06-22-2015, 09:13 AM
اتفاقا بحث کردن با مغرض ها میتونه مفید باشه چون آدم به نقاط ضعف و قوت تفکر و نظر خودش پی میبره.
ولی خب ادیان کلا اصلا یه موجود جداگانه ای هست در تاریخ شکل و نقش خاصی داشتن و اینکه ما بیایم درمورد ادیان و مذاهب با منطق و علم روز صحبت کنیم خب جور درنمیاد چون اصلا ادیان یک پدیده ای در وادی دیگری و با منطق پایه دیگری هستن که البته برای من به شخصه تاحد زیادی غیرقابل درک، غیرمنطقی، و مشکوک و بودار بنظر میاد. البته به مرور که دربارهء معنویت بیشتر پیشرفت کردم کم کم بیشتر احتمال میدم که واقعا در پشت ادیان و داستان خدا و بهشت و جهنم هم حقیقت نهفته است و اینکه ادیان به این شکل هستن چنین ادعاهایی دارن و اینقدر دعوا و مشکل سرشون هست بخاطر مسائل دیگر و خود بشر هست. شاید هم اصلا ادیان با نقد مخالف توسط دانشمندان و محققان و متخصصین درست و حسابی و در محیطها و شرایط حرفه ایش مخالف نبودن، ولی بعدها عوامفریبان و قدرتمندان این جنبه رو ازشون حذف کردن. یعنی منظورم اینه که بله برای حساب کنی آدمهای معمولی در گذشته و جوامع اون دوران، و حتی امروز برای بسیاری از عوام، بحث کردن با مغرض میتونه بی حاصل و حتی منحرف کننده و مضر باشه، ولی اونی که واقعا دانشمنده، محققه، باهوش و بینش حسابی میخواد بحث کنه چی؟ کسی که خودش به شک و به نقد رسیده چی؟ اونی که ایمان داره اصلا نیازی نداره خب حرف دین رو هم گوش میکنه، ولی اونی که خیلی دلش میخواد نقد کنه خیلی سر این مسئله گیره معلومه که ایمان قوی نداره شک داره میخواد خردگرایی کنه.
یه نمونه از مغرض رو میتونیم توی دادگاه ببینیم. یک طرف وکیل مدافع هست و طرف دیگر دادستان! این دوتا بنظرم هردو تاحد زیادی مغرض هستن یا احتمال و انگیزهء کافی برای مغرض بودن دارن. یکی میخواد متهم رو تبرئه کنه و دیگری میخواد محکومش کنه. این دوتا باید با هم بحث کنن تا این وسط حقیقت و حکم درست بدست بیاد. البته تاجاییکه شدنیه!
اصلا تا وقتی بحثی صورت نگرفته برخوردی نبوده نبردی نبوده چطور میشه فهمید مطمئن شد کسی مغرضه یا نه؟ چطور میشه این برچسب رو به کسی زد؟ توی اون دادگاه هم واقعا معلوم نیست که متهم مجرمه یا نه! اگر معلوم بود که نیازی به دادگاه و این دعواها نبود.
تازه مغرض هم که همهء استدلالها و اسنادش نادرست و سرکاری یا جعلی نیست. طبیعتا رفته هرچی میتونسته آورده برای جنگ کردن، و بنابراین برای روشن شدن حقیقت میتونه مفید باشه. این بستگی به طرف مقابل داره که آیا بقدر کافی قوی و دقیق و آگاه و باریک بین باشه که گول نخوره گمراه نشه یا از کوره در نره و بتونه نکات و کاربردهای مثبت از این بحث دربیاره یا نه.
آقا آخرش من میگم همهء این بحثها بی سر و ته هستن. منکه گفتم به این نتیجه رسیدم که حتی ادیان هم پاره ای مشترکات و اصول بنیادین قابل توجه و درک دارن که باید در باب اونا احتیاط کرد. ولی اینو دیگه قبول ندارم مثلا وحشت و شکنجهء عذاب شب قبر و نمیدونم مثلا چون آدمی مثل من که دلایل خودش رو داره نماز نخونده روزه نگرفته بره جهنم یا حتی بهشت نره و غیره.
بنظر من نه خدا و ادیان و بهشت و جهنم و نه ماتریالیسم و بی معنویتی مطلق رو نمیشه اثبات روشن و محکمی کرد و فقط به یکی چسبیدن عاقلانه نیست. باید یه چیزی بینابین بود. این دنیا دنیای نسبیته.
