01-06-2016, 02:44 AM
تحجر و جزمیگری بزرگترین ایراد اسلام است. ترکیب این دو نه تنها چهرهای
ضدفرهنگ و ضد تمدن به اسلام میبخشد، بلکه به عنوان عاملی علیه خود اسلام
آنرا تضعیف میکند چرا که باعث پدید آمدن فرق گوناگون میشود از یک سو و از سوی
دیگر آنها را به شدت علیه هم میشوراند. هر کدام از فرقههای اسلامی یکدیگر را به
بدعت و کفر متهم میکنند و بدین طریق دشمنی رقیب را که اغلب صرفا یک بازیگر سیاسیست
به بالاترین حد میرساند. از این طریق وحدتی که مدنظر جهان اسلام است هرگز در مقیاسی
کوچک نیز پدید نخواهد آمد.
اسلام رو به افول است. علارغم رشد عظیماش در سالها و دهههای اخیر، این چهرهی این
مذهب خشن در حال خارج شدن از هالهی رازآلودِ پیشین خود است و دیگر هرگز همچون
گذشته مورد احترام و توجه قرار نخواهد گرفت.
اما مشکل بزرگ دیگر اسلام قشریگریست. قشریگری در اسلام در اثر مدرنیزه شدن
جوامع، عمیقتر نیز میشود. جهان اسلام که بخش اعظماش سنیها هستند، به شدت
مبتلا به این عارضه است. من برای آنکه تاثیر منفی قشریگری را بیشتر ملموس کنم، به
رابطهی میان مارکس و مارکسیسم میتوانم اشاره کنم. آنچه در مجموعهی مارکسیسم
از جمله در شوروی روی داد دامان اندیشههای مارکس را نیز لکهدار کرد. همانطور که مارکسیسم
در شوروی برداشتی قشری از اندیشههای مارکس بود، فارغ از اینکه کدام فرقه در مجموعهی
اسلام به اسلام راستین شبیهتر است، همهی آنها در مجموعهی اسلام هستند و اسلام
اگرچه یگانه نیست، یک نام دارد.
قشریگری جزئی از ذات اسلام است و به چهرهی انعطافناپذیر آن دامن میزند. شخص مسلمان
به شدت درگیر مظاهر و احکام است و باور دارد پیروی خط به خط آنچه در قرآن آمده است، تنها
صراط مستقیم است.
ایراد بسیار مهم دیگر اسلام، شریعت است. اغلب مردم مسلمان جهان به اجرای اجباری
شریعت در سطح جامعه باور دارند. اگرچه گروهِ بسیار کوچکی از مسلمانان سلفی و تکفیری
هستند، بخش اعظم مسلمانان اعتقاداتی مانند جهادیها دارند. طبق نظرسنجیها، 80
درصد از مردم مسلمان خاورمیانه قائل به اجرای احکامی چون قطع اعضای بدن، سنگسار
و گردن زدن هستند! این امری نگرانکننده است و باید به دنبال راهی برای فهماندن به
مسلمانها بود که باید دست از شریعت بردارند.
ضدفرهنگ و ضد تمدن به اسلام میبخشد، بلکه به عنوان عاملی علیه خود اسلام
آنرا تضعیف میکند چرا که باعث پدید آمدن فرق گوناگون میشود از یک سو و از سوی
دیگر آنها را به شدت علیه هم میشوراند. هر کدام از فرقههای اسلامی یکدیگر را به
بدعت و کفر متهم میکنند و بدین طریق دشمنی رقیب را که اغلب صرفا یک بازیگر سیاسیست
به بالاترین حد میرساند. از این طریق وحدتی که مدنظر جهان اسلام است هرگز در مقیاسی
کوچک نیز پدید نخواهد آمد.
اسلام رو به افول است. علارغم رشد عظیماش در سالها و دهههای اخیر، این چهرهی این
مذهب خشن در حال خارج شدن از هالهی رازآلودِ پیشین خود است و دیگر هرگز همچون
گذشته مورد احترام و توجه قرار نخواهد گرفت.
اما مشکل بزرگ دیگر اسلام قشریگریست. قشریگری در اسلام در اثر مدرنیزه شدن
جوامع، عمیقتر نیز میشود. جهان اسلام که بخش اعظماش سنیها هستند، به شدت
مبتلا به این عارضه است. من برای آنکه تاثیر منفی قشریگری را بیشتر ملموس کنم، به
رابطهی میان مارکس و مارکسیسم میتوانم اشاره کنم. آنچه در مجموعهی مارکسیسم
از جمله در شوروی روی داد دامان اندیشههای مارکس را نیز لکهدار کرد. همانطور که مارکسیسم
در شوروی برداشتی قشری از اندیشههای مارکس بود، فارغ از اینکه کدام فرقه در مجموعهی
اسلام به اسلام راستین شبیهتر است، همهی آنها در مجموعهی اسلام هستند و اسلام
اگرچه یگانه نیست، یک نام دارد.
قشریگری جزئی از ذات اسلام است و به چهرهی انعطافناپذیر آن دامن میزند. شخص مسلمان
به شدت درگیر مظاهر و احکام است و باور دارد پیروی خط به خط آنچه در قرآن آمده است، تنها
صراط مستقیم است.
ایراد بسیار مهم دیگر اسلام، شریعت است. اغلب مردم مسلمان جهان به اجرای اجباری
شریعت در سطح جامعه باور دارند. اگرچه گروهِ بسیار کوچکی از مسلمانان سلفی و تکفیری
هستند، بخش اعظم مسلمانان اعتقاداتی مانند جهادیها دارند. طبق نظرسنجیها، 80
درصد از مردم مسلمان خاورمیانه قائل به اجرای احکامی چون قطع اعضای بدن، سنگسار
و گردن زدن هستند! این امری نگرانکننده است و باید به دنبال راهی برای فهماندن به
مسلمانها بود که باید دست از شریعت بردارند.
کسشر هم تعاونی؟!