نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

«خدا» را در ذهن خود چگونه میبینید؟
#1

دوستانی که خداباور هستند یا دوستانی که پیشتر خداباور بوده‌اند، میتواند گیرا باشد که بگوییم
هر یک زمانیکه به خدا می‌اندیشیم چه چیزی به ذهنمان میاید، یا "تصویر ذهنی" ما از خدا یا پروردگار جهان چیست.

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#2

زمان بچگی خدا رو به شکل یه چیزی تو مایه های پیرمرد خنزرپنزری توی بوف کور صادق هدایت میدیدم. مخصوصا سایه ش رو دیوار. بزرگتر که شدم تصویرش بهم ریخت ، گاهی وقتا شکل خورشید با هیبت مردانه. گاهی وقتا هم یه چیزی شبیه نور لامپ ، ولی همیشه هیبت مردانه باهاش بود. البته بعضی وقتا هم به شکل موجودی نامرئی ولی بازم با هیبت مردانه.
پاسخ
#3

من تصویری ازش تو ذهنم نبود...میگفتن نمیشه درکش کرد و این داستانا و منم فقط فکر میکردم هر چی گفته رو باید گوش کنم و گرنه میرم جهنم !! یعنی همش ترس بود و ترس....
پاسخ
#4

اتفاقا من آنچنان ازش نمیترسیدم. همیشه حس میکردم خدا ارادت و توجه خاصی نسبت بهم داره و از من خیلی خوشش میاد. :D
پاسخ
#5

من یک چیزی متغییر بین آسمان آبی و خورشید در ذهنم بود E05a
میگم تو ذهنم بود یک تاپیک درباره زندگی در جهان پساتئیستی (جهان پس از خداباوری) بزنم بعد اینو دیدم بنظرم اومد اینجا هم خوبه برای این بحث،تئیسم با اینکه تفکر بیخودیه یا بهتره بگیم بود، ولی طولانی مدت بر ذهن انسانها حاکم بوده و در مورد اثرات و راه حل برای دشواری های تغییرات بعد از خداباوری بنظرم خیلی خوبه دوستان نظری دارند بگند.
یک مساله مهم بنظرم معنا و اخلاق هست در این جهان.

"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" Ezra Pound

پاسخ
#6

در کودکی: پیرمردی مهربان و پرقدرت که بر صندلی شاهانه ای در آسمان ها نشسته و زمین را می نگرد(زیرا در آن هنگام عکس زیوس خدای یونانیان را در کتابی دیده بودم)
پیش از بی باور شدنم: موجودی مبهم و پرقدرت که باید تا جای ممکن راضی و خشنود از خود نگه می داشتمش.
اکنون: کاریکاتوری ذهنی که مایه سرگرمیست.E05a

همین بود زندگی؟! پس تحقیر بیشتر، شکست بیشتر، رنج بیشتر...
پاسخ
#7

Anarchy نوشته: میگفتن نمیشه درکش کرد و این داستانا و منم فقط فکر میکردم هر چی گفته رو باید گوش کنم و گرنه میرم جهنم !! یعنی همش ترس بود و ترس....
همین یکی از جرقه های بی باوری من شد؛ هر چه مذهبیون بیشتر مرا از خدا و اندیشیدن در موردش نهی می کردند، من هم بیشتر به چرند بودن او پی می بردم!:e057:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
البته من خود را هنوز بی خدا به معنای کامل آن نمی دانم.

همین بود زندگی؟! پس تحقیر بیشتر، شکست بیشتر، رنج بیشتر...
پاسخ
#8

Rationalism Ideology نوشته: البته من خود را هنوز بی خدا به معنای کامل آن نمی دانم.

معنای کاملش مگه چی هست؟
پاسخ
#9

Anarchy نوشته: معنای کاملش مگه چی هست؟
از دیدِ خودم گفتم؛ آنارشی جان!E032
من در حال حاضر و در این مورد، بیشتر خودم را چیزی میان بی خدایی و ندانم گرایی می بینم تا بی خدای کامل.

همین بود زندگی؟! پس تحقیر بیشتر، شکست بیشتر، رنج بیشتر...
پاسخ
#10

اما من هنوز بی خدا نیستم یعنی هنوز باور دارم
پس ما چطور به وجود آمدیم این خلقت این دنیا به دست که بود؟
یا اینکه اگر واقعا بهشت و جهنمی وجود نداره پس این سیاست مداران زور گو و این آخوندهای آدمکش چطور تاوان پس خواهند داد تا حالا که نه تنها چیزیشون نشده بلکه در ناز و نعمت و با کمال خونسردی دارن زندگیشون و می کنند اگر می گویید به سزای اعمالش خواهد رسید پس کی مگه جنتی چند سال دیگه می خواد عمر کنه
اگر واقعا جهمنی نیست این عادلانه نیست که یه عده تو این دنیا ادم بکشند و زور بگند و ملت بی گناه و اذیت کنند و مال مردم رو بخورند و بعدش هم با خیال راحت به زندگیشون ادامه بدهندتا عمرشون تموم بشه
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان