08-19-2016, 02:41 PM
متن عربی حدیث:
حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ حَرْبٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَیْدٍ، عَنْ أَیُّوبَ، عَنْ أَبِی قِلاَبَةَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ: قَدِمَ أُنَاسٌ مِنْ عُكْلٍ أَوْ عُرَیْنَةَ، فَاجْتَوَوْا المَدِینَةَ «فَأَمَرَهُمُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، بِلِقَاحٍ، وَأَنْ یَشْرَبُوا مِنْ أَبْوَالِهَا وَأَلْبَانِهَا» فَانْطَلَقُوا، فَلَمَّا صَحُّوا، قَتَلُوا رَاعِیَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَاسْتَاقُوا النَّعَمَ، فَجَاءَ الخَبَرُ فِی أَوَّلِ النَّهَارِ، فَبَعَثَ فِی آثَارِهِمْ، فَلَمَّا ارْتَفَعَ النَّهَارُ جِیءَ بِهِمْ، «فَأَمَرَ فَقَطَعَ أَیْدِیَهُمْ وَأَرْجُلَهُمْ، وَسُمِرَتْ أَعْیُنُهُمْ، وَأُلْقُوا فِی الحَرَّةِ، یَسْتَسْقُونَ فَلاَ یُسْقَوْنَ». قَالَ أَبُو قِلاَبَةَ: «فَهَؤُلاَءِ سَرَقُوا وَقَتَلُوا، وَكَفَرُوا بَعْدَ إِیمَانِهِمْ، وَحَارَبُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ»
ترجمه : انس بن مالك (رضى الله عنه) مى گوید: عده اى از طایفه عكل یا عرینه
به مدینه آمدند و از آب و هواى آن بیمار شدند. رسول الله (ص) دستور داد تا خود را به شتران برسانند و از شیر و إدرار آنان بخورند. آنان چنین كردند و از بیمارى شفا یافتند. پس از آن چوپان رسول الله را كشتند و شتران را با خود بردند. پیامبر خدا (ص) صبح زود (از این جنایت)باخبر شد. بلافاصله دستور داد تا آنان را تعقیب كنند. چند ساعتى از روز نگذشته بود كه آنها را اسیر كرده، خدمت رسول الله (ص) آوردند. آنحضرت (ص) دستور داد تا دست و پایشان را قطع و چشم هایشان را كور كنند و آنها را در آفتاب گرم و سوزان قرار دهند.(دستور اجرا شد). آنان از شدت تشنگى، درخواست آب كردند، ولى به آنان آب ندادند.
منبع: (کتاب صحیح بخاری نوشته یمحمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی جلد۱ صفحه ۵۶ شماره ی۲۳۳/دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی))
وقتی پیامبر اسلام برای اعتراف گرفتن شکنجه میکرد
شاید این مطالب باعث باد کردن رگ گردن شما یا عصبانیت فراوان شما بشود. اما حقیقت را باید گفت. اینکه نظام اسلامی ایران خیلی ضد انسانی و جنایتکار است شکی در آن نیست، اما اسلامی بودن آن را نمیشود انکار کرد. حداقل میتوان گفت که حکومت ایران به با درصد خیلی بالایی اسلامی است و میتوان مصداق هر حرکت آن را در فقه و تاریخ اسلام جستجو کرد.