بیشتر افراد منتقد یا مخالف ادیان هستن، ولی کسانی که با معنویت و احتیاط و اون مشترکات و اصول بنیادین هم دشمنی داشته باشن بنظرم بسیار کم هستن.
اول و آخرش آدم میرسه به وجدان و تجربیات شخصی خودش در زندگی.
خیلی ها عقده ها تمام فشارها ناکامی های زندگی خودشون رو سر ضعیف خالی میکنن سر اونی که دستشون میرسه دیوار هرکس که کوتاهتر بود، یکیش میتونه دین و مذهب و نظامهای مذهبی باشه. من اینو قبول دارم دیدم بهم ثابت شده، ولی خب این آدما این تفکر و رفتار اشتباه رو من خود تونستم تشخیص بدم مشکلی نداشتم مغرض هم که بوده باشن مثلا میخوان ایمان منو ازم بگیرن؟! اصلا من خودم هنوز نفهمیدم ایمان واقعا چیه و آیا من ایمان دارم یا نه!! بنظرم طبق تعریف رسمیش در ادیان، ایمان کافی ندارم. ولی اکثریت اطرافیان منو بعنوان یه آدم معنوی قبول دارن بعضی حتی خیلی بالا میبرن و میگن نه تو ایمان هم داری. من خودمم به عرفان و معنویت توجه داشتم و هنوزم کم و بیش دارم چون تجربه و حس های درونی من میگن که شواهدی بر این امور هست که نمیشه یکسر نادیده گرفت. واقعا بنظر میرسه براستی یه چیزایی هست! ولی این چیزا اونطور نیست که اکثریت فکر میکنن و توی ادیان القا میشه. خیلی ظریف تر خیلی اسرارآمیزتره، بگم یه چیزی وجدانیه بیشتر تا عقل و تئوری. حالا من هنوز نفهمیدم مطمئن نیستم که این وسط ماهیت و نقش ادیان چیه! بهرحال چیزی که واضحه ادیان هم یکسری مشترکات منطقی و قابل درک و ارزندهء توجه دارن و درشون نشانه هایی از معنویت و عرفان هم دیده میشه.
ولی خب ادیان کلا اصلا یه موجود جداگانه ای هست در تاریخ شکل و نقش خاصی داشتن و اینکه ما بیایم درمورد ادیان و مذاهب با منطق و علم روز صحبت کنیم خب جور درنمیاد چون اصلا ادیان یک پدیده ای در وادی دیگری و با منطق پایه دیگری هستن که البته برای من به شخصه تاحد زیادی غیرقابل درک، غیرمنطقی، و مشکوک و بودار بنظر میاد. البته به مرور که دربارهء معنویت بیشتر پیشرفت کردم کم کم بیشتر احتمال میدم که واقعا در پشت ادیان و داستان خدا و بهشت و جهنم هم حقیقت نهفته است و اینکه ادیان به این شکل هستن چنین ادعاهایی دارن و اینقدر دعوا و مشکل سرشون هست بخاطر مسائل دیگر و خود بشر هست. شاید هم اصلا ادیان با نقد مخالف توسط دانشمندان و محققان و متخصصین درست و حسابی و در محیطها و شرایط حرفه ایش مخالف نبودن، ولی بعدها عوامفریبان و قدرتمندان این جنبه رو ازشون حذف کردن. یعنی منظورم اینه که بله برای حساب کنی آدمهای معمولی در گذشته و جوامع اون دوران، و حتی امروز برای بسیاری از عوام، بحث کردن با مغرض میتونه بی حاصل و حتی منحرف کننده و مضر باشه، ولی اونی که واقعا دانشمنده، محققه، باهوش و بینش حسابی میخواد بحث کنه چی؟ کسی که خودش به شک و به نقد رسیده چی؟ اونی که ایمان داره اصلا نیازی نداره خب حرف دین رو هم گوش میکنه، ولی اونی که خیلی دلش میخواد نقد کنه خیلی سر این مسئله گیره معلومه که ایمان قوی نداره شک داره میخواد خردگرایی کنه.
