05-25-2015, 07:04 AM
sonixax نوشته: همجنسگرایی یکی از ابزارهای فرگشت و انتخاب طبیعی هست برای دستچین کردن بهترین ژنها و از رده خارج کردن ژنهای نا مطلوب برای بقا به شکل طبیعی!
یک نمونهی عالی از نوع دوستی لیبرالی، بگذارید همجنسگرایان ژنهای معیوب خود را به آهستگی و «طبیعی» از خزانهی ژنتیکی بشر بیرون بکشند. این مرا به یاد خاطرهای میانداز:
به دیوار مستراحی در پارک لاله نوشته: «شایان، ۲۲ ساله، فقط میکنم»،
یک نفر کمی آنطرفتر با رنگ دیگری آمده که «چرا؟ خب یه بارم بده»!
جدایی میان سکس و حوزهی عمومی، میان رختخواب و زندگی اجتماعی، مجازات روابط جنسی غیرعادی و خارج از عرف و ... در جوامع سنتی برای رسیدن به هدفی مرد مدرن دنبال میکند، یعنی نابودی کامل عناصر همگن و رسیدن به کلونی زنبورها موثر نیست. با آنکه در یک جامعهی سنتی همهی جوانب دستگاههای حاکم بر ساختار روابط اجتماعی همچون مذهب و فرهنگ و دولت میکوشند سکس را از حوزهی عمومی جامعه بزدایند در پایان روز تنها در حال محدود کردن هستند، نه نابود کردن.
جامعهی مدرن ولی با بیرون کشیدن سکس از اتاق خواب، با وارد کردن گفتمان جنسی به فضای عمومی و از طریق علنی کردن آنچه روزی زیر حجاب پنهان بود و از همه مهمتر، با شرمستیزی، مکانیزمهای کنترل بسیار پیچیدهتر، پنهانتر، و به همان نسبت موثرتری را بکار میگیرد. تأکید بر اصالت برابر تفاوتهای ناکارآمد برای مثال، یکی از بهترین روشهای متصور برای تضمین بقای آنهاست. همانطورکه در مباحث نژادی-قومی به رسمیت شناختن متفاوت بودن دیگری بطور ضمنی راهیست برای اطمینان از متفاوت باقی ماندن او، در گفتمان جنسیتی نیز «حقوق همجنسگرایان» در عمل راهیست برای آنکه انسان غیرهمجنسگرا بیش از سالی یکی دو روز در کارنوال و پرید ناگزیر از تحمل برخورد با سبک زندگی چندشآور ایشان را نداشته باشد.
به قولی هدف از آزاد گذاشتن بازگشایی گیبار، ممانعت از روبرو شدن با همجنسگرایی بطور روزمره روی دیوار مستراح عمومیست! جامعهی سنتی میکوشد از طریق رنگ پاشیدن به در و دیوار آن توالتها بطور هفتگی از عفت عمومی مراقبت بکند، جامعهی مدرن راه موثرتری پیدا کرده برای اطمینان از نابودی حاملان ژن معیوب. این مسأله برای شخص غیرهمجنسگرا بسیار مهمتر است چراکه هدف غایی فرهنگ، هر فرهنگی، تضمین بقای اصلح آدمهاییست که در پروژهی تولید مثل شرکت میکنند نه کسانی که داوطلبانه خزانهی ژنی بشر را ترک کردهاند. اگر اثر نرمالسازی بر همجنسگرایی چنان بوده که مهمتر گفتمان حقوقی ایشان امروز «حق ازدواج» است(که میدانیم جز بدبختی برای دگرجنسگرایان چیزی نداشته!)و نه مثلاً آگاهیرسانی بیشتر و هدفمندتر پیرامون ایدز، اگر از «کمد» بیرون کشیدن چنان تابوی قدرتمندی آنرا چنین رقتانگیز و بیخطر و فرمانبردار کرده، بر سر سکسوالیتهی «نرمال» ما چه میآید وقتی از کمد بیرون کشیده شد؟!
بگذریم. این تزی که آوردهاید به طور تلویحی پیشفرض میگیرد که همجنسگرایی واگیردار نیست، که چنین چیزی برخلاف تصور شما اثبات نشده. پس از این پیشفرض میگیرد که هرچه ژنتیکیست به سرنوشت الهی میماند و غلبه بر آن ممکن نیست، که ما میدانیم اشتباه است. افزون بر این شما باز پیشفرض میگیرید که همجنسگرایی عملیست فاقد عواقب اجتماعی و زیان آن تنها خودکشی ژنتیکی شخص همجنسگراست، که باز هم اشتباه است.
افزون بر اینها، شما پیشفرض میگیرید که جامعه بضاعت پذیرفتن شخص همجنسگرا به عنوان انسانی که فاقد هیچگونه نفعی در سرمایهگذاری بلند مدت، آیندهنگری و بازدهی مثبت به سیستم است(بدلیل محرومیت از وارث طبیعی)را دارد.
اما از همه مهمتر شما پیشفرض گرفتهاید که من به نابودی همجنسگرایان علاقه دارم و تمنای باطنی خود را فرافکنی کردهاید، برای من گردن زدن ده همنجسگرا روشی برای نجات صدتای دیگر است. من ترجیح میدهم اینها هم بتوانند زندگیهای ارزشمندی داشته باشند و خانوادههای خود را مفتخر بکنند، برای مادرانشان نوه بیاورند، امنیت یک خانوادهی حقیقی را احساس بکنند و در جامعهای سالم نقشی نیک را برعهده بگیرند و ...
زنده باد زندگی!