طبق منابع معتبر و محکم اسلامی پیامبر اسلام در پایان جنگ خیبر، شخصی با نام «كنانة بن ربیع» را برای اعتراف مکان جواهراتش به دست شکنجهگر میسپارد. گزارش سه مورخ را با هم میخوانیم :
هنگامى كه پیامبر (ص) بر نطاة پیروز شدند، كنانة بن ابى الحقیق به هلاك و نابودى خود یقین كرد و مردم نطاة را هم ترس فرا گرفته بود. كنانه آن پوست شتر را كه محتوى زر و زیورهایشان بود، شبانه در خرابهاى زیر خاك پنهان كرد و كسى او را ندیده بود. خرابه مذكور در منطقه كتیبه بود و همانجا بود كه ثعلبه هر سپیده دم كنانه را مىدید كه اطراف آن گردش مىكند. پیامبر (ص)، زبیر بن عوّام را همراه تنى چند از مسلمانان با ثعلبه به آن خرابه فرستاد، و آنجا را كندند و آن گنج را به دست آوردند. و هم گفته شده است كه خداوند متعال رسول خود را به آن گنج رهنمایى فرمود. چون این گنج پیدا شد، پیامبر (ص) دستور فرمود زبیر كنانه را شكنجه دهد تا هر چه كه پیش او است به دست آورد. زبیر كنانه را شكنجه داد، حتى سنگ آتشزنهاى را روى سینه او گذاشت. سپس پیامبر (ص) به زبیر دستور دادند تا كنانه را به محمد بن مسلمه بسپارد تا او را در مقابل خون برادرش محمود بن مسلمه بكشد، و محمد بن مسلمه او را كشت. و هم دستور فرمود تا برادر دیگر را هم شكنجه دهند، و سپس او را به وارثان بشر بن براء سپرد تا به عوض خون او بكشندش و او هم كشته شد. و گویند گردنش را زدند. پیامبر (ص) در قبال این كار آنها اموالشان را حلال كرد و زن و فرزندانشان را به اسارت گرفت.
منبع:مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، چ دوم، ۱۳۶۹ش. ص:۵۱۳.
پس مردى بیامد و بر كنانة بن [ابى] الحقیق غمز كرد و گفت: این داند كه گنج بنى نضیر كجا نهاده است. پیغمبر او را بخواند. او منكر شد، و هر چند گفتند مقّر نیامد. پس به روان پدرش سوگند دادند. او سوگند نخورد و مقر نیامد. پس مردى دیگر از آن اسیران جهودان بیامد و بر وى غمز كرد و گفت: اینجا بر در این حصار یكى ویرانه هست، من كنانه را دیدمى هر روز بامداد كه بر گرد آن ویرانه همىگشتى، پیغمبر او را بخواند و بپرسید. او مقر نیامد. پیغمبر گفت: اگر این ویرانه بكنم و آن گنج بیابم ترا بكشم. كنانه گفت: روا است. پس آن ویرانهها بكندند و از آن گنجها لختى بیافتند. پیغمبر از آن خواستههاى دیگر طلب كرد، او مقّر نیامد. زبیر بن العوّام را بخواند و گفت: او را عذاب همى كن تا مقر آید یا بمیرد. زبیر او را دست و پاى ببست و بخوابانید و آتش زنه بر روى او و بر ریشش همى زدى تا همه [اندام] او بسوخت و هم مقّر نیامد. زبیر دانست كه او به مرگ نزدیك آمد، پیش پیغمبر آمد و او را بگفت. پیغمبر گفت شو و او را به محمّد بن مسلمه ده تا به جاى برادرش بكشد. و محمّد بن مسلمه را برادرى بود نامش محمود بن مسلمه بر در آن حصار نخستین كشته شده بود. پس محمّد بن مسلمه كنانه را بستد و به جاى برادر بكشت.
منبع: تاریخنامه طبرى ، گردانیده منسوب به بلعمى (ق ۴)، تحقیق محمد روشن، تهران، جلد ۱و۲ سروش، چ دوم، ۱۳۷۸ش، جلد ۳،۴،۵ البرز، چ ۳، ۱۳۷۳ش. ج۳،ص:۲۳۳.