یه نمونه از مغرض رو میتونیم توی دادگاه ببینیم. یک طرف وکیل مدافع هست و طرف دیگر دادستان! این دوتا بنظرم هردو تاحد زیادی مغرض هستن یا احتمال و انگیزهء کافی برای مغرض بودن دارن. یکی میخواد متهم رو تبرئه کنه و دیگری میخواد محکومش کنه. این دوتا باید با هم بحث کنن تا این وسط حقیقت و حکم درست بدست بیاد. البته تاجاییکه شدنیه!
اصلا تا وقتی بحثی صورت نگرفته برخوردی نبوده نبردی نبوده چطور میشه فهمید مطمئن شد کسی مغرضه یا نه؟ چطور میشه این برچسب رو به کسی زد؟ توی اون دادگاه هم واقعا معلوم نیست که متهم مجرمه یا نه! اگر معلوم بود که نیازی به دادگاه و این دعواها نبود.
تازه مغرض هم که همهء استدلالها و اسنادش نادرست و سرکاری یا جعلی نیست. طبیعتا رفته هرچی میتونسته آورده برای جنگ کردن، و بنابراین برای روشن شدن حقیقت میتونه مفید باشه. این بستگی به طرف مقابل داره که آیا بقدر کافی قوی و دقیق و آگاه و باریک بین باشه که گول نخوره گمراه نشه یا از کوره در نره و بتونه نکات و کاربردهای مثبت از این بحث دربیاره یا نه.
آقا آخرش من میگم همهء این بحثها بی سر و ته هستن. منکه گفتم به این نتیجه رسیدم که حتی ادیان هم پاره ای مشترکات و اصول بنیادین قابل توجه و درک دارن که باید در باب اونا احتیاط کرد. ولی اینو دیگه قبول ندارم مثلا وحشت و شکنجهء عذاب شب قبر و نمیدونم مثلا چون آدمی مثل من که دلایل خودش رو داره نماز نخونده روزه نگرفته بره جهنم یا حتی بهشت نره و غیره.
بنظر من نه خدا و ادیان و بهشت و جهنم و نه ماتریالیسم و بی معنویتی مطلق رو نمیشه اثبات روشن و محکمی کرد و فقط به یکی چسبیدن عاقلانه نیست. باید یه چیزی بینابین بود. این دنیا دنیای نسبیته.
بیشتر افراد منتقد یا مخالف ادیان هستن، ولی کسانی که با معنویت و احتیاط و اون مشترکات و اصول بنیادین هم دشمنی داشته باشن بنظرم بسیار کم هستن.
اول و آخرش آدم میرسه به وجدان و تجربیات شخصی خودش در زندگی.
خیلی ها عقده ها تمام فشارها ناکامی های زندگی خودشون رو سر ضعیف خالی میکنن سر اونی که دستشون میرسه دیوار هرکس که کوتاهتر بود، یکیش میتونه دین و مذهب و نظامهای مذهبی باشه. من اینو قبول دارم دیدم بهم ثابت شده، ولی خب این آدما این تفکر و رفتار اشتباه رو من خود تونستم تشخیص بدم مشکلی نداشتم مغرض هم که بوده باشن مثلا میخوان ایمان منو ازم بگیرن؟! اصلا من خودم هنوز نفهمیدم ایمان واقعا چیه و آیا من ایمان دارم یا نه!! بنظرم طبق تعریف رسمیش در ادیان، ایمان کافی ندارم. ولی اکثریت اطرافیان منو بعنوان یه آدم معنوی قبول دارن بعضی حتی خیلی بالا میبرن و میگن نه تو ایمان هم داری. من خودمم به عرفان و معنویت توجه داشتم و هنوزم کم و بیش دارم چون تجربه و حس های درونی من میگن که شواهدی بر این امور هست که نمیشه یکسر نادیده گرفت. واقعا بنظر میرسه براستی یه چیزایی هست! ولی این چیزا اونطور نیست که اکثریت فکر میکنن و توی ادیان القا میشه. خیلی ظریف تر خیلی اسرارآمیزتره، بگم یه چیزی وجدانیه بیشتر تا عقل و تئوری. حالا من هنوز نفهمیدم مطمئن نیستم که این وسط ماهیت و نقش ادیان چیه! بهرحال چیزی که واضحه ادیان هم یکسری مشترکات منطقی و قابل درک و ارزندهء توجه دارن و درشون نشانه هایی از معنویت و عرفان هم دیده میشه.