05-06-2015, 02:54 PM
یادمه تو دوران نوجوانی خانهمان شلوغ بود پُر مهمان موقعه نماز مغرب و عشاء شد همه رفتن نماز بخونن پدرم گفت پاشید نماز بخونید از این رو که من نمیخواستم جلوی مهمانها کم بیارم "چون فک و فامیلمان سگ مذهبی هستن" رفتم نماز خواندم، من هم هیچوقت نماز نمیخوانم البته این را هیچکس در خانواده ما نمیداند کافر بودن خودم را پنهان کردم وگرنه همین اطرافیان من را میکشن
بعد آقا رفتم نماز خواندم من که بلد نیستم همینجوری نگاه به مُهر میکردم و دولا و راست میشدم بعد پدرم جلو همه داد زد لالی؟ باید نماز مغرب و عشاء را بلند بخوانی وگرنه مورد قبول نیست !! حالا نمیدانم این حرف را از کجایش در آورد از کدام حدیث و منبع!! همه یهو نگاهشون به من افتاد واقعا اون لحظه خجالت زده شدم و تو دلم میگفتم به تو چه مادر جنده کیرم تو کس اول تا آخرت خدای کس کشت کجا گفته باید آبروی یک انسان رو ببری؟ شاشیدم تو اسلام و هر چی بچه مسلمونه واقعا بهم برخورد منو سکه یه پول کرد. اما عجب نمازی شد به دلم چسبید :e057:
از این قبیل داستانها زیاد برام اتفاق افتاده اگه استقبال بشه یه تاپیک جدید باز میکنم و دور همی خاطره تعریف میکنیم و به ریش متدینین میخندیم
بعد آقا رفتم نماز خواندم من که بلد نیستم همینجوری نگاه به مُهر میکردم و دولا و راست میشدم بعد پدرم جلو همه داد زد لالی؟ باید نماز مغرب و عشاء را بلند بخوانی وگرنه مورد قبول نیست !! حالا نمیدانم این حرف را از کجایش در آورد از کدام حدیث و منبع!! همه یهو نگاهشون به من افتاد واقعا اون لحظه خجالت زده شدم و تو دلم میگفتم به تو چه مادر جنده کیرم تو کس اول تا آخرت خدای کس کشت کجا گفته باید آبروی یک انسان رو ببری؟ شاشیدم تو اسلام و هر چی بچه مسلمونه واقعا بهم برخورد منو سکه یه پول کرد. اما عجب نمازی شد به دلم چسبید :e057:
از این قبیل داستانها زیاد برام اتفاق افتاده اگه استقبال بشه یه تاپیک جدید باز میکنم و دور همی خاطره تعریف میکنیم و به ریش متدینین میخندیم