهائم إلا ثلاثة: حمار بلعم بن باعوراء، و ذئب یوسف، وكلب أصحاب الكهف. یعنی امام جعفر صادق میگوید: پس از جانوران وارد بهشت نمیشود مگر سه حیوان: الاغ بلعم بن باعوراء ، و گرگ یوسف ، و سگ اصحاب کهف.

حال سوال از شیعه این است که اصلا یوسف علیه السلام گرگی را دیده است؟

آیا اصلا گرگی قرار بوده که یوسف را بخورد؟
آیا امام صادق نمیدانست که بهانه ی گرگ دروغی از طرف برادران یوسف برای سرپوش عملشان بوده است؟
آیا امام معصوم که صادق هم است و البته مهمتر از آن علم غیب هم دارد نمیدانست که اصلا گرگی نبوده که یوسف را بخورد؟
یوسف را گرگ نخورد و گرگی را هم ملاقات نکرد در آن حادثه و بهانه ی گرگ از طرف برادرانش بود برای سرپوش عملشان تا به دروغ بگویند ای پدر(یعقوب) گرگ ( که وجود نداشته ) یوسف را خورده است.
پس گرگی که وجود خارجی نداشته چطور وارد بهشت می‌شود؟
در قران امده است:
‏ قَالُواْ یَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَكْنَا یُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لِّنَا وَلَوْ كُنَّا صَادِقِینَ ‏(یوسف/۱۷)

گفتند:
ای پدر! ما رفتیم و سرگرم مسابقه ( دو و تیراندازی ) گشتیم و یوسف را نزد اثاثیّه خود گذاردیم و گرگ ( آمد و ) او را خورد. تو هرگز ما را باور نمییداری، هرچند هم راستگو باشیم.

از این دست چرندیات در کتب حدیث به وفور یافت می‌شود

چرندیات علامه مجلسی
چرندیات علامه مجلسی
پاسخ
#20

علی یکی از مشاوران نزدیک عمر (خلیفه دوم مسلمانان) در هنگام حمله لشکر اسلام به ایران بود. زمانی که عمر می خواست خود شخصا در این جنگها حاضر شود، علی به او گفت:
«تو سر این سپاهی اگر بروی و کشته شوی، سپاه اسلام متلاشی می شود. تو باید مرکز خلافت را داشته باشی تا اگر سپاه اسلام شکست خورد. ایرانیان بدانند که این نیرو پشت دارد»
منابع: تاریخ طبری، جلد ۵، ص ۱۹۴۳ و ۱۹۴۵،
اخبار الطول ص ۱۴۷
نهج البلاغه ص ۴۴۳ – ۴۴۶
عمر که داماد علی بود و روی حرفهای وی حساب می کرد پیشنهاد وی را پذیرفت و در دارالخلافه ماند و در راس لشکریان اسلام فرماندهان با تجربه و خونریزی گمارد و به طرف ایران گسیل داشت. پس از شکست ایرانیان و پیروزی لشکریان اسلام، علی خطاب به مردم کوفه گفت: ای مردم کوفه، شما شوکت عجمان را بردید.
منبع: تاریخ طبری، جلد ۶ ص ۲۲۰۸
پس از پایان سلطنت ۳ تن از خلفای مسلمانان (ابوبکر،عمر، عثمان) نوبت سلطنت علی رسید که بعلت بی كفایتی او، بسیار لرزان و کوتاه بود. اختلافات معاویه و علی بر سر قدرت بالا گرفت و سبب ساز جنگهای طولانی گردید.
علی جهت تامین مخارج این جنگها مجبور بود که باج و خراج بیشتری از ایرانیان اخذ کند. این فشارها موجب قیامها و مقاومتهای دلیرانه از سوی شهرهای مختلف ایران شد بطوری که علی بی رحم ترین سرداران خود، از جمله « خلید بن طویف» ، « زیاد ابن ابیه » را بسوی خراسان، فارس، ری ، آذربایجان و سایر شهرها و بلاد اعزام داشت.
در ادامه به مواردی از سرکوب قیامهای مردم ایران در زمان خلافت علی می پردازیم:
در زمان خلافت علی، مردم استخر چندین بار قیام کردند. #علی در یکی از آن موارد «عبدالله بن عباس» را در راس لشکری به آنجا گسیل داشت و شورش توده ها را در سیل خون فرونشاند
منبع: فارسنامه ابن بلخی، ص ۱۳۶
در مورد دیگر که مردم استخر شوروش کردند، علی « زیاد بن ابیه » که از خونخواری و آدمکشی به انوشیروان دوم لقب گرفته بود به آنجا گسیل داشت تا به سرکوبی این قیام بپردازند. در مورد جنایات و کشتار مردم استخر توسط زیاد بن ابیه کتابها و روایت زیادی نوشته و نقل شده است.
منبع: مروج الذهب، جلد دوم ص۲۹
در سال ۳۹ هجری مردم فارس و کرمان نیز سر به شورش گذاشتند و حکام ستمگر علی را از شهر خود بیرون کردند. علی مجددا زیاد بن ابیه را به آنجا گسیل داشت و لشکریان وی از هیچ جنایتی فروگذاری نکردند.
منابع: تاریخ طبری، جلد ۶، صفحه ۲۶۵۷
فارسنامه، ص ۱۳۶
مردم خراسان نیز در زمان علی برای چندین بار قیام کردند و چون چیزی نداشتند بعنوان باج و خراج بپردازند، از دین اسلام برگشته و به مقاومت سخت و جانانه ای دست زدند. علی «جعده بن هبیره» را بسوی خراسان فرستاد. او مردم نیشاپور را محاصره کرد تا مجبور به صلح شدند.
منابع: تاریخ طبری، جلد ۶، ص ۲۵۸۶
فتوح البلدان ص ۲۹۲
در زمان علی مردم شهر ری نیز سر به طغیان برداشتند و از پرداخت خراج خوداری کردند. علی، «ابوموسی» را با لشکری زیاد به سرکوب شوروش فرستاد و امور آنجا را بحال نخستین برگرداند. ابوموسی پیش از این طغیان نیز، یکبار دیگر بدستور علی به جنگ مردم شهر ری گسیل شده بود.
منبع: فتوح البلدان ص ۱۵۰
به روزگار خلافت علی بن ابی طالب، چون پایان سال ۳۸ و آغاز سال ۳۹ بود، حارث بن سره عبدی، به فرمان علی لشکر به خراسان کشید و پیروز شد، غنیمت بسیار و برده ی بی شمار بدست آورد. تنها در یک روز، هزار برده میان یارانش تقسیم کرد. لکن سرانجام خود و یارانش، جز گروهی اندک، در سرزمین قیقان (سرحد خراسان) کشته شد.
منبع: (فتوح البلدان، بلاذری)
علی بن ابی طالب، عبدالرحمن بنی جز طائی را به سیستان فرستاد. لکن حسکه حبطی وی را بکشت، پس علی فرمود: بیاید که چهار هزار تن از حبطیان را به قتل رسانیم. وی را گفتند: حبطیان پانصد تن هم نشوند.
منبع: (فتوح البلدان، بلاذری)
علی ولایت آذربایجان را نخست به سعید بن ساریه خزاعی و سپس به اشعث بن قیس داد. یکی از شیوخ آذربایجان نقل می کند که ولید بن عقبه همراه با اشعث بن قیس به آذربایجان می آیند . و چون ولید آن دیار را ترک کرد ، مردم آذربایجان قیام کردند. اشعث از ولید طلب یاری کرد و ولید برای یاری وی سپاهی از کوفه به در آنجا گسیل داشت. اشعث، حان به حان (حان= خانه به خانه) فتح کرد و پیش رفت. و پس از فتح آذربایجان گروهی از تازیان اهل عطا را بیاورد و در آنجای ساکن ساخت و آنان را فرمان داد که مردم را به اسلام خوانند.
منبع: (فتوح البلدان، بلاذری)
حالا سئوال اینجاست كه ایا ما ایرانیان همچین موجودی را مولای خود و اسوه مردانگی بدانیم و در روز هلاكتش توی سر خود بزنیم؟
یبل

امام على و كشتار ایرانیان
امام على و كشتار ایرانیان
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 2 مهمان