10-08-2012, 09:24 PM
در کودکی: پیرمردی مهربان و پرقدرت که بر صندلی شاهانه ای در آسمان ها نشسته و زمین را می نگرد(زیرا در آن هنگام عکس زیوس خدای یونانیان را در کتابی دیده بودم)
پیش از بی باور شدنم: موجودی مبهم و پرقدرت که باید تا جای ممکن راضی و خشنود از خود نگه می داشتمش.
اکنون: کاریکاتوری ذهنی که مایه سرگرمیست.
پیش از بی باور شدنم: موجودی مبهم و پرقدرت که باید تا جای ممکن راضی و خشنود از خود نگه می داشتمش.
اکنون: کاریکاتوری ذهنی که مایه سرگرمیست.
همین بود زندگی؟! پس تحقیر بیشتر، شکست بیشتر، رنج بیشتر...