02-27-2015, 08:51 AM
«رأس هرم قدرت و هرم محبوبیت»
نوشتهی بالا شاید موجب سردرگمی خوانندهای شود که تاکنون گمان میکرده مرد آلفا در رأس هرم قدرت اجتماعی قرار میگیرد. واقعیت آنست که هرچند مرد آلفا قدرتی بیبدیل در اختیار دارد، آن قدرت چنانکه گفته شد با مسئولیتی سنگین و ریسکی بالا همراه میشود. در بازی شطرنج، شاه هدف تمام حملههاست، اما کسی کاری با یک اسب ساده که از جریان بازی نیز بیرون ایستاده ندارد. آن اسب اگر موقعیت خود را حفظ بکند و از فرصتها بهره بگیرد، حتماً چند پیاده خواهد گرفت. شاید حتی بتواند جای ویزیر و شاه را نیز پر بکند.. از شطرنج خارج شدیم به جهان استعارهها رفتیم، اما واقعیت آنست که قدرت مستقیم بهای پیشپرداختی لازم دارد، و جنونپیشگان اغلب از پرداخت هرگونه بهایی تن میزنند. نتیجتاً برای آنها مطلوبتر آنست که موقعیت رهبری، با تمام دردسرهایی که دارد را به دیگری بسپرند و از طریق چالشهایی لحظهای و کمجان همچون همین نخندیدن به یک جوک، موقعیتی متزلزل و جایگاهی ممتاز در جمع پیدا بکنند که قدرتی متوسط، مسئولیتی ناموجود و نفوذی نسبتاً بالا دارد. در وضعیت طبیعی، هنگامی که یک مرد آلفا بازی را به مردی دیگر میبازد، جایگاه خود را از دست میدهد و آنرا برای مرد مذکور خالی میکند. جنونپیشگان اما با آنکه آلفای جمع را به محض ورود به چالش فرامیخوانند و به تمسخر میگیرند و تا آستانهی شکست میبرند، به او اجازهی گریختن آبرومندانه از لبهی پرتگاه را میدهند و دوباره از زیر نور به آغوش سایهها پناهنده میشوند. چرا؟ بخشی از آن به دلیل بیمیلی این افراد به ریسکپذیری و مسئولیتپذیریست، اما بخشی هم برآمده از خفت طبع و منفعتطلبی مبتذلیست که دارند. صرف اینکه کسی قادر است قدرت را به چالش بکشد و تحقیر بکند به این معنی نیست که انسانیست درپی رهبری کردن آن جمع به موقعیتی بهتر برای نفع عمومی و شخصی متقابل.
جنونپیشگان اغلب درگیری ذهنی بسیار بیشتری با منافع شخصی خود دارند، و یکی از نهادهای اصلی شخصیت ایشان این باور است که میان نفع شخصی و جمعی تضادی دائمی و آشتیناپذیر در میان است که تنها راه فایق آمدن به آن فریبکاری و برانگیختن کسان به عملی در تضاد با منافع خودشان است. از آنجاکه جنونپیشگان اغلب خودفریبی میکنند که «همه به اندازهی من خودخواه هستند، اما به اندازهی من باهوش نیستند که آنچه میخواهند را به دست بیاورند»، برای فریب دادن دیگران به خودخواهی ایشان متوسل میشوند.
این واقعیت است که همه در پی منافع شخصی خودشان هستند، اما این دروغ است که همه «فقط» در پی منافع شخصی خودشان هستند. یک انسان از منظر عاطفی و روانی سالم، به محبوبیت خود در جمع، سلامت جمع تا وقتی که با سلامت او در تضاد قرار نگرفته، آرامشی که در زندگی دارد، و از همه مهمتر، بهایی که ممکن است آن نفع برای دیگران داشته باشد اهمیت میدهد. بله، وجدان حقیقت دارد، ولو آنکه بسیار ضعیفتر از آن چیزیست که رمانتیکها ادعا میکنند، ولو آنکه هر روز ضعیفتر هم میشود و ولو آنکه ما برای انجام دادن کوچکترین رفتاری از سر وجدان خشک و خالی نیازمند تمرین بسیار شدید و زیادی هستیم.
در بازگشت به بحث اصلی، جنونپیشه از آلفا زهرچشم میگیرد اما او را از تخت پادشاهی بیرون نمیاندازد، باقی اعضای جمع یا نسبت به این قدرتنمایی بیاعتنا هستند، یا عقبنشینی جنونپیشه در لحظهی آخر را نشانهی پیروزی آلفای خود تلقی میکنند و با آرامش به موقعیت روانی که هر انسان سالمی خواستار آنست، یعنی پیروی از رهبری مقتدر باز میگردند. اما آلفا بهتر میداند، او از روابط پیچیدهی قدرت اجتماعی، در مرحلهای آگاه یا غریزی مطلع است، میداند که دندان تیز بر گلوی قربانی چه احساسی دارد زیرا خودش به طور روزمره به شکار میرود و تا به اینجا رسیده، گلوها دریده! این است که با شگفتی و میزانی قدرشناسی ناخودآگاه نسبت به جنونپیشه، با احترامی «خاص» که هرگز برای دیگر مردان تحت رهبری خود قائل نیست رفتار میکند و به فیدبک او اهمیتی ویژه میدهد. او در مرحلهای از خودآگاهی مطلع است که جنونپیشه میتواند هر وقت خواست او را برکنار بکند و جایش را بگیرد.
زنده باد زندگی!