10-08-2012, 09:07 PM
زمان بچگی خدا رو به شکل یه چیزی تو مایه های پیرمرد خنزرپنزری توی بوف کور صادق هدایت میدیدم. مخصوصا سایه ش رو دیوار. بزرگتر که شدم تصویرش بهم ریخت ، گاهی وقتا شکل خورشید با هیبت مردانه. گاهی وقتا هم یه چیزی شبیه نور لامپ ، ولی همیشه هیبت مردانه باهاش بود. البته بعضی وقتا هم به شکل موجودی نامرئی ولی بازم با هیبت مردانه.