و كنانة بن الرّبیع كه شوهر صفیّه بود أسیر كردند و او را پیش پیغمبر، علیه السّلام آوردند و گنجهاى قوم بنى النّضیر بدست وى بود كه ایشان به ودیعت پیش وى نهاده بودند، و سیّد، علیه السّلام، از وى مىپرسید تا نشان آن گنجها بدهد و بگوید كه كجا مدفونست، و وى إنكار مىنمود و مىگفت كه: من خبر از ان ندارم، و هر چند كه سیّد، علیه السّلام، با وى مىگفت تا إقرار كند و نشان بدهد، البتّه إقرار نمىكرد. پس یكى هم از یهود خیبر پیش سیّد، علیه السّلام، آمد و خبر آن گنجها از وى بپرسید، وى گفت: من نمىدانم، لیكن كنانة بن الرّبیع هر وقتى یا هر روزى مىدیدم كه برفتى و گرد آن خربه برآمدى و چیزى از آن جایگاه طلب كردى، اكنون گمان چنان مىبرم كه گنجها هم آنجا مدفونست. پس سیّد، علیه السّلام، دیگر بار كنانة بن الرّبیع پیش خود خواند و او را گفت: اگر نشانه این گنجها كه تو إنكار مىكنى پیش تو بیابم، ترا بكشم؟ گفت: بلى. بعد از ان سیّد، علیه السّلام، بفرمود تا آن خربه كه یهودى نشان داده بود بكندند و بجستند و گنجها بعضى در آن خربه بیافتند. پس سیّد، علیه السّلام، كنانه دیگر بار بخواند و او را گفت: اكنون بگوى تا بقیّت این گنجها كجا پنهان كردهاى؟ و كنانه هم إبا كرد، و إنكار نمود . پس سیّد، علیه السّلام، زبیر بن العوام را بفرمود تا او را عذاب مىكند تا آن وقت كه إقرار بكند. و زبیر او را عقوبت مىكرد و هیچ إقرارى نمىكرد. پس سیّد، علیه السّلام، او را به محمّد [بن] مسلمه داد تا وى را بعوض برادر خود محمود بن مسلمه باز كشد. پس محمّد برخاست و وى را در حال گردن بزد.
منبع: سیرت رسول الله، ترجمه و انشاى رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانى قاضى ابرقوه (م ۶۲۳)، تحقیق اصغر مهدوى، تهران، خوارزمى، چ سوم، ۱۳۷۷ش. ج۲،ص:۸۳۰.
شكنجه در اسلام
شكنجه در اسلام
حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ حَرْبٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَیْدٍ، عَنْ أَیُّوبَ، عَنْ أَبِی قِلاَبَةَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ: قَدِمَ أُنَاسٌ مِنْ عُكْلٍ أَوْ عُرَیْنَةَ، فَاجْتَوَوْا المَدِینَةَ «فَأَمَرَهُمُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، بِلِقَاحٍ، وَأَنْ یَشْرَبُوا مِنْ أَبْوَالِهَا وَأَلْبَانِهَا» فَانْطَلَقُوا، فَلَمَّا صَحُّوا، قَتَلُوا رَاعِیَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَاسْتَاقُوا النَّعَمَ، فَجَاءَ الخَبَرُ فِی أَوَّلِ النَّهَارِ، فَبَعَثَ فِی آثَارِهِمْ، فَلَمَّا ارْتَفَعَ النَّهَارُ جِیءَ بِهِمْ، «فَأَمَرَ فَقَطَعَ أَیْدِیَهُمْ وَأَرْجُلَهُمْ، وَسُمِرَتْ أَعْیُنُهُمْ، وَأُلْقُوا فِی الحَرَّةِ، یَسْتَسْقُونَ فَلاَ یُسْقَوْنَ». قَالَ أَبُو قِلاَبَةَ: «فَهَؤُلاَءِ سَرَقُوا وَقَتَلُوا، وَكَفَرُوا بَعْدَ إِیمَانِهِمْ، وَحَارَبُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ»
ترجمه : انس بن مالك (رضى الله عنه) مى گوید: عده اى از طایفه عكل یا عرینه
به مدینه آمدند و از آب و هواى آن بیمار شدند. رسول الله (ص) دستور داد تا خود را به شتران برسانند و از شیر و إدرار آنان بخورند. آنان چنین كردند و از بیمارى شفا یافتند. پس از آن چوپان رسول الله را كشتند و شتران را با خود بردند. پیامبر خدا (ص) صبح زود (از این جنایت)باخبر شد. بلافاصله دستور داد تا آنان را تعقیب كنند. چند ساعتى از روز نگذشته بود كه آنها را اسیر كرده، خدمت رسول الله (ص) آوردند. آنحضرت (ص) دستور داد تا دست و پایشان را قطع و چشم هایشان را كور كنند و آنها را در آفتاب گرم و سوزان قرار دهند.(دستور اجرا شد). آنان از شدت تشنگى، درخواست آب كردند، ولى به آنان آب ندادند.
منبع: (کتاب صحیح بخاری نوشته یمحمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی جلد۱ صفحه ۵۶ شماره ی۲۳۳/دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی))
وقتی پیامبر اسلام برای اعتراف گرفتن شکنجه میکرد
شاید این مطالب باعث باد کردن رگ گردن شما یا عصبانیت فراوان شما بشود. اما حقیقت را باید گفت. اینکه نظام اسلامی ایران خیلی ضد انسانی و جنایتکار است شکی در آن نیست، اما اسلامی بودن آن را نمیشود انکار کرد. حداقل میتوان گفت که حکومت ایران به با درصد خیلی بالایی اسلامی است و میتوان مصداق هر حرکت آن را در فقه و تاریخ اسلام جستجو کرد.
طبق منابع معتبر و محکم اسلامی پیامبر اسلام در پایان جنگ خیبر، شخصی با نام «كنانة بن ربیع» را برای اعتراف مکان جواهراتش به دست شکنجهگر میسپارد. گزارش سه مورخ را با هم میخوانیم :
هنگامى كه پیامبر (ص) بر نطاة پیروز شدند، كنانة بن ابى الحقیق به هلاك و نابودى خود یقین كرد و مردم نطاة را هم ترس فرا گرفته بود. كنانه آن پوست شتر را كه محتوى زر و زیورهایشان بود، شبانه در خرابهاى زیر خاك پنهان كرد و كسى او را ندیده بود. خرابه مذكور در منطقه كتیبه بود و همانجا بود كه ثعلبه هر سپیده دم كنانه را مىدید كه اطراف آن گردش مىكند. پیامبر (ص)، زبیر بن عوّام را همراه تنى چند از مسلمانان با ثعلبه به آن خرابه فرستاد، و آنجا را كندند و آن گنج را به دست آوردند. و هم گفته شده است كه خداوند متعال رسول خود را به آن گنج رهنمایى فرمود. چون این گنج پیدا شد، پیامبر (ص) دستور فرمود زبیر كنانه را شكنجه دهد تا هر چه كه پیش او است به دست آورد. زبیر كنانه را شكنجه داد، حتى سنگ آتشزنهاى را روى سینه او گذاشت. سپس پیامبر (ص) به زبیر دستور دادند تا كنانه را به محمد بن مسلمه بسپارد تا او را در مقابل خون برادرش محمود بن مسلمه بكشد، و محمد بن مسلمه او را كشت. و هم دستور فرمود تا برادر دیگر را هم شكنجه دهند، و سپس او را به وارثان بشر بن براء سپرد تا به عوض خون او بكشندش و او هم كشته شد. و گویند گردنش را زدند. پیامبر (ص) در قبال این كار آنها اموالشان را حلال كرد و زن و فرزندانشان را به اسارت گرفت.
منبع:مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، چ دوم، ۱۳۶۹ش. ص:۵۱۳.
پس مردى بیامد و بر كنانة بن [ابى] الحقیق غمز كرد و گفت: این داند كه گنج بنى نضیر كجا نهاده است. پیغمبر او را بخواند. او منكر شد، و هر چند گفتند مقّر نیامد. پس به روان پدرش سوگند دادند. او سوگند نخورد و مقر نیامد. پس مردى دیگر از آن اسیران جهودان بیامد و بر وى غمز كرد و گفت: اینجا بر در این حصار یكى ویرانه هست، من كنانه را دیدمى هر روز بامداد كه بر گرد آن ویرانه همىگشتى، پیغمبر او را بخواند و بپرسید. او مقر نیامد. پیغمبر گفت: اگر این ویرانه بكنم و آن گنج بیابم ترا بكشم. كنانه گفت: روا است. پس آن ویرانهها بكندند و از آن گنجها لختى بیافتند. پیغمبر از آن خواستههاى دیگر طلب كرد، او مقّر نیامد. زبیر بن العوّام را بخواند و گفت: او را عذاب همى كن تا مقر آید یا بمیرد. زبیر او را دست و پاى ببست و بخوابانید و آتش زنه بر روى او و بر ریشش همى زدى تا همه [اندام] او بسوخت و هم مقّر نیامد. زبیر دانست كه او به مرگ نزدیك آمد، پیش پیغمبر آمد و او را بگفت. پیغمبر گفت شو و او را به محمّد بن مسلمه ده تا به جاى برادرش بكشد. و محمّد بن مسلمه را برادرى بود نامش محمود بن مسلمه بر در آن حصار نخستین كشته شده بود. پس محمّد بن مسلمه كنانه را بستد و به جاى برادر بكشت.
منبع: تاریخنامه طبرى ، گردانیده منسوب به بلعمى (ق ۴)، تحقیق محمد روشن، تهران، جلد ۱و۲ سروش، چ دوم، ۱۳۷۸ش، جلد ۳،۴،۵ البرز، چ ۳، ۱۳۷۳ش. ج۳،ص:۲۳۳.
و كنانة بن الرّبیع كه شوهر صفیّه بود أسیر كردند و او را پیش پیغمبر، علیه السّلام آوردند و گنجهاى قوم بنى النّضیر بدست وى بود كه ایشان به ودیعت پیش وى نهاده بودند، و سیّد، علیه السّلام، از وى مىپرسید تا نشان آن گنجها بدهد و بگوید كه كجا مدفونست، و وى إنكار مىنمود و مىگفت كه: من خبر از ان ندارم، و هر چند كه سیّد، علیه السّلام، با وى مىگفت تا إقرار كند و نشان بدهد، البتّه إقرار نمىكرد. پس یكى هم از یهود خیبر پیش سیّد، علیه السّلام، آمد و خبر آن گنجها از وى بپرسید، وى گفت: من نمىدانم، لیكن كنانة بن الرّبیع هر وقتى یا هر روزى مىدیدم كه برفتى و گرد آن خربه برآمدى و چیزى از آن جایگاه طلب كردى، اكنون گمان چنان مىبرم كه گنجها هم آنجا مدفونست. پس سیّد، علیه السّلام، دیگر بار كنانة بن الرّبیع پیش خود خواند و او را گفت: اگر نشانه این گنجها كه تو إنكار مىكنى پیش تو بیابم، ترا بكشم؟ گفت: بلى. بعد از ان سیّد، علیه السّلام، بفرمود تا آن خربه كه یهودى نشان داده بود بكندند و بجستند و گنجها بعضى در آن خربه بیافتند. پس سیّد، علیه السّلام، كنانه دیگر بار بخواند و او را گفت: اكنون بگوى تا بقیّت این گنجها كجا پنهان كردهاى؟ و كنانه هم إبا كرد، و إنكار نمود . پس سیّد، علیه السّلام، زبیر بن العوام را بفرمود تا او را عذاب مىكند تا آن وقت كه إقرار بكند. و زبیر او را عقوبت مىكرد و هیچ إقرارى نمىكرد. پس سیّد، علیه السّلام، او را به محمّد [بن] مسلمه داد تا وى را بعوض برادر خود محمود بن مسلمه باز كشد. پس محمّد برخاست و وى را در حال گردن بزد.
منبع: سیرت رسول الله، ترجمه و انشاى رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانى قاضى ابرقوه (م ۶۲۳)، تحقیق اصغر مهدوى، تهران، خوارزمى، چ سوم، ۱۳۷۷ش. ج۲،ص:۸۳۰.
شكنجه در اسلام
شكنجه در اسلام